جندیشاپور ازجمله مهمترین مراکز آموزشی در تاریخ ایران محسوب میشود که چه در دوره پیش از اسلام و چه پس از اسلام آوردن ایرانیان شکوه و جلال خود را به عنوان یکی از بزرگترین و معتبرترین مراکز علمی آموزشی جهان حفظ کرد. نقش بیبدیل جندیشاپور بهعنوان اولین منزلگاه علم در توسعه تمدن بشری خصوصا در تجمیع تمدنهای مختلف و دستاوردهای کمنظیر این نهاد علمی در رشد و توسعه علم در جهان، گواهی روشن بر پیشگامی ایرانیان در تاریخ علم دارد. در جهت حفظ و صیانت و زنده نگه داشتن این میراث ارزشمند از سال 95 کنگره بینالمللی جندیشاپور با محوریت دانشگاه صنعتی جندیشاپور دزفول و همکاری سایر نهادهای علمی کشور پایهگذاری شد. چهارمین دوره این رویداد این هفته با همکاری و حمایت کمیته فرهنگ و تمدن اسلام و ایران،شورای عالی انقلاب فرهنگی و وزارت علوم،تحقیقاتوفناوری در دزفول برگزار شد. دکتر ولایتی، رئیس کمیته فرهنگ و تمدن ایران و باستان شورای عالی انقلاب فرهنگی در پیامی به این کنگره بر لزوم توجه هرچه بیشتر و بازشناساندن این میراث کهن علمی تاکید کرد. متن پیشرو یادداشتی از دکتر ولایتی است که در آن نحوه تشکیل، اهمیت و جایگاه جندیشاپور تشریح شده است.
قدیمیترین و موثرترین مرکز علمی گسترده و تاثیرگذار در جهان جندیشاپور بود که در سال 271 میلادی تاسیس گردید.
با توجه خاصی که شاپور به این شهر داشت جندیشاپور به سرعت از بزرگترین و معتبرترین شهرهای ایران شد و دیری نگذشت که بهصورت مرکز عمده عطر و دارو و نیز نساجی درآمد و یک کارگاه سلطنتی نیز به همین منظور در آنجا دایر شد. شاپور دستور بنای بیمارستان بزرگی در جندیشاپور را صادر کرد و پس از هفت سال تلاش در این راه سرانجام به آرزوی دیرین خود رسید و با شور و شوقی فراوان آن را افتتاح کرد و هزاران دانشجوی ایرانی، رومی، یونانی، سوری، عرب و هندی برای دانشاندوزی به شهر جندیشاپور روی آوردند. بهزودی، تعداد دانشجویان بالغ بر 5هزار تن شد و آوازه دانشگاه جندیشاپور در سراسر جهان آن روز پیچید و شهر جندیشاپور بهصورت یک شهر دانشگاهی کامل درآمد و پرتو دانش از هر گوشه این شهر عظیم بر اطراف و اکناف جهان تابیدن گرفت (نخعی، همان، ص 143).
جندیشاپور شهری بود که با مشورت و بهکارگیری معمارانی که در بین اسرای رومی در جنگ بین شاپور اول و والرین امپراتور روم شرقی(بیزانس) اسیر شده بودند با درایت شاپور در ساخت این شهر نقش اساسی ایفا کردند. شاپور بعد از تاسیس آن شهر و دانشگاه به اقدامهای بسیار موفقی دست زد که خدمت بزرگی به ایران بود ولی اشکال کار ساسانیان و دیگر سلسلههای قبل از اسلام این بود که فقط به طبقات ممتاز اجازه تحصیل میدادند که این طبقات عبارت بودند از مورخان، اشراف، موبدان زردشتی، نظامیان و دهقانان (خرده مالکان). اکثر مردم که بیش از 90 درصد بودند جزء هیچ طبقهای نبودند و لذا از امتیازات خاص گروههای متعلق به طبقات شناختهشده محروم بودند.
