حمید ملکزاده، پژوهشگر اندیشههای سیاسی: ما در میانه جنگ هستیم. چه آن را بپذیریم و چه از پذیرفتنش اجتناب کنیم. اتفاقا جنگی که از آن صحبت میکنیم جنگی سخت و تمامعیار است، یعنی جنگی نظامی است که هستی ما بهعنوان یک دولت را هدف قرار داده است. فرقی نمیکند ما اسرائیل را بهعنوان یک دولت پذیرفته باشیم یا نه. به هر تقدیر، اسرائیل بهعنوان یک بازیگر منطقهای، واقعیتی است که نمیشود آن را انکار کرد. اسرائیل درست مثل یک غده سرطانی واقعیت دارد: هست، و سلامت ما، یعنی تمامیت جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یک دولت مستقل با مرزهای جغرافیایی و حدود استراتژیک مشخص، بهطور مستقیم مورد تهاجم قرار دادهاست. با هر تعریفی ما، در مقام یک دولت در میانه جنگی تمامعیار هستیم. جنگی تمامعیار با بازیگری به نام اسرائیل. با بیماری حاد و مزمن خاورمیانه که بیعملی درمقابل آن تنها به فربهتر شدن و جسارت بیش از پیش او نسبت به ما میشود. در آخرین مرحله از جنگ تمامعیار ما با رژیم جعلی اسرائیل، یکی از مراکز دیپلماتیک ایران در کشور سوریه توسط چند موشک مورد حمله قرار گرفته و دو تن از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران و همراهان ایشان بهشدت رسیدهاند. این حمله از دو جهت برای ما بهعنوان یک دولت از اهمیت برخوردار است: الف- حملهای به فرماندهان نظامی عالیرتبه ایران نیروهای نظامی ایران بوده است. ب- این حمله نظامی یکی از مراکز دیپلماتیک دولت جمهوری اسلامی ایران که بهعنوان بخشی از خاک دولت ایران به حساب میآید، هدف قرار داده است. علیرغم همه شباهتهایی که ممکن است بین این حمله با ترور دولتی سردار سلیمانی توسط نیروهای نظامی دولت ایالاتمتحده آمریکا برقرار کنند، یک تفاوت اساسی وجود دارد که معمولا در تحلیلهایی که درباره این موضوع مشاهده میکنیم نادیده گرفته میشود. در مورد حمله جدید رژیم جعلی اسرائیل به اهداف ایرانی در دمشق باید بهعنوان دقیقهای از جنگ و نه منازعهای که ممکن است به «آغاز جنگ» سخت و تمامعیار منتهی شود، نگاه کنیم، یعنی باید این نکته را درنظر بگیریم که تجاوز اخیر اسرائیل به اهداف ایرانی در دمشق یکی از تحولات مربوط به جنگی جاری است. جنگی واقعی و در جریان که چه موضوع آن دولت ایران باشد و چه جغرافیای مقاومت، بههرحال باید به اعتبار عقل و اقتضائات جنگ با آن مواجه شد. این موضوع را نباید بهعنوان مسالهای در میان همه منازعاتی که ممکن است دولت جمهوری اسلامی ایران با یک دولت یا بازیگر منطقهای مانند اسرائیل دارد، فهمید. از این جهت موضوع پاسخ دادن به آن نباید ذیل عقل مصلحت یا با الگوهای مصلحتاندیشانه زمانه صلح ولو عقل مصلحتاندیشی قرار گیرد که در آستانه وقوع یک جنگ تمامعیار ممکن است مورد استفاده قرار بگیرد. موضوع اخیر مسالهای است که به زمانه جنگ مربوط میشود.
