سه‌شنبه هفته گذشته یک‌بار دیگر تلاش‌ها در شورای امنیت برای توقف جنگ در غزه با وتوی قابل پیش‌بینی آمریکا ناکام ماند. از زمان آغاز یورش رژیم‌صهیونیستی به غزه این چندمین بار است که واشنگتن برای دفاع از رژیم تل‌آویو از اعتبار و حیثیت خود در سازمان ملل و شورای امنیت هزینه کرده و مانع برقراری آتش‌بس و خاتمه جنایات و نسل‌کشی در غزه می‌شود.
  • ۱۴۰۲-۱۲-۰۸ - ۰۱:۲۳
  • 00
محور مقاومت و بازدارندگی شکست‌خورده آمریکا در منطقه
محور مقاومت و بازدارندگی شکست‌خورده آمریکا در منطقه

میراحمدرضا مشرف، پژوهشگر حوزه بین‌الملل: سه‌شنبه هفته گذشته یک‌بار دیگر تلاش‌ها در شورای امنیت برای توقف جنگ در غزه با وتوی قابل پیش‌بینی آمریکا ناکام ماند. از زمان آغاز یورش رژیم‌صهیونیستی به غزه این چندمین بار است که واشنگتن برای دفاع از رژیم تل‌آویو از اعتبار و حیثیت خود در سازمان ملل و شورای امنیت هزینه کرده و مانع برقراری آتش‌بس و خاتمه جنایات و نسل‌کشی در غزه می‌شود. اما اگرچه این اقدامات ایالات متحده در حمایت از رژیم‌صهیونیستی ظاهرا موفق بوده و مانع از هرگونه اقدام جمعی بین‌المللی علیه این رژیم شده اما بدون شک همین همراهی و همکاری با جنایات صهیونیست‌ها تبعاتی سنگین برای موقعیت آمریکا در منطقه خاورمیانه و حتی در جهان به دنبال خواهد داشت. در همین راستا «اندیشکده افکار» وابسته به شورای خاورمیانه در روابط جهانی اخیرا مقاله‌ای به قلم «عمر رحمان» تحلیلگر برجسته عرب منتشر کرده که به موضوع تبعات اقدامات و عملکرد آمریکا در خاورمیانه و احتمال اجتناب‌ناپذیر بودن وقوع یک جنگ وسیع در منطقه پرداخته است. آنچه در مطلب ذیل می‌آید ترجمه این تحلیل البته با اندکی تلخیص است.
خطر وقوع یک جنگ منطقه‌ای وسیع
از ماه اکتبر تاکنون خاورمیانه به جنگی که شاید هیچ‌گاه قبلا آن را تجربه نکرده باشد، نزدیک‌تر شده است. درحالی‌که در طی 75 سال گذشته خصومت‌های مسلحانه فراوانی ازجمله میان بازیگران متعدد دولتی و غیردولتی به وقوع پیوسته، دامنه درگیری این بار به قدری گسترش یافته است که خطر فراگیر شدن در سراسر منطقه را به همراه دارد؛ رخدادی که بی‌سابقه و بی‌نهایت خطرناک جلوه می‌کند. اگرچه ناآرامی‌های اخیر به‌طور اجتناب‌ناپذیری با تخریب مداوم نوار غزه توسط اسرائیل مرتبط است اما نقاط اشتعال در فواصل دوردستی از جنوب تا دریای سرخ پراکنده شده‌اند. درگیری نظامی فزاینده میان ایالات متحده و شبه‌نظامیان در عراق و سوریه، این دو کشور را که در حال حاضر نیز درنتیجه چندین دهه جنگ‌های پیشین ویران شده‌اند، در خط مقدم جنگ دیگری قرار داده است. جالب اینجاست که به نظر می‌رسد تعداد کمی از بازیگران خواهان یک حریق منطقه‌ای تمام‌عیار هستند. با این وجود این حرکت هنوز در حال شتاب‌گیری است، آن هم عمدتا به دلیل رویکرد نادرست واشنگتن که همچنان به منبع مناقشه – تاخت و تاز اسرائیل در غزه – دامن می‌زند و در عین حال تلاش می‌کند تا آتش‌سوزی در دیگر نقاط منطقه را با تکیه بر نیروی نظامی مهار کند.