در ایران با توجه به اختلاف اقالیم انواع گیاهان میرویید؛ در تاریخ و دوران قدیم نیز مردم ما از گیاهان دارویی در درمان استفاده میکردند و به این امر شهره بودند. پس بخش داروسازی دانشگاه جندیشاپور عمدتا به دست متخصصان ایرانی رونق گرفت. (در ایران حدود 1800 نوع گیاه موثر در درمان وجود دارد).
در آن زمان یکی از اسقفهای مسیحی به نام نسطوریوس که در حقیقت مسیحی موحد بود، عدهای از اساتید حوزههای مختلف علم بهخصوص اسکندریه به او پیوستند و این امر موجب شد که نسطوریوس و پیروان موحدش توسط شورای کلیساهای بیزانس از عالم مسیحیت اخراج شوند. نکته جالب اینکه عمده این مسیحیان موحد که از علما و دانشمندان عصر خود بودند در حقیقت به نفی بلد تن دادند و به رها و نصیبین که عملا حد شمال غربی ایران بود پناه بردند و این در زمان انوشیروان بود و خوشبختانه توسط او به عنوان اساتید جندیشاپور به کار گرفته شدند.
چند گروه نامدار در بین نسطوریان بودند که پسر بعد از پدر جانشین وی میشد و عملا علوم موجود را نسل به نسل منتقل میکردند؛ بعضی از اینها با یکدیگر پیوند نسبی داشتند. از مهمترین خانوادههای صاحب علم و تجربه کسانی بودند که در پزشکی ید طولایی داشتند مثل خاندان بختیشوع و ماسویه.
در هنگام ورود اسلام به ایران اهالی این شهر دانشگاهی بسیار عاقلانه عمل کردند، به این ترتیب که به فرمانده نیروهای مسلمان پیام دادند که ما نمیخواهیم بجنگیم و جزیه میدهیم و لذا شهر، دانشگاه، اساتید و دانشجویانش بدون دغدغه به کار خود ادامه دادند.
در نهایت جندیشاپور به بعد از اسلام منتقل شد و کاملا مورد استقبال مسلمانان قرار گرفت و بعضی از اقدامات پزشکان در درمان و معالجه بیماران که بسیار ارزشمند بود خیلی زود جایگزین همه روشهای ساده و ابتدایی گردید.
برای مثال میتوان به معالجه هارونالرشید توسط جبرائیل بن بختیشوع و یا معالجه منصور خلیفه عباسی توسط جورجیس از پزشکان بیمارستان جندیشاپور، اشاره کرد که موجب گردید پزشکان جندیشاپور ارزش و ارج بیشتری پیدا کنند.
بیتالحکمه در قرون اول و دوم در بغداد ساخته شد که به تدریج همانند جندیشاپور با وسعتی بیشتر شکل گرفت. ولی تاسیس بیتالحکمه موجب نشد که سیر و ترقی علم بهخصوص پزشکی در ایران متوقف شود بلکه شواهد معتبری وجود دارد که پزشکی و فلسفه به رشد خود ادامه دادند.
بزرگانی چون ابوماهر شیرازی، علی بن عباس اهوازی، ابوالحسن طبری، ابن مندویه اصفهانی، ابن ابی صادق نیشابوری، سید اسماعیل جرجانی، علی بن ربن طبری و در راس همه محمد بن زکریا رازی، نهتنها سنت پزشکی جندیشاپور را حفظ کردند بلکه به آن افزودند. محمد بن زکریای رازی در کتاب الحاوی فی الطب و کتاب منصوری حدود 200 بار به اصحاب جندی شاپور استناد میکند و آن استناد این است که میگوید: (قال الخوز) که به تبعیت از دانشگاه جندیشاپور میباشد.
پزشکان ایرانی بعد از اسلام فقط خود را منحصر به استفاده از میراث جندیشاپور نکردند، بلکه بزرگانی مثل علی بن ربن طبری به مقدار زیادی از منابع پزشکی هندی با ترجمه از سانسکریت به زبان عربی استفاده کردند.
