داریوش فرهنگ از کارگردانان و بازیگران با سابقه سینما و تلویزیون در این قسمت از قاف درباره هنر درام، رابطه هنر و سیاست، انواع ژانر و سبد سینمای ایران، سینمای کمدی، وظیفه هنر، ریشه بیکاری جامعه هنری و محدودیتهای ساخت و تولید فیلم سخن میگوید.
*من بهعنوان کسی که کار هنر انجام میدهد، اولا خیلی مشکل میتوانم واژه هنرمند را به خود اطلاق کنم و این را بدون تواضع مخصوصا از نوع ساختگیاش که رایج است و بهواقع میگویم. کسی که کار هنر میکند، نمیتواند دور یا بری باشد از شرایط روز و این همه بحران. بحران خشکسالی و محیطزیست، بیکاری و مهاجرت یکطرف، خودکشی هم به آن اضافه شده. من اهل آمار نیستم و دوست هم ندارم آماری صحبت کنم.
وقتی کسی میخواهد درباره مسالهای صحبت کند و آماری بدهد، باید آن آمار واقعا دقیق و شفاف باشد و بهزعم من اصلا نیازی هم نیست آمار بدهیم. همین چیزهایی که میبینیم و میشنویم، خودش آمار است. اصلا کار هنرمند همین است که آینه اجتماعش باشد. مردم را بهخود مردم نشان دهد. نمیتواند چشمش را ببندد که چیزی نبیند یا گوشش را بگیرد که چیزی نشنود. در غیر این صورت چنین آدمی نهتنها هنرمند نیست که انسان هم نیست. مگر میشود روی خیل عظیم مردم بیکار یا مساله مهاجرت چشم بست. طبق آمار مسئولان وزارت بهداشت 10 هزار پرستار از ایران طی دو، سه سال اخیر رفتهاند و کمبود پرستار نسبت به جمعیت ما صدهزار نفر است. چند روز پیش سوار اسنپ بودم. راننده آن یک دکتر بود و گفت بیکارم و دارم این کار را میکنم. این موج مهاجرت را نمیتوان نادیده گرفت. به قول شاعر بزرگ ملی ما، چراغ مادر در همین خانه میسوزد، دلمان در همین خانه میتپد، من هم طبعا با همه مشکلات اهل همینجا هستم و این آب و خاک و وطنم را دوست دارم اما باید بگویم متاسفانه وطنخواهی هم از بین رفته و این نیز از مشکلات و بحرانهاست.
*خوشحالم که در عصر ارتباطات و تکنولوژی هستم، چون فکر میکردید روزی در این کشورهای اسکاندیناوی سیاهپوستی باشد؟ من یادم هست روزگاری که تئاتر کار میکردیم، میگفتیم نمیشود در تئاتری که یک سوئدی هست یکدفعه یک سیاهپوست بازی کند اما الان در زمینه فوتبال یا در هر زمینه دیگری میبینید این دهکده آنقدر در هم تنیده شده که اصلا فرقی ندارد شما سرخپوست هستی یا سیاه یا زرد یا سفید و افکار چپ دارید یا راست، ذوقزدگی دارید نسبت به مسائل سیاسی و اینها که زمانی من هم داشتم و میبینید که چقدر این دهکده جهانی خوب است که انسانها را نهتنها از نظر فرم، ظاهر، شکل، رنگ و نژاد به هم نزدیک میکند که تفکراتشان را هم به هم نزدیک میکند و همه برای همان سامانبخشیدن است. حرفم این است که اگر هنر یا هنرمند نتواند چیزی به این جهان بیفزاید، لااقل تلاش کند چیزی از آن کم نکند.
*مثلا اگر شما بخواهید در این شرایط شریف زندگی کنید، میگویند چقدر خنگ است! یا اگر بخواهی پاکیزه باشید، میگویند چقدر عقبمانده است! همه تشویق به دلالصفتی میکنند. حالا تاثیر مخرب اینجور افکار چیست و تاثیر یک شعر یا موسیقی یا فیلم چیست؟ هنرمند میآید این لایههای پنهان و آشکار خودش و زندگی را مثل یک آینه از خود مردم میگیرد و به خود مردم پس میدهد.
متن کامل گفتوگو را از اینجا بخوانید.