دفاع دیروز و تمسخر امروز؛
ماجرا از گفته‌های خطیب نماز جمعه تهران، سید احمد خاتمی شروع شد که گفت: «برخی از مخالفان شاه را در قفس‌های شیر‌های گرسنه باغ وحش می‌انداختند.» وی منبع و استنادی برای گفته خود ارائه نکرد و همین کافی بود که اصل گفته‌های او در سرتیتر رسانه‌های یک طیف سیاسی جای بگیرد.
  • ۱۴۰۲-۱۱-۱۶ - ۰۰:۰۳
  • 00
دفاع دیروز و تمسخر امروز؛
انداختن مخالفان شاه به قفس شیر
انداختن مخالفان شاه به قفس شیر

محمد لسانی، کارشناس سواد رسانه و راست آزما (fact checker):1. ماجرا از گفته‌های خطیب نماز جمعه تهران، سید احمد خاتمی شروع شد که گفت: «برخی از مخالفان شاه را در قفس‌های شیر‌های گرسنه باغ وحش می‌انداختند.» وی منبع و استنادی برای گفته خود ارائه نکرد و همین کافی بود که اصل گفته‌های او در سرتیتر رسانه‌های یک طیف سیاسی جای بگیرد.

انعکاس گفته‌های خاص و شگفت‌آور از متدینان و به ویژه روحانیون آن هم از تریبون‌های نماز جمعه به یک ژانر ثابت تبدیل شده که برخی رسانه‌ها به عنوان کارویژه آن را دنبال می‌کنند. نکته حائز اهمیت آن است که انتخاب این جملات عموما از باب تحقیر و یا تمسخر گوینده و مشی و مرام سیاسی و فکری اوست. این روش در رسانه به عنوان ترور شخصیت شناخته می‌شود و باید مورد توجه سوژه‌های بالقوه باشد، چرا‌که در طول سالیان اخیر به یک رویه‌ ثابت تبدیل شده و اجتناب و پرهیز از ابهام و اغراق از سوی قائلان یک راهکار فوری و ضروری است، زیرا وجهه دین و دیانت را به شدت تخریب کرده و بازنمایی منفی به دنبال دارد.

2. پایگاه خبری عصر ایران همان روز جمعه نسبت به استناد و وثاقت این روایت تاریخی مطلبی منتشر کرد و انداختن افراد به قفس شیر را از سوی شاه و رژیم شاهنشاهی رد کرد. این رسانه در مطلبی به قلم مهرداد خدیر و با تیتر «مخالفان شاه را در قفس شیر گرسنه می‌انداختند؛ ادعای احمد خاتمی و شهادتی در دادگاه خر‌م/ شاهد درباره بازدید‌کننده گفت یا مبارزین؟» نوشت:

«قضیه مربوط به پار‌ک خرم بود. صاحب پارک خرم فردی بی‌پرنسیب به نام رحیم‌علی خر‌م بود که در مقاطعه‌کاری‌ها با دربار ارتباط پیدا کرده بود و انواع فسادها و فسق و فجورها به او نسبت داده می‌شد... در بخشی از محاکمه رحیم‌علی خرم از شاهدان خواسته می‌شود شهادت دهند و قضیه شیرهای قفس‌ها را یکی از کارکنان پارک خرم به عنوان شاهد مطرح می‌کند و چون از قبل هم زمینه ذهنی آن وجود داشت اثر زیادی گذاشت و انکار خرم برای تغییر نظر افکار عمومی فایده نداشت. آن بخش از گزارش اطلاعات چهارشنبه 19 اردیبهشت 1358 در صفحه 2 از این قرار است: «در این موقع بنا به درخواست معاون دادستان، یکی از کارکنان پارک خرم با سوگند به کلام‌الله مجید علیه خرم شهادت داد. ‌وی گفت: با چشم‌های خودم دیدم شخصی به رفتار نگهبانان پارک خرم اعتراض کرد و نگهبانان او را جلوی دو شیر درنده خرم که در پارک نگه‌داری می‌شد افکندند و شیرها آن شخص را پاره پاره کردند. بعد نگهبانان، جسد پاره‌پاره‌شده آن شخص را به بیرون پارک بردند و سر‌به‌نیست کردند. یک بار دیگر وقتی که به سردخانه پارک رفتم که مخصوص نگه‌داری مواد غذایی بود دو جسد انسان را دیدم.»