نتیجه اینکه دانشمندان متعددی از ملل مختلف با زبان خود و در چهارچوب فرهنگ علمی خود (پزشکی و فلسفه) تدریس میکردند و نکته مهم این است که دانشجویان جندیشاپور میباید با زبانهای پهلوی، سانسکریت، یونانی، سوریانی و عربی آشنا میبودند تا از هر یک به زبان خود تدریس میکردند بتوانند استفاده کنند. نکته مورد اهمیت این بود که در حقیقت ساخته شدن بیتالحکمه موجب شد که دانشمندان اغلب ایرانی به بیتالحکمه رفتند و این محل تعلیم و تعلم مرکزی برای کل جهان اسلام گردید.
مورخان بزرگ تاریخ اسلام راجعبه وجود جندیشاپور به عنوان یک مرکز علمی مهم در قبل و بعد از ظهور اسلام نام بردهاند.
حمزه اصفهانی، مولف کتاب (سنی الملوک الارض) مینویسد در زمان شاپور اول این شهر به دستور وی توسط اسرای رومی ساخته شد که معنای آن در پارسی (اندیو: نام انطاکیه) و به معنای شهری بهتر از انطاکیه است. محمدبن جریر طبری نیز در کتاب الرسل الملوک به همین معنی اشاره کرده است.
یاغوت حموی در کتاب معجم البلدان و مسعودی در مروج الذهب و معادن الجوهر این وجه تسمیه را تایید میکنند. دیگر مورخان معتبر نیز کم و بیش به این نام و چگونگی تاریخ شکلگیری شهر و دانشگاه جندیشاپور تایید کردند.
ابومنصور محمد بن عبدالملک ثعالبی و قفطی مورخ مصری در اخبار الحکما و از معاصران سیریل الگود در کتاب تاریخ پزشکی ایران تاسیس شهر جندیشاپور را حتی قبل از ورود آریاییها به ایران اشاره کرده است.
دیری نگذشت که سیل دانشمندان، از پزشکان و داروسازان و فیلسوفان ملل گوناگون رهسپار جندیشاپور شدند، چنانکه در کمتر از 10 سال بیش از 100 دانشجوی پزشکی و فلسفه از کشورهای یونان و روم و سیسیل و مصر و بینالنهرین و نیز از هند و چین به جندیشاپور وارد شدند. شاپور مقدم آنان را گرامی داشت و با مزایایی بیش از آنچه در سرزمین خود دریافت میداشتند از آنان استقبال کرد. این خیل عظیم دانشمندان در جندیشاپور به اعتبار مراکز علمی آن افزود، چنانکه نهفقط مراکز و حوزههای پزشکی آن از دیگر مراکز علمی پیشی گرفت، بلکه گام بزرگی برای تاسیس دیگر مراکز علمی مثل فلسفه و حکمت و ریاضی و نجوم و فیزیک در آنجا شد.1 شهر جندیشاپور پس از یک دوره کوتاه از شکوه و جلال در زمان هرمز دوم ساسانی (حکومت: 309 - 302م) چون دیگر پایتخت زمستانی نبود و تا اندازهای از رونق افتاد، ولی شاپور دوم (ذوالاکتاف) دوباره آن را رونق بخشید و این شهر در عصر انوشیروان به اوج عظمت و شهرت خود رسید. دانشگاه جندیشاپور و موسسات علمی و سازمانهای وابسته به آن در طی 52 سال دوران زمامداری شاپور دوم (ذوالاکتاف؛ حکومت: 379 - 309م) و پادشاهی انوشیروان (خسرو اول؛ 579 - 501م؛ حکومت: 579 - 531م) به یکی از سازندهترین و معتبرترین مراکز پزشکی و علمی جهان تبدیل شد. حوزههای فلسفه و حکمت در جندیشاپور آنچنان اوج گرفت که عظمت آن تا سال 900م در افواه مردمان شرق و اقوال غربیان پایدار ماند. دانشگاه جندیشاپور را در دوران شاپور دوم «چهارراه علوم» و آن را میراثی از فرهنگ و دانش در تاریخ تمدن ایران و اسلام و درنهایت در تاریخ تمدن کل جهان میدانند (جباری، 1384، صص 38 - 37)
مرکز علمی جندیشاپور در قرن ششم میلادی و مقارن با تولد پیامبر ختمیمرتبت حضرت محمد مصطفی(ص) در اوج عظمت خویش بود (براون، ص 53؛ سزگین، ج 3، ص 244؛ فرهمند، همان، ص 9)
پس از ورود مسلمانان به ایران جندیشاپور از خطر جنگ و درگیریهای خونین به کنار ماند و هیچ آسیبی متوجه شهر و مردم فرهیخته آن نشد. در روایت، رد پایی از هوشمندی ویژه اهالی جندیشاپور دیده میشود که هنوز، پس از قرنها و از لابهلای سطور متون تاریخی، احتمال سیاستورزی و تدبیر بزرگان جندیشاپور از آن نمایان است.
