هومن جعفری، خبرنگار: من البته فیلم را ندیدهام اما چیزی که مینویسم پیرامون خود مرحوم دهداری است که یکی از برندهای صدساله فوتبال ایرانی بهحساب میآید. مرحوم دهداری در فوتبال ایران به معلم اخلاق شهرت دارد. بخشی از این اخلاقمداری بهخصوصیات روحی و بخشی دیگر به تعلق خاطرش به مکتب شاهین ربط داشت که اخلاق یکی از شعارهایش بود. از او خاطرات زیادی برجای مانده؛ یکی بیرون کشیدن یک بازیکن از وسط مسابقه، بهدلیل تحقیر کردن بازیکن نپال! این را از خود محمد تقوی شنیدم که البته هنوز به ایران اینترنشنال نپیوسته بود و بهدنبال پیوند فوتبال و سیاست نمیگشت!
دهداری بازیکنی را از زمین بیرون کشید چون مشغول تحقیر کردن بازیکن ضعیفتر نپال بود! استدلالش این بود که این بازیکن که تو جلویش روپایی میزنی یا با حرکات نمایشی قصد داری ترور شخصیتیاش کنی، خانواده دارد. آبرو دارد. غرور دارد. کارت درست نیست! دهداری از این تیپ شخصیتها بود. برایش اهمیت داشت بازیکنان تیم ملی غرور نداشته باشند، اخلاق محوری برایشان یک اصل باشد و دنبال حواشی نباشند. سرشان را بیندازند پایین و بازی کنند. به مربی و داور چشم بگویند، به بازیکن حریف بیاحترامی نکنند و در زمین هر آنچه دارند را به نمایش بگذارند. این چیزها برایش اهمیت داشت.
باید شرایط زمانه او را درک کنیم. تیم ملی در قرق بچه شیطانهایی بود که همین حالا جزء بزرگان فوتبال ایران هستند. تیم ملی قطعا نیاز به ناظم و مدیر داشت؛ چراکه بازیکنانش، بچههای شری بودند که زیرآبی رفتن را بهخوبی میدانستند! مثل حالا نبود بازیکنان لژیونر داشته باشیم. تمام تیم ملی از استقلال بود و پرسپولیس و همه مدعی شماره یک بودن در پست خودشان. رفاقت داشتند و شیطنت هم میکردند و اگر دستشان را باز میگذاشتی، زیرآبی هم میرفتند. چیز عجیبی نبود. تیم ملی دهداری، تیم ملی زمانه جنگ و انقلاب بود. ارزشهای دگرگون شده جامعه بعد از انقلاب، ورود کشور به یک جنگ تمامعیار و از همه مهمتر، جو تیم ملی طوری بود که اگر تجربه نکرده باشید، برایتان قابل درک نیست. بازیکنانی که تا چند سال قبل سلبریتیهای جامعه بودند و همه چیز برایشان مهیا بود، حالا باید در شرایطی به اردو میرفتند که دیگر هیچکدام از آن امتیازات اجتماعی گذشته، برایشان بهرسمیت شناخته نمیشد. از سوی دیگر بیتوجه به مشکلات داخلی، ایران ابرقدرتی بود که چند قهرمانی تمامعیار کسب کرده بود و حالا درحالی باید به مصاف رقبا میرفت که یک چشمش خون بود و یک چشمش اشک. کشور درگیر جنگ و همچنین درگیر در افراط و تفریطها، همه آرزوهای خود را در موفقیت تیمی میدید که پرویز دهداری باید پدرانه ادارهاش میکرد. دهداری کوشید تا با جمعی از مستعدترین بازیکنان فوتبال ایران، برند تیم ملی را احیا کند اما در آن دوران کار آسانی نبود. حساسیتها به تیم ملی و سفرهای خارجی و سختگیریهای مسئولان و متاسفانه دخالتهای اشتباه برخی از اعضای کادرفنی سبب شد تیم ملی در زمانه دهداری، کمتر روی خوش ببیند. مساله استعفای 14 بازیکن هم به میان آمد اما دهداری از خیلی چیزها عدول نکرد. او آنقدر شجاعت داشت که بازیکنان جوانی چون زرینچه، عابدزاده، قایقران یا مرفاوی را برای نخستینبار از تیمهای غیرمعروف تهرانی یا تیمهای شهرستانی مستقیما به تیم ملی دعوت کند و بازی دهد. شجاعت او در میدان دادن به نفرات جوان قابل ستایش است خاصه اینکه تکتک آنها به اسمهای ماندگاری تبدیل شدند که برای فوتبال ایران بسیار افتخار آفریدند.
پرویز دهداری بیاشتباه نبود اما احترام به او تا ابد برای فوتبال ایران واجب است. او مردی بود اصول را بر خیلی چیزها ارجح دانست. رونوشت به فوتبال امروز ایران که حتی یک اصل اخلاقی را بهعنوان سنگر اصلی نگه نداشته و همه ارزشهای خود را قربانی حرفهایگری ظاهری ساخته است. بر روانش درود بفرستید. این نکته آخر را هم باید اضافه کنم پرویزخان دهداری مرا یاد شخصیت «رورشاخ» میاندازد در فیلم «نگهبانان». ابرقهرمانی که شعارش این بود از ارزشهایش عدول نمیکند و به اصطلاح تن به سازش نمیدهد. دهداری آدمی نبود که سر اصولش به سازش دست بزند.