انگار کنید که شما در جنگی سخت و تمامعیار قرار دارید و دشمن شما به یکی از مواضع دفاعی شما در سر حدات شما حمله کرده و فرماندهان نظامی شما را به شهادت رسانیده است. در چنین وضعیتی موکول کردن موضوع به عقل مصلحتجوی دوران صلح معنایی جز از دست دادن موقعیتهای مرزی و راه دادن دشمن به حدود سرزمینی شما ندارد. در اینجا باید با عقل حسابگر نظامی که مساله اصلیاش بازپسگرفتن حدود مرزی و دور کردن دشمن از سر حدات دولت است به موضوع بپردازید. شما در ساعت صفر جنگ نیستید، یعنی اینطور نیست که بشود راهی برای جلوگیری از جنگ تمام ایثار پیدا کرد. شما در میانه جنگ هستید. این مساله صرفا به واکنش نظامی یا رفتار و عقل نظامی فعال در دولت محدود نیست و نباید آن را در همین محدوده خلاصه کرد. این مساله بیش از هر چیز باید در دستگاه دیپلماسی کشور صورتبندی شده و دنبال شود. دیپلماسی جنگ موضعی است که با دیپلماسی صلح تفاوت دارد. دیپلماتهای شما نیز باید در چنین شرایطی فهم روشنی از موضوعی که دولت با آن مواجه شده است داشته باشند. این یک عملیات تروریستی کور نیست که توسط منازعان حکومت انجام شده باشد. این اعلان جنگ است. به همین ترتیب دیپلماسی مربوط به آن نیز باید دیپلماسی زمانه جنگ و با ابزار لازم و قدرت و شجاعت کافی برای پرداختن به موضوع باشد.
آنچه اسرائیل میخواهد
بعد از عملیات متبحرانه نیروهای مقاومت فلسطینی علیه رژیم اشغالگر صهونیستی در روز هفتم اکتبر سال گذشته میلادی، تلاش زیادی برای وارد کردن ایران به مردابی که در غزه نیروهای اسرائیلی را گرفتار کرده بود انجام شد. این تلاشها بهطور عمده بر نسبت دادن نقش مستقیم دولت ایران در طراحی، تسلیح و انجام عملیات هوشمندانه مقاومت فلسطینی متمرکز بودهاند. این خط تحلیلی و پروپاگاندایی که متعاقب آن از طریق رسانههای اسرائیلی و بازوهای فارسیزبانشان تبلیغ میشد رویای شوم انزوای ایران را دنبال میکرد. همینطور برای این طراحی شده بودند که شکست قابلتوجه اسرائیل در مواجهه با عملیات مقاومت فلسطینی را با برجسته کردن نقش ایران در ماجرای طوفان الاقصی توجیه کرده و ضعفهای امنیتی و نظامی صهیونیستها، که مسالهای بسیار بنیادین به حساب میآمدند، از موضوعات برجسته در رسانهها و تحلیلهای بینالمللی خارج کرده و از فشار داخلی به کابینه رژیمصهیونیستی بکاهند. در آن زمان مواضع اصولی ایران و تاکیدات مقاممعظمرهبری درباره این مساله که«طوفان الاقصی موضوعی کاملا فلسطینی بوده که مقاومت فلسطینی آن را طراحی کرده و به مرحله اجرا در آورده است»، بهخوبی این خط تحلیلی را ناکام گذاشته و مانع از تحقق اهداف مورد نظر طراحان آن شده است. با این وجود از آن زمان تا امروز همه چیز تغییر کرده است. هم واقعیتهای میدانی در غزه و هم تصویر رژیمصهیونیستی در محیط بینالملل و در میان افکار عمومی کشورهای جهان، چه در افکار عمومی مردم در کشورهای مسلمان و چه در افکار عمومی در کشورهای غربی حامی رژیم اشغالگر قدس. از هفت اکتبر تا امروز نتایج مثبت شکایت مطرح شده از دولت اسرائیل در دادگاههای بینالمللی توسط دولت آفریقای جنوبی و رای ممتنع دولت ایالات متحده آمریکا به قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد درباره آتشبس در غزه، در کنار تحولات زیاد دیگری اتفاق افتادهاند که نباید در موضعگیری پیرامون مسائل مربوط به طوفان الاقصی نادیده گرفته شوند. یکی از مهمترین تحولاتی که در این زمینه اتفاق افتاده حمله مستقیم ارتش رژیمصهیونیستی به مستشاران نظامی و نیروهای ایرانی حاضر در جغرافیای مقاومت است. در اینجا دیگر صحبت از ترور فرماندهان مقاومت در عراق، لبنان، سوریه و دیگر محدودههای جغرافیای مقاومت نیست. این موضوع اگرچه همچنان ذیل ادبیات و مناسبات مربوط به مقاومت اتفاق افتاده و باید تحلیل شود، اما موضوعی ایرانی است. موضوعی که بهطور مستقیم به دولت جمهوری اسلامی ایران مربوط میشود. چه جمهوری اسلامی ایران را حرم بدانیم، آنطور که سردار شهید قاسم سلیمانی اعلام کرده بود، و چه آن را بهعنوان دولت مستقلی در نظر بگیریم که در مرکز جغرافیای مقاومت قرار گرفته است. در اینجا پرسش از انگیزه اسرائیل و بحث درباره عقل مصلحتجویی که از جنگ مستقیم اجتناب میکند پرسشی ناشی از عادات تحلیلی ناشی از تنبلی تحلیلگران یا ترس ناشی از دست زدن به اقدام مستقیم در موضوع امنیت دولت است که در پس شکلی از مصلحتجویی کرخت پنهان شده است.