ظهور آفتاب عالمتاب اسلام و فراگیرشدن این دین الهی در سراسر منطقه، نیز همزمان با رویداد مهم دیگری در تاریخ اعتقادی منطقه بود و آن، راندهشدن و محکومیت فرقههای مسیحی نسطوری2 و یعقوبی سریانیزبان شام به الحاد از سوی شاخههای بزرگ، غالب و قدرتمند دیگر مسیحی بود. پیروان این دو فرقه مسیحی برای در امان ماندن از آسیب همکیشانشان، همانطور که در دوران ساسانی ایران را مامن خود میدانستند، بنا به عادت مالوف به سرزمین ایران که دیگر در قلمرو سرزمینهای اسلامی قرار گرفته بود، مهاجرت کردند (رشر، 1381، ص 96). جهان مسیحیت در آن روزگار از درون گرفتار مناقشات کلامی و اختلافات عقیدتی شده بود و میکوشید که راه خود را به سوی افقهای دورتر بگشاید (مجتبایی، 1366، ص 19). در مقابل امنیتی که مسلمانان برای این حضور دانشمندان مسیحی مهاجر در زیر چتر اسلام در سرزمینهای اسلامی فراهم میآورد، آنها هم متقابلا فایدههای فراوانی به جامعه مسلمانان میرساندند. آنان که سریانیزبان بودند و بعضا با زبان یونانی آشنایی داشتند با سکونت در سرزمینهای اسلامی زبان عربی را بهعنوان زبان میانگان ممالک اسلامی فراگرفتند و به ترجمه متون علمی یونانی و سریانی همت گماشتند.
مرکز علمی جندیشاپور استادان و دانشجویان فراوان و مبرزی داشته که در زمینههای گوناگون علمی مشغول به تحقیق و تعلیم و تعلم بودند و در موضوعات گوناگون آثار علمی و کتابهایی از خود به جای گذاشتند. این تلاش و کوشش بسیار دانشمندان و دانشجویان در فضای ارزشمند اسلامی بسیار قوت گرفت زیرا هیچ محدودیتی برای دانشجویان طالب علم وجود ندارد بلکه برعکس خلاف سیستم خشک طبقاتی عهد ساسانی مردم همگی در آموختن علم در جندیشاپور آزاد بودند.
بهعنوان مثال: تعداد پزشکان درجه اول تاریخ پزشکی در زمان حاکمیت اسلام چند 10 برابر بیشتر از قبل از اسلام بود. بسیاری از مبانی ریاضیات توسط افرادی که بااستعداد ولی از لحاظ مادی در طبقات فرودست بودند، رشد کردند. از پزشکان موجود در ایران و سایر کشورهای اسلامی که توانستند فلک را سقف بشکافند و در طرحی نو دراندازند و هیچکدام از آنها متعلق به طبقات ممتاز نبودند. همانند محمد بن زکریای رازی، ابنسینا، ابو ماهر شیرازی، ابوالحسن طبری، علی بن عباس اهوازی، ابن مندویه اصفهانی، سید اسماعیل جرجانی، ابن ابی صادق نیسابوری، ابن الیاس شیرازی، ابن نفیس دمشقی و ابوالقاسم زهراوی یکی از بزرگترین جراحان تاریخ پزشکی و ابن جزار قیروانی و بهاءالدوله رازی، زین العطار شیرازی، عقیلی خراسانی و... ... .
