مهران زارعیان، خبرنگار: به امید یه هوای تازهتر/ گفتیم از رفتن و خوندیم از سفر/ میخواستیم مثل پرندهها باشیم/ آسمونو حس کنیم، رها باشیم...
این ترانه خاطرهانگیزی برای متولدان دهه 60 و 70 است که در سالهایی که جامعه ایران به لحاظ جمعیتی بسیار جوان بود و شبکه سوم صداوسیما چند سالی میشد که پخش خود را آغاز میکرد، از تیتراژ یک سریال بسیار جوانپسندانه به نام «خط قرمز» به گوش میرسید. خط قرمز به غیر از آن ماشین جیپ باصفا و لوکیشن سرسبزش در شمال کشور، به خاطر حضور یک هنرپیشه جوان به نام شهرام حقیقتدوست، محبوب و نوستالژیک است. جوانی با صدای خشدار دورگه و چشمانی به رنگ سبز، شبیه به گرگ. در فرهنگ عامه معروف است که هنرپیشهها باید زیبا و خوشچهره باشند، این درباره شهرام حقیقتدوست کاملا صدق میکند؛ هنرپیشهای که شمایلش مثل صدایش حالت دوئیت و دوگانگی دارد و همزمان شرارت و معصومیت را میتوان در شمایل او مشاهده کرد. بیدلیل نبود که پرسوناژ محوری و معمولی که از او در خاطر داریم، یک خلافکار است که سمپاتی جلب میکند و معمولا هم توبه کرده است. حتی در «مختارنامه» هم کاراکتر عبیدالله بن حر جعفی با بازی شهرام حقیقتدوست یک شخصیت خاکستری بود که ابتدا در جرگه خونخواهان امام حسین(ع) قرار میگرفت و در رکاب مختار شمشیر میزد اما بر سر تقسیم غنائم با سپاه مختار به اختلاف خورد و به او خیانت کرد. شمایل حقیقتدوست، هیبت غلیظ مردانه و خشن ندارد و جثه او نیز متوسط است؛ با این حال معمولا در آثارش نوعی کاریزمای بزنبهادرمآبانه دارد که او را برای نقشهای اکشن و جنایی انتخاب بسیار مناسبی میکند. به یاد دارم در سریال «خداحافظ بچه» که یکی از مهمترین نقشآفرینیهای شهرام حقیقتدوست در تلویزیون بود، سکانسی وجود داشت که مرتضی (این کاراکتر هم یک خلافکار توبهکرده بود!) با بازی حقیقتدوست مقداری پول نقد به همراه داشت و سوار یک سواری کرایهای ناشناس میشد و در میانه راه راننده و همدستش در صندلی پشتی میخواستند از او خفتگیری کنند؛ حقیقتدوست در یکی از معدود صحنههای درگیری آن سریال، موفق میشد اهرم صندلی ماشین را بکشد و از طریق برخورد صندلی با همدست راننده، در ماجرای خفتگیری مقاومت کند. این یکی از لحظاتی بود که بدون اینکه در دست کاراکترهایی که حقیقتدوست بازی کرده، اسلحه باشد و یا از مشت و لگد و هیکل ورزشکارانه استفاده کند، رفتاری مسلط و پرقدرت از خود نشان میداد؛ همان چیزی که شمایل این بازیگر ایجاب میکند و نوعی از هوشمندی و زرنگی توام با جنم را بازتاب میدهد. شهرام حقیقتدوست بازیگری را از تئاتر شروع کرد و در ادامه در تلویزیون فعالیت هنری را از پی گرفت اما نخستین حضور سینمایی خود را با فیلم «درخت گلابی» مرحوم داریوش مهرجویی تجربه کرد که در آنجا نقش دانشجویی را داشت که جزء علاقهمندان شخصیت نویسنده با بازی همایون ارشادی بود. در تلویزیون «مهر خوبان» نخستین تجربهاش بود و بعدتر نیز با «داستان یک شهر» اصغر فرهادی کسب تجربه کرد تا در نهایت خط قرمز سکوی پرتاب او از نظر شهرت و محبوبیت شد و در همان سالها بازی او در نقش اصلی فیلم «جنایت» محمدعلی سجادی مورد توجه قرار گرفت و نامزدی در هفتمین جشن خانه سینما را تجربه کرد. شهرام حقیقتدوست را با نقش ناصر در «خط قرمز»، سعید خجستهفر در «شوق پرواز»، عبیدالله بن حر در «مختارنامه»، مرتضی در «خداحافظ بچه»، سرگرد طلوعی در «خون سرد»، استوار آبپرور در «شاهگوش»، دزد در «صبح روز هفتم»، ایرج در «مرداب» و همچنین نقشآفرینی در فیلمهای «غوغا»، «چند میگیری گریه کنی»، «کلاشینکف»، «زرد»، «هیلانه»، «زیر سقف دودی»، «سرو زیر آب»، «مخمصه»، «عطش»، «لابی» و... به یاد میآوریم و به امید آنکه فیلم «قاتل و وحشی» نیز روزی اکران شود تا احتمالا یکی از مهمترین نقشآفرینیهای او را در فیلم نعمتالله ببینیم. تعداد آثاری که شهرام حقیقتدوست در آنها حضور دارد زیاد است و او را میتوان یکی از بازیگران موفق در نقشهای مکمل در سینمای ایران دانست که متاسفانه آنطور که پتانسیل داشته، نقشهای چالشی متنوع به او پیشنهاد نشده و کمتر از توانایی و استعداد و جذابیت شمایلش، مورد توجه قرار گرفته است. حقیقتدوست گزینه بسیار خوبی برای نقشهای چه مثبت و چه منفی در فیلمها و سریالهای پلیسی و جنایی است و به خوبی میتواند رل کارآگاهها، پلیسها، نیروهای امنیتی، قهرمانان اکشن و از طرف دیگر، خلافکاران، آدمکشان، جاسوسها و نیروهای دشمن را بازی کند. در سینمای ایران چون فیلمهای ژانر مغفول مانده و به تبع آن بازیگران مخصوص ژانرهای پر زد و خورد کم داریم، شهرام حقیقتدوست میتواند یکی از وزنهها برای اعتلای این جنس سینما باشد.