حشاشین به معنای داروفروشان یا کسانی که یک داروی خاصی را مصرف می‌کنند، است و این کلمه به دلیل رفتار خاص اعضای این فرقه به زبان‌های اروپایی با عنوان assassination هم راه پیدا کرده که همان تروریست یا قاتل است. این کلمه به قتل‌های سیاسی هم تعبیر می‌شود که پیروان این فرقه به آن معروفند که مخالفان خودشان را ترور می‌کنند.
  • ۱۴۰۳-۰۱-۲۵ - ۰۰:۰۷
  • 00
علیه شیعه یا علیه اخوان؟
علیه شیعه یا علیه اخوان؟

منصور براتی، پژوهشگر سیاسی: در درجه اول باید ببینیم چرا این سریال مهم است و چرا در جهان عرب و ایران بیننده زیادی پیدا کرده؟ مشخصا ما باید به این مساله توجه داشته باشیم که حشاشین یا فرقه اسماعیلیه نزاری و پیروان حسن صباح یک پدیده ایرانی است، در تاریخ ایران جایگاه مهمی دارد و پرداخته شدن به این موضوعات پرداخته شدن به تاریخ ایران است و از این جهت برایم جذاب بود. یکی از دلایل اصلی که این سریال را دنبال کردم این بود که در طول دوران تحصیل تحولات فکری و اندیشه سیاسی شیعه و به صورت کلی اندیشه اسلامی را خوانده بودم و یکی از موارد همین اسماعیلیه بود که چه تحولاتی را گذرانده است.
قبل از آنکه وارد بحث سریال شوم باید این را بگویم که کاش ما در سریال‌سازی می‌توانستیم خودمان به موضوع و تاریخ ایران اهمیت بدهیم و بسازیم و به تصویر بکشیم. چون بهتر می‌توانیم این کار را انجام دهیم.
حشاشین به معنای داروفروشان یا کسانی که یک داروی خاصی را مصرف می‌کنند، است و این کلمه به دلیل رفتار خاص اعضای این فرقه به زبان‌های اروپایی با عنوان assassination هم راه پیدا کرده که همان تروریست یا قاتل است. این کلمه به قتل‌های سیاسی هم تعبیر می‌شود که پیروان این فرقه به آن معروفند که مخالفان خودشان را ترور می‌کنند. روند سریال به ما نشان می‌دهد که حسن صباح از 40 سالگی چه تحولات و اتفاقی برای او می‌افتد و چند مرحله به کودکی و نوجوانی او برمی‌گردد که با دو دوست دیگرش عمر خیام و خواجه نظام‌الملک عهدی می‌بندند که اگر هرکدام به موقعیت خاصی رسیدند به آن دو نفر دیگر کمک کند. این اتفاق برای خواجه نظام‌الملک می‌افتد که صدراعظم یا وزیر اعظم دولت سلجوقی می‌شود و به دو دوستش کمک می‌کند و به آنها مقام بالایی می‌دهد. صباح در همین دوره بعد از اینکه به مصر می‌رود با خلیفه فاطمیان مصر که طرفدار ایده شیعیان اسماعیلیه بود، دیدار می‌کند و بعد از فوت خلیفه فاطمی به دلیل حمایت از ولیعهد او که اسمش نزار است، مجبور به ترک مصر می‌شود. چون وزیر خلیفه می‌خواهد تا دامادش که فرزند کوچک خلیفه فاطمی است به قدرت برسد. صباح از آنجا به اصفهان و بعد هم الموت می‌رود. مدتی را به زندان خواجه نظام‌الملک می‌افتد، چون خواجه نظام متوجه می‌شود که او با سوءاستفاده از قدرتش خیانت کرده است و همین باعث می‌شود که بخواهند او را بکشند. اما چون می‌توانست ذهن آدم‌ها را بخواند و بعد هم روی آنها تاثیر بگذارد و اوهامی را در ذهن‌شان بخواند، زندانبان خود را فریب می‌دهد و با هم از زندان فرار می‌کنند و راهی الموت در قزوین می‌شوند و کم‌کم این فرقه شکل می‌گیرد و تا 200 سال هم این حکومت الموت وجود داشته است.