آناتومی جنگ خاورمیانه
در 7 اکتبر حماس تهاجمی را به اسرائیل آغاز کرد و اسرائیل با یک جنگ تمام‌عیار و محاصره کامل غزه پاسخ آن را داد. طی ماه‌های بعد و همان‌طور که کشتار به سطوح غیرقابل تصوری رسیده است، طرف‌های دیگر نیز به این نزاع کشیده شده‌اند. اول و مهم‌تر از همه ایالات متحده است که در عرض چند روز دو ناو هواپیمابر خود را به شرق مدیترانه فرستاد. آمریکا مدعی شد که این اقدام برای بازداشتن دیگر بازیگران از حمله به اسرائیل انجام می‌گیرد؛ مادامی که اسرائیل در حال از بین بردن حماس است. در درجه اول مقصد حزب‌الله بود که تقریبا بلادرنگ یک جبهه با شدت متوسط را در مرز لبنان و اسرائیل گشود. جبهه‌ای که همچنان منبعی برای تشدید تنش‌ها محسوب می‌شود. با این حال ایالات متحده با توسعه حمایت بی‌قید و شرط نظامی و اطلاعاتی، کمک مالی، تسلیحات و ایجاد پوشش دیپلماتیک برای اسرائیل، حمله ویرانگر متحد خود علیه غزه و مردمش - تهاجمی که دیوان دادگستری بین‌المللی به‌طور موجهی آن را یک نسل‌کشی در حال وقوع دانسته است – را امکان‌پذیر و طولانی‌تر کرده و باعث تشدید تنش در منطقه شده است. علاوه‌بر این ایالات متحده نیروی نظامی خودش را در رویارویی مستقیم با نیرویی که با نام «محور مقاومت» شناخته می‌شود، قرار داده است. این محور صف‌بندی از گروه‌هایی در سراسر منطقه است که به ایران وابسته بوده یا از آن حمایت می‌کنند. همچنان که خشم عمومی نسبت به جنایات اسرائیل علیه مردم فلسطین رو به افزایش است، این نیروها به روش‌های مختلف مداخله کرده‌اند و هم خطرات برای منطقه و هم هزینه‌های حمایت بی‌قید و شرط آمریکا از اسرائیل را بالا برده‌اند.
حزب‌الله یک نمونه از این گروه‌هاست که با گشایش یک جبهه در مرز لبنان، اسرائیل را مجبور کرد تا بیشتر مراکز جمعیتی شمال خود را تخلیه و منابع نظامی قابل ملاحظه‌ای را به آنجا ارسال کند. در ماه نوامبر نیز جنبش حوثی مستقر در یمن شروع به هدف قرار دادن کشتی‌های تجاری در دریای سرخ کرد که ظاهرا با اسرائیل در ارتباط بودند؛ موضوعی که یک مسیر تجاری کلیدی جهانی را مورد تهدید قرار داد و ایالات متحده را وادار به انجام واکنش دریایی کرد. نیروهای شبه‌نظامی در عراق و سوریه نیز به‌طور قابل ملاحظه‌ای آزار و اذیت طولانی‌مدت تاسیسات نظامی آمریکا در هر دو کشور را تشدید کردند. در شرایطی که ایالات متحده و متحدانش کوشش به خرج داده‌اند تا این نقاط اشتعال را به نحوی جدا از کارزار نظامی اسرائیل نشان دهند اما در منطقه چنین برداشتی مشاهده نمی‌شود و نیروهای مقاومت تاکید داشته‌اند که تنها پس از برقراری آتش‌بس در غزه عقب‌نشینی خواهند کرد.

