میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ: وقتی قرار بود کمکم سال ۱۴۰۲ فرا برسد، بدترین پیشبینیها درباره فروش سینمای ایران برای آن سال در ذهنها چرخ میخورد. این وضعیتی بود که میتوانست ما را دشمنشاد کند و حتی در پنجم فروردین ۱۴۰۲ بود که رسانه ایراناینترنشنال در سایت خودش تیتر زد: «رکورد بدترین اکران نوروزی تاریخ سینمای ایران شکست.» از یکسو عدهای از خوشحالی بابت اینکه سینمای ایران قرار است زمین بخورد، کف دستها را به هم میساییدند و از آنسو خانواده سینما بسیار غمگین بود که باید پس از رکود چندساله دوران کرونا، حالا رکود دیگری را بهواسطه مسائل اجتماعی متحمل شود. همه چیز اما برخلاف پیشبینیهای تلخ رقم خورد و فروش سینمای ایران در سال ۱۴۰۲ بسیار بالا بود. اینکه سازمان سینمایی وزارت ارشاد چگونه و با چه تدبیری توانست ورق قضیه را برگرداند، چیزی است که میتوان آن را بهعنوان یکی از متدهایی که سینمای ایران را به ما بهتر میشناساند درنظر گرفت و در آینده هم بهعنوان الگویی برای شناخت راهحلهای برونرفت از بحرانها مدنظر قرار داد.
داستان افول از قله
رکورد تعداد مخاطبان در سینمای ایران سال ۶۹ شکست، اما از آن پس این آمارها یک شیب نزولی مداوم را در پیش گرفتند و تا سال ۹۵ این وضع ادامه پیدا کرد. از سال ۹۵ به بعد هم اگرچه مخاطبان سینما مقداری افزایش داشت، اما حتی به درصد کمی از سالهای اوجش نرسید و مهمتر از آن اینکه فیلمسازی را در ایران تبدیل به صنعت یا تجارتی پولساز نکرد. بهطور کل نیمهدوم دهه ۶۰ پررونقترین دوران در تاریخ سینمای ایران بود و حتی سال ۶۷ که موشکباران شهری اکران نوروزی را هم ملغی کرد، عدد مخاطبان سینما نزدیک به ۷۷ میلیون نفر بود. باید توجه کرد جمعیت ایران در آن بازه زمانی حدود ۴۵ میلیون نفر بوده و حالا به حدود ۹۰ میلیون رسیده است و اگر نسبت مخاطبان سینما با جمعیت را درنظر بگیریم، برای کسب رکوردی که سال ۶۹ از آن عبور کرده بودیم، امروز به ۱۶۲ میلیون نفر مخاطب سالانه نیاز است. برای اینکه بدانیم ۱۴۰۲ چطور توانست برخلاف پیشبینیها رونق را به گیشه سینمای ایران برگرداند، ابتدا باید پرسید که چه شد از سال ۶۹ به بعد این شیب نزولی مرگبار بهوجود آمد و حتی در سال ۹۲ عدد مخاطبان سینمای ایران را به زیر ۱۰ میلیون نفر رساند؟ به عبارتی آنچه امروز با سیاستگذاری سازمان سینمایی رخ داده، معکوس کردن رویهای است که بعد از سال ۶۹ ایجاد شده بود و همچنان داشت ادامه پیدا میکرد. عوامل متعددی را برای بهوجود آمدن وضعیت افول مخاطبان سینمای ایران میتوان مورد اشاره قرار داد، اما اصلیترین مساله یا آنچه میتوان آن را اصطلاحا امالمسائل دانست، به نسبت مخاطبان تهرانی و شهرستانی برمیگردد. بهعبارت سرراست و واضح میشود گفت از پایان دهه ۶۰ به این سو یک اقتصاد سیاسی مرکزگرا بر حوزه فرهنگ و بهطور خاص سینما حاکم شد که میخواست طبقه متوسط تهراننشین را بهعنوان لیدر فرهنگی باقی جامعه جا بیندازد و به تعبیر یکی از چهرههای سیاسی حزب کارگزاران، «ایران را تهرانیزه کند.» آنها در چند دولت پیاپی که زمام امور اجرایی به دستشان بود، درصد مشارکت مردم شهرستان در انتخاب فیلمهای سینمایی را پایین آوردند تا فیلمهایی که با گفتمان خودشان همساز بود، در گیشه رأی بیاورند. به عبارتی برای اینکه فیلمهای موردپسند این جریان سیاسی در صدر گیشهها بنشینند و به باقی فیلمسازان ایرانی هم در آینده جهت دهند، باید پای مخاطب شهرستانی از سالنها بریده میشد و فقط مخاطب تهرانی باقی میماند. نقطه عطف این جریان در دولت اصلاحات رقم خورد که وقتی سر کار آمد، تنها ۲۷ درصد از مخاطبان سینمای ایران تهرانی بودند، اما وقتی در سال ۸۴ دولت را تحویل داد، این نسبت به ۵۲ درصد، یعنی دو برابر رسیده بود. اما دولت اصلاحات چطور توانست نسبت تهرانیها را در سبد مخاطبان سینما افزایش دهد؟ پاسخ این است که نه با بیشتر کردن مخاطبان تهرانی، بلکه با حذف شهرستانیها و پایین آوردن کلی تعداد مخاطبان سینما. آنها سینما را با حدود ۴۰ میلیون مخاطب سالانه تحویل گرفتند و با ۱۵ میلیون مخاطب به دولت بعد تحویل دادند. به عبارتی حتی در خود شهر تهران هم طیف و طبقه بهخصوصی از شهروندان بهعنوان مخاطبان سینما باقی ماندند و بقیه پایشان از سالنها بریده شد.
