بیانیه 110 فعال سیاسی اصلاح‌طلب را باید به فال نیک گرفت، نه‌تنها به‌خاطر اینکه دعوت به حضور موثر در انتخابات را به‌عنوان یک کنش مدنی ترویج می‌کند -‌که البته این هم مهم است‌- بلکه به‌خاطر اینکه در حد خود جریان سیاست‌ورزی در ایران را به‌سمت چالش واقع‌گرایی سوق می‌دهد.
  • ۱۴۰۲-۱۱-۲۴ - ۰۰:۱۴
  • 00
نه به خاتمی، سلام به واقعیت
نه به خاتمی، سلام به واقعیت

محمد زعیم‌زاده، سردبیر: بیانیه 110 فعال سیاسی اصلاح‌طلب را باید به فال نیک گرفت، نه‌تنها به‌خاطر اینکه دعوت به حضور موثر در انتخابات را به‌عنوان یک کنش مدنی ترویج می‌کند -‌که البته این هم مهم است‌- بلکه به‌خاطر اینکه در حد خود جریان سیاست‌ورزی در ایران را به‌سمت چالش واقع‌گرایی سوق می‌دهد. امروز در عرصه سیاسی ایران کنشگران را می‌توان از جنبه نوع مواجهه با واقعیت به دو دسته تقسیم کرد؛ واقعیت‌گریزان و واقعیت‌پذیران. در هر دو دسته کلاسیک سیاست‌ورزان ایرانی یعنی اصولگرا و اصلاح‌طلب البته از هر دو نوع دیده می‌شود. نامه 110 اصلاح‌طلب واقعیت‌پذیرانه است، چون از یک تجربه زیستی برآمده از واقعیت‌گریزی می‌آید. تجربه تاریخی فشرده‌ای که در آن انباشتی از تجربه‌های شکست‌خورده و موفقیت‌آمیز از رادیکالیسم تا پراگماتیسم دیده می‌شود، از تحصن نافرجام مجلس ششمی‌ها در زمستان 82 و ترجیح خیابان به صندوق در تابستان داغ 88 گرفته تا رای مخفیانه پای قله دماوند در اسفند 90 و کمپین درست کردن برای آیت‌الله موحدی‌کرمانی و مرحوم ری‌شهری در سال 94، اینها فراز و فرود‌هایی است که طیفی از اصلاح‌طلبان را به این نتیجه رسانده که مسیر تندروی بن‌بست است. 
روح حاکم بر بیانیه 110 نفری دو نکته مهم دارد؛ اول اینکه مشارکت‌جویی فارغ از نتیجه، خودش موضوعیت دارد و نه صرفا طریقیت. ثانیا رسیدن به هدف چه در دراز‌مدت و چه در کوتاه‌مدت راهی جز صندوق رای و مشارکت ندارد. بیانیه 110 نفری موسوم به متن روزنه‌گشایی البته بندی محذوف و نانوشته هم دارد که ما مسیر تحریم را یک‌بار تا آخر رفته‌ایم و چیزی آخرش ندارد. 
امروز جبهه اصلاحات دو راهبر دارد؛ یکی در دانشگاه و دیگری در زندان، یکی در مسیر واقع‌گرایی و دیگری در بن‌بست رادیکالیسم. اگر بدنه اصلی و هسته سخت نامه 110 مشارکت‌جوی اصلاح‌طلب جامعه‌شناسی‌خوانده‌ها و روزنامه‌نگارها و عمل‌گرایان تکنوکرات هستند، موتور محرک تحریم‌طلبی مصطفی تاجزاده است. تاجزاده‌ای که آنقدر به انسداد کشاندن اصلاح‌طلبان برایش موضوعیت دارد که از همان زندان با اساتید دانشگاه ارتباط می‌گیرد تا آنها را قانع کند که برای افزایش مشارکت در انتخابات کاری نکنند، اما این 110 نفر فعلا کاری را کرده‌اند که محمد خاتمی در زمستان سال 90 انجام داد و ظاهرا در اسفندماه 1402 انجام نمی‌دهد. واقعیت این است که این 110 نفر کاری سخت و پرریسک انجام داده‌اند، ریسکی که ممکن است بگیرد یا نه، اما از جهت اینکه به سراغ واقعیت رفتن گامی به جلو است باید به فال نیک گرفته شود. 
واقعیت‌گریزی و تاجزاده‌بودن البته زمین بازی اختصاصی طیفی از اصلاح‌طلبان نیست، در میان رقبای آنها در جریان اصولگرا و بخشی از مسئولان دستگاه‌های اجرایی هم این روند دیده می‌شود. شاید این بخش دوم جدی‌تر هم باشد، واقعا اگر مسئولی بخش مهمی از واقعیت انتخابات را کمپین تحریم بداند که از اپوزیسیون خارج و داخل تا بخشی از متحجران داخلی را در بر می‌گیرد، آن وقت وضع اینترنت این‌گونه می‌ماند که این روزها هست؟ اگر کسی دلش به‌حال مشارکت در انتخابات می‌سوخت به‌خاطر یک لیوان، قیصریه استارتاپ‌ها را به آتش می‌کشید؟ اگر کسی نگران 11 اسفند‌ماه 1402 بود جشنواره فیلم فجر را اینقدر محدود و حداقلی برگزار می‌کرد؟
وضع سیاسیون اصولگرا هم از این بهتر نیست، به بازی اسم و فامیل و مسابقه کلمه‌سازی برای نام ائتلاف‌ها دقت کنید، تصور این جماعت از مردم همان ماشین رایی است که هر چه بگویند همه در صف هستند که به آن رای دهند. یا به جدال‌های بی‌محتوای توییتری اساتید خودخوانده این طیف نگاه کنید، واقعا وقتش نیست از این آقایان و حامیان پشت‌صحنه‌شان سوال کرد از این مبتذل‌تر هم می‌شود کار سیاسی کرد یا نه؟ 

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۲