اهمیت افکار عمومی
7 اکتبر تاکنون خشم و نارضایتی نسبت به اقدامات اسرائیل در غزه و همچنین در قبال تصمیم غرب برای حمایت از این اقدامات افزایش یافته است. این موضوع به دلایلی چند مهم است که یکی از آنها تاثیر بر نگرش‌های عمومی نسبت به مشروعیت ایالات متحده، اسرائیل و کشورهای عربی همسو با آنهاست. در این میان بدون تردید جایگاه ایالات متحده به‌شدت دچار آسیب شده است. براساس یک نظر‌سنجی که در ماه دسامبر و ژانویه و در 16 کشور عربی توسط مرکز عربی مستقر در دوحه انجام شده، حدود 94 درصد از پاسخ‌دهندگان دیدگاهی منفی نسبت به واکنش واشنگتن در قبال جنگ اسرائیل و غزه داشته‌اند. این احساسات به متحدان منطقه‌ای آمریکا هم تعمیم می‌یابد؛ همان کسانی که به نظر می‌رسد در حوزه دفاع از غزه در مقایسه با نیروهای مرتبط با ایران کار بسیار کمی انجام داده‌اند. این موضوع با توجه به رقابت طولانی‌مدت میان این اردوگاه‌ها در جهت نفوذ در منطقه، ملاحظه‌ای مهم تلقی می‌شود. براساس نظر‌سنجی بارومتر عرب در تونس که در هفته‌های قبل و بعد از 7 اکتبر انجام گرفته و به‌عنوان یک شاخص منطقه‌ای در نظر گرفته می‌شود، کشورهایی که در این پیمایش روابطی مثبت یا گرم با اسرائیل داشته‌اند، شاهد تنزل رتبه‌های مطلوب پیشین خود بوده‌اند، حال آنکه رتبه‌های رهبری ایران افزایش یافته است. در این راستا محبوبیت علی خامنه‌ای، رهبر عالی ایران [در حوزه کشورهای عربی] با محبوبیت رهبران سعودی و امارات متحده عربی برابری یافته یا حتی از آنها پیشی گرفته است. در نظر‌سنجی انجام‌گرفته از سوی مرکز عرب، 50 درصد از افراد شرکت‌کننده پاسخ ایران به جنگ اسرائیل در غزه را مثبت ارزیابی کرده‌اند؛ رقمی که در صدر همه کشورهای مورد بررسی قرار داشته است. از سوی دیگر واکنش امارات متحده عربی تنها 20 درصد مثبت ارزیابی شده و عربستان سعودی نیز با اندکی تفاوت در موقعیت مشابهی قرار گرفته است.
در چنین وضعیتی جای تعجب ندارد که شرکای منطقه‌ای آمریکا پس واقعه 7 اکتبر خود را از ایالات متحده دور نگاه داشته و حتی با ایران به‌منظور جلوگیری از تشدید تنش، هماهنگ شده‌اند. برخی از این کشورها حاضر شده‌اند تا استفاده آمریکا از پایگاه‌های نظامی داخل خاک خود را که می‌توانست برای حمله به نیروهای محور مقاومت مورد استفاده قرار گیرد، محدود کنند. زمانی که ایالات متحده دست به بسیج یک ائتلاف علیه حوثی‌ها زد، به‌رغم تاثیری که حملات حوثی‌ها بر اقتصاد کل منطقه بر جای می‌گذاشت، تنها بحرین بود که به این ائتلاف ملحق شد. درواقع کشورهای منطقه نه‌تنها مشتاق آن بودند که به‌عنوان پوششی برای اسرائیل دیده نشوند، بلکه به دلیل امکان قرار گرفتن در زمره اهداف محور مقاومت، از پیوستن به ایالات متحده هراس نشان دادند. این امر ایالات متحده و دیگر قدرت‌های غربی را به‌شدت در منطقه دچار انزوا می‌کند.

استراتژی بازدارندگی شکست‌خورده آمریکا
این امری منطقی است که آمریکا احساس می‌کند ملزم به پاسخگویی به اختلالات در تجارت جهانی یا حمله به تاسیسات نظامی و اطلاعاتی خود است. اما در پس زمینه بزرگ‌تر نسل‌کشی در غزه، تلاش‌های ایالات متحده برای خاموش کردن ناآرامی‌های منطقه‌ای در چهارچوبی نظامی، آن هم در شرایطی که خود به جرائم جنگی اسرائیل کمک کرده و موجبات تسهیل آنها شده است، به احتمال زیاد پیامدی جز تشدید وضعیت کنونی را در پی نخواهد داشت. صرف نظر از اینکه ایالات متحده چه قضاوتی در مورد عملکرد خود دارد، منطقه آن را شریک در یک جنایت سنگین می‌بیند و این خود بهانه‌ای برای تهاجم به سربازان آمریکایی فراهم می‌کند. درواقع این بدان معنا خواهد بود که احتمال دستیابی به بازدارندگی بسیار کم است. دلیل اول اینکه نیروهای مقاومت برای ایستادگی در برابر آمریکا و اسرائیل محبوبیت و مشروعیت فزاینده‌ای به دست آورده‌اند. به‌عنوان نمونه حوثی‌ها تا قبل از 7 اکتبر یک بازیگر نسبتا ناشناخته و حاشیه‌ای در روابط منطقه‌ای به شمار می‌آمدند. از زمان آغاز عملیات در دریای سرخ تحت پرچم دفاع از فلسطینی‌ها، آنها با کسب شهرت تازه‌ای در سطح منطقه و جهان به مرکز توجهات بین‌المللی پرتاب شدند. در وهله دوم ایران و شرکایش به‌طور استراتژیک متعهد به بیرون راندن ایالات متحده از منطقه در درازمدت هستند. اقدامات نظامی آمریکا در چهارچوب جنگ غزه، با در نظر گرفتن خشم گسترده‌ای که علیه آن به وجود آمده، فرصت و عرصه‌ای برای پیشبرد این هدف فراهم می‌کند.