از مخاطب پاساژی تا مخاطب واقعی
این سیاستها در هشت سالی که دولت بعد سر کار بود هم نتوانست ترمیم شود و در دولت پس از آن مجددا شتاب تازهای گرفت. اینبار سالنسازیها در دل پاساژها و مالها و مراکز خرید ادامه پیدا کرد تا جامعه مصرفی طبقه متوسط اصلیترین جهتدهندگان به گفتمان سینمای ایران باشند و این روند اگرچه از سال ۹۵ به بعد یک جهش در تعداد مخاطبان پدید آورد و آن را به عددی حدود ۲۶ میلیون نفر در سال رساند، اما مطلقا سودرسان نبود و همچنانکه روند آن ادامه پیدا میکرد، معلوم بود که هرگز نمیتواند به سوددهی برسد.
رویهها به همان شکل ادامه داشت تا اینکه سال ۹۹ پاندمی کرونا به ایران هم رسید و وضعیت سالنهای نمایش فیلم را به خوابی زمستانی و عمیق فرو برد. سال ۱۴۰۰ و تا حدودی سال ۱۴۰۱ هم متاثر از وضعیت کرونایی بودند و در نیمسال دوم ۱۴۰۱ التهاباتی در جامعه بهوجود آمد که میتوانست روی وضعیت تماشای فیلم تاثیر جدی بگذارد. با توجه به همه اینها برای سال ۱۴۰۲ چیزی جز یک ورشکستگی مطلق قابل پیشبینی نبود. اما یک چیز هنوز وجود داشت که میتوانست سینمای ایران را نجات دهد. چیزی که با سیاستهای کلان و ایدههای کلی کارگزاران دولتهای قبلی همخوان نبود و محال بود سراغش بروند اما در سازمان سینمایی دولت جدید از ابتدای کار حرکتهایی برای رسیدن به آن شروع شده بود؛ بازگرداندن مخاطب شهرستانی به سالنها. در دهه ۶۰ از 10 سالن پرفروش سینمای ایران فقط یکیشان متعلق به تهران بود که در رتبه نهم قرار میگرفت. در دهه ۷۰ هم این وضعیت ادامه پیدا کرد اما در دهه ۸۰، از 10 سینمای پرفروش کشور، شش سینما متعلق به تهران بود و رتبههای اول تا سوم و همینطور رتبههای پنجم و ششم و هشتم برای تهرانیها شد. در دهه ۹۰ اساسا رقابت بین سالنهای خود تهران بود و شهرستانیها تقریبا محلی از اعراب نداشتند اما سال ۱۴۰۲ که برای آن یک شکست مطلق در گیشه پیشبینی میشد، با بازگشت مجدد مخاطبان شهرستانی به سینماها توانست تا حدود ۲۷ میلیون مخاطب داشته باشد که حدود ۶۱ درصد از آنها شهرستانی بودند و ۵۷ درصد از فروش عددی امسال را شهرستانها رقم زدند. شهرستانیهایی که نسبت به تهرانیها بلیتهای ارزانتری میخرند اما درعوض بیشتر میخرند و اگر پایشان باز هم بیشتر از این به سالنها باز شود، میتوانند سینمای ایران را به دوره اوج شکوهش بازگردانند. عمدتا بهنظر میرسد بزرگترین کاری که سازمان سینمایی در سال ۱۴۰۲ کرد، بازگرداندن رونق به گیشهها پس از دوران رکود کرونا و اتفاقات ۱۴۰۱ بود اما مهمتر از آن شیوهای است که برای بازگشت به روال گذشته اتخاذ شد و میتواند تاثیر ساختاری بلندمدتی بر سینمای ایران بگذارد. اینکه بعد از ۲۵ سال رویه حذف شهرستانیها از سبد مخاطبان سینما، نهتنها متوقف شد بلکه شیوه معکوس پیدا کرد، اتفاقی خارقالعاده و دور از تصور بود. اگر این روند همچنان ادامه پیدا کند و نهضت سالنسازی در شهرستانها با همین دستفرمان فعلی پیش برود، بیتردید میتوانیم در چند سال آینده مخاطبان سینمای ایران را چند برابر گذشته ببینیم و به وضعیتی برسیم که سالیانه حداقل ۳۰ الی ۴۰ فیلم سینمای ایران در ژانرهای مختلف به سوددهی مالی برسند. شاید حتی آینده از پیشبینیهای امروز هم بهتر باشد و ما به رکوردهای بالاتر از ۱۶۲ میلیون مخاطب سالانه برسیم؛ چراکه امروز در قیاس با سال ۶۹ نسبت شهرنشینی در کشور بالاتر رفته، جمعیت کشور جوانتر است و دسترسی به سالنها با واسطههای مختلف اعم از حملونقل عمومی یا شخصی تسهیل شدهاند. شاید عملکرد سازمان سینمایی همانطور که در سال ۱۴۰۲ غافلگیرکننده بود، در آینده باز هم غافلگیرکننده باشد.