چه میتوان کرد
این حقیقت دارد که اسرائیل در مرداب غزه گرفتار شده است. همینطور نمیشود این موضوع را کتمان کرد که تلاش اسرائیل برای گشودن جبههای تازه با محوریت ایران برای خارج شدن از فشار بینالمللی افکار عمومی هنوز در صدر سیاستهای اسرائیلی در سطح رسانهها و همینطور در فعالیتهای دیپلماتیک رژیمصهیونیستی است. اما همه اینها را نمیتوان بهعنوان توجیهی برای دست نزدن به عملی نظامی، متناسب و در اندازه اقداماتی که ارتش اسرائیل علیه اهداف ایرانی در نظر گرفت، دانست. یعنی نمیشود انتظار داشت که پاسخهای نیابتی به اقدامات اسرائیل یا بحث درباره ناتوانی و سردرگمی ارتش و دولت اسرائیل در افکار عمومی ایرانیان یا در مناسبات واقعی مربوط به دولت توضیح مناسبی برای چیزی که در میدان جریان دارد به حساب بیاید. من درست در همین معناست که از دیپلماسی متناسب با وضعیت جنگی صحبت میکنم. یک جور دیپلماسی قدرتمند و عزتمندانه که در درجه اول باید با هدف توضیح وضعیت تنظیم شده و به مرحله اجرا دربیاید. یعنی مقدمات لازم برای دست زدن ایران به اقدام نظامی متناسب با تجاوز اسرائیلی را به لحاظ نظری و رسانهای در سطح جهان فراهم کرده و نرمافزار جنگی لازم برای اقدام نظامی را در اختیار دولت جمهوری اسلامی ایران قرار دهد. شناسایی اهداف مناسب در سرزمینهای اشغالی که با اقدامات اسرائیلی متناسب بوده و تلفات واقعی و مورد شناسایی برای رژیم صهیونیستی را به دنبال داشته باشد و اقدام سریع در مورد آنها، یکی دیگر از ضروریات مربوط به این وضعیت جدیدی است که در آن قرار گرفتهایم. اهمیت این موضوع در این مساله است که تنها در صورتی که چنین اقدامی از سوی ایران انجام شود، میتوانیم به شکل معناداری از چیزی به نام«دولت جمهوری اسلامی ایران» صحبت کنیم. دولتی خودآیین که هربار ضرورت ایجاد کند، میتواند بهطور مستقیم و مستقل درباره استفاده از نیروی نظامی خود علیه هر کدام از بازیگران منطقهای یا بینالمللی که امنیت و تمامیت او را مورد هدف قرار دادهاند، دست به اقدام بزند؛ چراکه دولتها تنها در چنین حالتی است که اصلا از وجود معنادار خارجی برخوردار میشوند.
دعوت کردن به «کنترل و مدیریت» موضوع وقتی به نام مصلحتجویی انجام بگیرد یک جور دعوت کردن به کرختی و بیعملی است. احتمالا این عمل نکردن بیش از هر چیز دیگری خواستههای بلندمدت رژیمصهیونیستی و همپیمانانش در دشمنی با دولت جمهوری اسلامی ایران را تامین میکند؛ چرا که بیعملی در این زمینه چیزی نیست جز خنثی کردن جانمایه چیزی به نام دولت. این جانمایه چیزی نیست جز اراده واقعی برای وارد شدن به جنگ مرگ و زندگی به نام دولت. اراده واقعی برای جنگیدن، درصورتیکه تمامیت هستیشناختی دولت به مخاطره افتاده باشد. نباید این مساله را از نظر دور داشته باشیم که در مورد مساله فلسطین، ما بهعنوان یک دولت، سالهاست که دیگر بهعنوان طرف سومی که اوضاع را از دور زیر نظر داشته و متناسب با اصول حقوق بینالملل درباره رفتار طرفین مناقشهای خاص اقدامات حقوقی لازم را انجام میدهد، نیستیم. ما سالهاست که بخشی از منازعات جاری با محوریت رژیمصهیونیستی هستیم و تنها درصورتی میتوانیم در رابطه با اسرائیل، مخصوصا در شرایط میدانی جدید، از عقل مصلحتجوی دولت صحبت کنیم که موضعمان را از قبل