گفته می‌شود در مصر یکی از کارکردهای اصلی این سریال نقد و زدن اخوان‌المسلمین است و می‌خواهند نوعی تشبیه بین حسن صباح و اخوان‌المسلمین مصر پیدا می‌کنند. در عین حال مخاطب زمانی که سریال را می‌بیند، شباهت‌هایی بین حسن صباح و داعشی‌ها هم پیدا می‌کند و ما هم این را در پیروان حسن صباح که عمدتا سیاهپوش هستند، می‌بینیم و هم در اقدام به ترور مخالفان و مردم و ناامنی‌ای که ایجاد می‌کنند. یک برداشت دیگر این بوده که اسماعیلیه چون یکی از فرقه‌های تشیع است، انتقادهایی در موردش در حال مطرح شدن است که خیلی آن را وارد نمی‌دانم. عمدتا سریال همان جناح یا فرقه باطنی را خطاب قرار می‌دهد و من برداشت نقد به کل تشیع را از آن دریافت نکردم. به جز ورودیه داستان که در مورد شکل‌گیری فرقه شیعه و سنی است و لحن راوی که انتقادی است نسبت به شکل‌گیری دو فرقه، چیز دیگری دریافت نکردم.
موضوع بعدی که می‌خواهم به آن بپردازم، مساله‌ شخصیت حسن صباح است. بسیار شخصیت باجذبه و مقتدری نشان داده می‌شود و در عین حال خیلی فریفته و مجذوب خودش است و گرفتار نفس می‌شود و اقداماتی انجام می‌دهد که تحت تاثیر خودپرستی است. زمانی اعلام می‌کند که طرفدار امام نزار است که حقش در خلافت فاطمیان مصر خورده شده ولی رفته‌رفته از نزار عبور می‌کند و خودش را به‌عنوان صاحب کلید بهشت برای طرفدارانش مطرح می‌کند. درواقع ما این حس را دریافت می‌کنیم و با واقعیت نیز هم‌خوانی دارد که حسن صباح یک فرد قدرت‌طلب است که جنبش نزاری را دستمایه‌ قدرت‌طلبی خودش می‌کند و به قدرت می‌رسد و تا مدت‌ها قدرت را حفظ می‌کند و بعد مدام درباره‌ فرارسیدن قیامت صحبت می‌کند و آمدن امام مهدی با آن برداشتی که اسماعیلیون دارند و نه برداشتی که شیعیان
12 امامی دارند (اسماعیلیون فرقه‌ شش امامی است در بین گروه‌های مختلف شیعه) و با توجه به گذر زمان و رخ ندادن قیامت، حسن صباح مدام این دوره را بدون دلیل تمدید می‌کند. مساله‌ بعدی عمر خیام، دوست حسن صباح است که در طول سریال زیاد دیده می‌شود. درحقیقت او فردی نشان داده می‌شود که به دنبال حفظ آزادی خودش است و نمی‌تواند یک جا بماند و دوست دارد در مناطق مختلف زندگی کند و در جغرافیای گوناگون سیر می‌کند. به همین خاطر مقام‌هایی که در جاهای گوناگون به او پیشنهاد می‌شود را رها می‌کند و از اصفهان به سمرقند و سپس به قلعه‌ الموت سفر می‌کند و درنهایت به اصفهان برمی‌گردد.
خواجه نظام‌الملک هم با توجه به جایگاه والایی که در تاریخ ایران دارد، در این سریال انتظارات را برآورده نکرده است. انتظار می‌رفت که شخصیتی کاریزماتیک‌تر و با توانایی بیشتر نشان داده شود اما با وجود آنکه سریال سعی می‌کند این را نشان دهد، باز هم شخصیتی ضعیف است ولی بیش از حد در شخصیت حسن صباح بزرگنمایی می‌کند. البته به دلیل آنکه موضوع اصلی اوست اتفاقی غیرطبیعی نیست. بهتر است گفته شود، در شخصیت حسن صباح بزرگنمایی رخ داده می‌شود و این باعث می‌شود تا ویژگی‌های منفی که به او نسبت داده می‌شود، تحت‌تاثیر ویژگی‌های مثبت او قرار ‌گیرد و ما با یک شخصیت شیطانی مواجه نیستیم. این یکی از ضعف‌های سریال است. البته کار کردن درباره‌ شخصیت حسن صباح پیچیده است، با توجه به اینکه این جنبش اساسا عدالتخواه است و براساس رسیدن به اهداف خودش آدم‌ها را ترور می‌کند و می‌گفتند که هدف‌شان عدالت‌ و ظلم‌ستیزی است (البته من چیزی را توصیه نمی‌کنم). امیدوارم که ما در کشور خودمان بیشتر شاهد تولیدات فاخر درباره‌ تاریخ‌مان به‌خصوص این دوره‌ مهم باشیم.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۲