اما تعداد ریاضیدانان، منجمان و فیلسوفان قبل از اسلام قابل مقایسه با بعد از اسلام نیست. برای نمونه محمد بن موسی خوارزمی پایهگذار علم جبر و بنی موسی بن خراسانی و منجم ابوریحان بیرونی، ابوسعید سجزی، ابنحیثم بصری و ابونصر فارابی و خواجه نصیرالدین طوسی، بهمن یاربن مرزبان آذربایجانی و اگر بخواهیم همه بزرگان علم و معرفت را در تاریخ اسلام و ایران قرار دهیم باید چند جلد کتاب بنویسیم. جمعیت استادان و دانشآموختگان این دانشگاه بسیار بود و در نتیجه تالیفات و ترجمههای ایشان نیز بسیار بود (تاجبخش، ص 16). جندیشاپور با توانمندی کامل حیات فرهنگی خود را نهتنها در دوران ساسانی استوار نگاه داشت بلکه تا دو سه قرن پس از اسلام نیز به کار علمی خود ادامه داد و مواریث کهن فرهنگی ملتهای جهان را نگاه داشت و در دوران آرامش، به دانشمندان جهان اسلام بازسپرد (تکمیل همایون، 1384، ص 69) جندیشاپور در دوران پس از اسلام تاثیر خود را در علوم مرسوم دوران اسلامی گذاشت و بار دیگر احیا شد. علت ضرورت استفاده از زبان سانسکریت این بود که برزویه از هند تعدادی از اساتید را به جندیشاپور آورد و پیروان نسطوریوس به زبان یونانی و سوریانی تدریس میکردند. با این تفاسیر و نکات برجسته درمورد دانشگاه جندیشاپور باید گفت که در هیچ جایی از جهان اینچنین تجمع دانشمندان وجود نداشته و در زمان خود بینظیر بود.
پینوشت:
1- اگرچه بیشتر نویسندگان به هنگام سخنگفتن از مکتب علمی جندیشاپور تنها به نقش این مرکز در پزشکی سخن گفتهاند، اما قراین و دلایل متقن تاریخی چون وجود زیج شهریار در اواخر دوران ساسانی (کراچکوفسکی، 1379، ص 54) از رواج نجوم و ریاضی و احتمالا کیمیا در این مرکز حکایت دارد. اولیری (ص 112) به وجود رصدخانهای در جندیشاپور اشاره کرده و این اثر را نشانه پیروی جندیشاپور از دارالعلم اسکندریه دانسته است و نیز احتمال میدهد که ایرانیان معلومات ریاضی و نجومی خویش را از هندیان برگرفته باشند (اولیری، همان، ص 244). در باب کیمیا نیز نظر به گسترش قطعی آن در دوران ساسانی نقش مکتب جندیشاپور در انتقال این هنر به دوران اسلامی محتمل مینمایند (نصر، 1363، ص 359)؛ به گونهای که روسکا بهرغم موضع انکارآمیزش در این زمینه به وجود نامهای کیمیایی ایرانی در اشعار خالد بن یزید اشاره دارد (سزگین، ج 3، ص 245؛ فرهمند، همان، صص 10 - 11)
2- نسطوریویس Nestorius ( - حدود 439م)، بهطریق قسطنطنیه، با اعلام برائت از عقیده تثلیث، اعتقاد به خدای یگانه را به عنوان باور اصیل مسیحی اعلام کرد. پیروان وی را نسطوریان نامیدهاند (نجمآیادی، ج 2، ص 42؛ اخوان اقدم، 1390 - ب، ص 586). کلیسای مسیحی ایران عهد ساسانی تعالیم نسطوریویس را پذیرفت و حکم محکومین وی را که از سوی دیگر مسیحیان مطرح شده بود رد کرد (رنان، 1366، ص 284)