تغییر داده و آن را اعلام کرده باشیم. مواضع مصلحتجویانه در مدیریت روابط دولت، عموما موضوعی بینالدولی است. یعنی وقتی موضوعیت دارند که دو دولت، دولتهایی که یکدیگر را بهرسمیت میشناسند برای کنترل منازعات ناشی از تعارض منافع خودشان در مسائلی خاص با اتکا به اصول حقوق بینالملل یا تحرکات محدود با هدف افزایش توان چانهزنی و مدیریت منازعه به اقداماتی دیپلماتیک با حمایت قوای نظامی خود دست میزنند. چیزی شبیه به آنچه در رابطه ما با دولت ایالاتمتحدهآمریکا جریان دارد، احتمالا از همین جنس است. اما در مورد رابطه ما با دولت اسرائیل، که موضوع اصلی مطرح در آن موضوعی هستیشناختی است، یعنی به تمامیت هرکدام از ما برمیگردد، نمیتوان انتظار داشت که عقل مصلحتجوی مدیریتکننده منازعات، پاسخ مناسبی برای تجاوز یکی از طرفین به تمامیت وجود شناختی طرف دیگر باشد. برای اینکه بتوانیم تحلیل مناسبی برای اقدام متناسب داشته باشیم، قبل از هر چیز لازم است که فهممان از موضوع را تغییر دهیم؛ ما با اسرائیل در دقیقه صفر جنگ یا جایی پیش از آن قرار نداریم، ما با اسرائیل در میانه جنگی تمامعیار هستیم، جنگی تمامعیار که برای مدیریت کردنش باید از عقل ابزاری معطوف به الزامات جنگ و نه عقل مصلحتجوی حاکم در شرایط صلح استفاده کنیم. در چنین شرایطی بحث درباره آنچه اسرائیل میخواهد احتمالا کمک زیادی درباره آنچه ما میتوانیم یا باید انجام دهیم را در اختیارمان قرار نمیدهد. پرسش اساسی در این مورد از مجرای بحث درباره «آنچه اسرائیل انجام میدهد.»
آنچه اسرائیل انجام میدهد
آنچه اسرائیل انجام میدهد تجاوز مستقیم به اهداف نظامی و دیپلماتیک متعلق به دولت جمهوری اسلامی ایران است. این کاری است که اسرائیل انجام میدهد. این با اقدام خرابکارانه رقبای سیاسی، نظامی یا اقتصادی در حوزههای سیاسی، صنعت و اقتصادی یکدیگر تفاوتهای بنیادینی دارد. برای اینکه این موضوع را بهتر متوجه باشیم باید این نکته را درنظر بگیریم که اقدام اسرائیل اقدامی نظامی علیه نفس، یا هستی دولت جمهوری اسلامی ایران است. این اقدام، اقدامی نظامی بوده یعنی اقدامی سخت و تمامعیار است. یعنی مثلا مثل نمونه ترور بزدلانه سردار شهید قاسم سلیمانی، اقدامی محدود علیه یکی از فرماندهان نظامی ایران نیست. اقدامی تمامعیار علیه تمامیت دولت است. همینطور اقدامی مستقیم است. یعنی به صراحت اعلام شده و به اجرا درآمده. همینطور بهطور مستقیم توسط نیروهای نظامی رژیمصهیونیستی به مرحله اجرا درآمده است. اگر موضوع را اینطور صورتبندی کنیم، آنگاه برای ما معلوم خواهد شد که چه کاری باید انجام دهیم. البته نباید این نوشته یا خط تحلیلی آن را بهعنوان دعوتی احساساتی به جنگی سخت، تمامعیار و چشم و گوش بسته با رژیمصهیونیستی از طرف نیروهای نظامی دولت جمهوری اسلامی ایران فهمید. من در این یادداشت تلاش میکنم تا اولا صورتبندی درستتر، یا روشنتری از موضوع تجاوز ارتش رژیمصهیونیستی به اهداف ایرانی در جغرافیای مقاومت را فراهم کنم؛ ثانیا این موضوع را روشن کنم که پاسخ مناسب و متناسب با آنچه اسرائیل پیشتر انجام داده و هر روز درحال انجام دادن آن است باید به همین ترتیب، روشن، اعلام شده، مستقیم و البته متناسب با عقل معطوف به جنگ، این جوهره هستیشناختی دولت باشد.