سرانجام اینکه نیروهای مقاومت می‌دانند که واشنگتن از ورود به یک درگیری عمده نظامی دیگر در خاورمیانه بیزار است، به‌ویژه بعد از ده‌ها درگیری بی‌ثمری که داشته است. بنابراین آنها دست به این محاسبه‌گری می‌زنند که بعید است با یک رویارویی تمام‌عیار با ارتش ایالات متحده مواجه شوند، همان موردی که آنها نیز به دنبال اجتناب از آن هستند. کارزار محدود حملات هدفمند ایالات متحده قابل تحمل است و بعید به نظر می‌رسد که آنها را وادار به تسلیم کند. بایدن هم این موضوع را پذیرفته است، چنانکه وقتی در ژانویه مخاطب پرسش یک خبرنگار در رابطه با کارآمدی حملات آمریکا به حوثی‌ها در یمن قرار گرفت، پاسخ داد: «وقتی شما می‌گویید موثر است، یعنی آیا آنها حوثی‌ها را متوقف می‌کنند؟ نه. پس آنها ادامه می‌دهند؟ بله.» این اظهارنظر ساده، هم معضل و هم بی‌پروایی سیاست فعلی آمریکا را آشکار می‌کند.
درنهایت نتیجه یک رقص با تزلزل بوده که در آن هر دو طرف از نیروی مرگبار استفاده می‌کنند، آن هم در شرایطی که سعی دارند تا از یک جنگ تمام‌عیار پرهیز داشته باشند. با این همه و با توجه به بازیگران زیادی که در جهات فراوان درگیر هستند، درواقع با امکان تشدید تنش‌ها تنها یک قدم فاصله داریم.

غزه‌ای که همچنان می‌سوزد
بنیامین نتانیاهو و وزرای راست افراطی در کابینه‌اش، تنها بازیگرانی هستند که به شکل حق‌به‌جانبی به تشدید تنش می‌اندیشند. نخست‌وزیر اسرائیل که به دلیل حملات 7 اکتبر به‌شدت بی‌اعتبار شده، علاقه‌مند است تا جنگ را تا حد ممکن ادامه دهد تا بدین ترتیب مانع از حسابرسی مردم در رابطه با شکست‌هایش شود. از این منظر می‌توان ترورهای اخیر اسرائیل علیه شخصیت‌های متخاصم در لبنان و سوریه را درک کرد؛ طرحی به‌منظور تحریک تشدید تنش‌ها و حتی درگیر ساختن ارتش آمریکا که البته می‌تواند به هدفی تلافی‌جویانه تبدیل شود. بسیار محتمل است که نتانیاهو بر این اعتقاد باشد که رستگاری او می‌تواند در سایه رهایی اسرائیل از یک منبع آزار و خشونت ده‌ها ساله – نواز غزه – محقق شود. به این منظور به نظر می‌رسد که لشکرکشی اسرائیل با مقصد نابودی این منطقه انجام گرفته باشد. این امر در شرایط کنونی رنج‌های بی‌اندازه برای فلسطینی‌ها ایجاد کرده است که بدون شک تا مدت‌ها بازتاب آن باقی مانده و منطقه را به سوی بی‌ثباتی حتی فراتر از تهدید فوری یک جنگ گسترده، سوق خواهد داد.
فراموش نکنیم هنگامی که چیزی شبیه به لحظات کنونی در سال 1948 به وقوع پیوست، زمینه‌ساز نوسانات نسلی در منطقه شد؛ جنگ و کودتا، رادیکالیسم و تروریسم و تحکیم مساله امنیت دولت بر بحث‌هایی چون آزادی و دموکراسی. تا زمانی که اسرائیل به مسیر فعلی خود ادامه دهد، خشم در سراسر منطقه رشد خواهد کرد. تنها راه قابل تصور برای جلوگیری از وقوع یک جنگ منطقه‌ای در کوتاه‌مدت و کاهش عواقب آن، متوقف کردن کارزار نسل‌کشی اسرائیل در غزه و پرداختن جدی به موضوع تعیین سرنوشت فلسطینی‌هاست. اما با این وجود به نظر می‌رسد که در حال حاضر گزینه‌های نظامی تنها چیزی‌هایی هستند که روی میز قرار دارند.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