لذا این رسانه با خصومت شخصی دانستن ماجرای انداختن افراد جلوی شیر عملا نقش رژیم شاهنشاهی را در این ماجرا نفی کرد و ‌سید‌احمد خاتمی را به نقل شنیده‌های خود از این ماجرا متهم کرد.

3. آنچه مرا به پیگیری و جست‌وجوی این ماجرا کشاند تعهد به فکت چک (fact checking) یا راستی‌آزمایی و صحت‌سنجی است. فکت چک آنجا که با تاریخ یک سرزمین پیوند می‌خورد و حافظه تاریخی یک ملت را فرا می‌خواند بسیار مهم است. صحت روایت‌های رسانه‌ای از گذشته و اتفاقات می‌تواند گره‌گشای تحلیل‌های شخصیتی و فراتر باشد.

4. با جست‌وجو در منابع تاریخی به کتاب خاطرات منصور رفیع‌زاده، مامور ساواک می‌رسیم که به انگلیسی به چاپ رسیده است.

این کتاب با عنوان Witness: From the Shah to the Secret Arms Deal: An Insider’s Account of U. S. Involvement in Iran چاپ ژانویه 1987 از انتشارات ویلیام مورو در نیویورک است که در ایران با عنوان «خاطرات منصور رفیع زاده؛ آخرین رئیس شعبه ساواک در آمریکا» از سوی انتشارات اهل قلم به ترجمه در آمده است.

5. در صفحه 279 تا 281 نسخه فارسی این کتاب که نگارنده این سطور شخصا آن را مطالعه کرده، آمده است: «در بین فعالان بی‌شماری که شدیدا‌ ضد‌شاه بودند یک معلم تبریزی وجود داشت که در صحبت‌های عمومی خود مکرر‌ا القاب بسیار زشت به شاه نسبت می‌داد. به همین خاطر توسط ساواک بازداشت شد. او حتی بعد از ضرب و جرح‌های شدید کوتاه نیامد، لذا ساواک وی را به زندان اوین منتقل نمود، با وجود شکنجه شدن در اوین وی به نطق‌های آتشین خود علیه شاه ادامه داد... یک هفته بعد شاه و نزدیکانش به باغ‌وحش خصوصی او رفتند. تیمسار نصیری نیز حاضر بود. به محض آنکه مرد زندانی را از اوین آوردند و چشم او به شاه افتاد فریاد زد: «خون‌آشام، مستبد، قصاب!»... در حالی که مرد خشمگین همچنان به فحاشی‌های خود ادامه می‌داد شاه به نگهبانان اشاره کرد و در یک چشم بر هم زدن آنها مرد را به داخل قفس شیرها پرتاب کردند. شیرهای گرسنه بلافاصله بر سر مرد فرود آمدند.»

گفتنی است این روایت از سوی مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران نیز از کتاب رفیع‌زاده در خبر شماره 277249 خبرگزاری تسنیم با تیتر «ابزارهای سرکوب آمریکا چگونه متلاشی شدند» نیز نقل و رسانه‌ای شده است.

اینجانب به عنوان یک کارشناس رسانه و راست‌آزما، بدون دخل و تصرف در این روایت یا زمینه‌های اجتماعی و سیاسی آن که ممکن است شائبه‌هایی را در پی داشته باشد، صرفا به ذکر یک سند رسانه‌ای می‌پردازم. روزنامه شرق در شماره 1140، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۹ به صورت تفصیلی به ذکر ادله و براهینی پرداخت که اتفاقا باید روایت منصور رفیع‌زاده، مامور ساواک را معتبر شمرد و شخص شاه و رژیم پهلوی را در انداختن معترضان به قفس شیرها، متهم دانست. این روزنامه می‌نویسد: «1- این اصل کلی را باید بپذیریم که تحلیل‌ها و برداشت‌های ما نمی‌تواند ملاک صحت و سقم اسناد تاریخی و وقایع گذشته باشد. هرچند با معیارهای عقلانی می‌توان تحلیل کرد که وقوع چنین حادثه‌ای محال است و در صورت ادعا باید در زمره توهمات و تخیلات گوینده تلقی شود، اما این در مواردی است که بتوان با تکیه بر مسلمات عقلی و علمی حکم قطعی در آن زمینه صادر کرد. اما با ظن و گمان و اینکه بعید است و جور درنمی‌آید و... نمی‌توان یک سند تاریخی را رد کرد. 2- برای رد کردن یک روایت تاریخی، گوینده آن اهمیت زیادی دارد. اینکه گوینده از ساختن این مساله چه نفع و ضرری می‌برد مهم است. مثلا اگر زندانیان سیاسی یا مخالفان یک حکومت درباره جنایت‌های آن سخنی گفتند باید قرائنی برای اثبات آن وجود داشته باشد تا آن ادعاها پذیرفته شود. به همین سیاق است اگر حکومتی درباره مخالفان خود مسائلی را نسبت داد، چراکه در این‌گونه موارد انگیزه‌های مخالفت در خبرسازی یا حداقل بزرگ‌نمایی تاثیر زیادی می‌تواند داشته باشد. 3- خبر فوق از خاطرات منصور رفیع‌زاده نقل شده بود. با توجه به اینکه ایشان رئیس شعبه ساواک در آمریکا بوده و همچنین با سازمان سیا نیز مرتبط بوده است طبیعی است که از اخبار درون دستگاه ساواک اطلاع داشته باشد. از سوی دیگر وی مقیم آمریکاست و با جمهوری اسلامی نیز نسبتی ندارد یا زندانی نظام نبوده که بخواهد برای خوش‌آمد این و آن مطالبی را جعل کند. ضمن اینکه این خاطرات بیش از 10 سال پس از انقلاب نگاشته شده است و مربوط به فضای التهاب و هیجان سال‌های اول انقلاب نیست که برخی ساواکی‌ها هم جوزده شده باشند. 4- اما اینکه کسی به این درجه قساوت برسد که یک انسان دیگر را در قفس حیوانات درنده بیندازد و از تکه پاره شدن او لذت ببرد، البته بسیار عجیب و باورنکردنی است. در مقاله هم به این نکته اشاره شده بود. اما همان‌طور که در آن نوشته اشارتی شده بود؛ کسی که قاتلش را می‌بخشد به موجودی بدل می‌شود که دوستان خودش را هم فدای خود می‌کند (مگر شاه در اواخر حکومت نزدیک‌ترین کسانش چون امیرعباس هویدا را به زندان نیفکند تا خود نجات یابد؟) آیا این عجیب نیست؟ مگر اتفاقاتی که بارها در شکنجه‌گاه‌های ساواک رخ داد باورکردنی بود؟ جوانی را صرفا به خاطر داشتن یا توزیع چند ورق کاغذ لخت مادرزاد می‌کردند و به تخت سیمی می‌بستند و با کابل برق یا سیم بکسل به جان او می‌افتادند و ضجه‌های او را به مسخره می‌گرفتند. نگارنده خود شاهد بوده است بازجوی ساواک به نام مستعار آقای محمدی در کمیته مشترک، دستان جوانکی نحیف را در گیره می‌انداخت و زیر ناخن‌های او سوزن میخی فرو می‌کرد و سپس با فندک سوزن‌ها را داغ می‌کرد. بازجوی دیگری نشیمنگاه جوان دیگری را با منقل برقی چنان سوزانده بود که تا مدت‌ها عفونت می‌کرد و آزارش می‌داد و... ‌گفته آقای رفیع‌زاده چندان هم دور از واقعیت نیست. قدرت بلاهای زیادی برای انسان به بار می‌آورد. از همه اینها گذشته مگر انداختن الاغ در قفس شیر که نقل مطبوعات آن زمان هم شده بود و مردمانی را برای تماشای این صحنه هیجان‌انگیز به باغ وحش کشانده بود، خود نشانگر ترویج خشونت نیست؟ آن الاغ بیچاره چه گناهی داشت که باید برای لذت تماشاچیان و گذراندن اوقات فراغت آنها چنان با قساوت قربانی شود؟

6. گفت‌و‌گوهای رسانه‌ای فرصتی برای تعمق در دانش رسانه‌ای و حوزه‌های مرتبط از فناوری، تاریخ، زیست، جغرافیا و... است که همه ما را به کاوش و جست‌وجو‌ در منابع فرامی‌خواند. نکته تاسف‌انگیز آن است که فقدان حافظه تاریخی و عدم فحص و جست‌وجو در منابع باعث تن‌آسایی یا اتهام به این و آن در شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی شود. چه‌بسا آنچه عجیب و غریب به نظر می‌رسد دارای رگه‌هایی از واقعیت باشد و منابعی هم آن را تایید کند. پس به جای آنکه به تفریح و سرگرمی به خوانش مطالب در فضای رسانه‌ای بپردازیم و احساسات را در قضاوت‌مان دخیل کنیم باید از اصول سواد رسانه‌ای بهره‌مند باشیم تا بتوانیم به تشخیص سره از ناسره برسیم.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