محمد قائمیراد، پژوهشگر هسته مکتب امام خمینی(رحمهالله) مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع): 1.«خواص و عوام» در بیانات رهبر انقلاب بهعنوان ادبیاتی برای بسط یک نظریه جامعهشناختی به کار رفته و شهرتی نسبی نیز یافته است؛ هرچند تا رسیدن به عمق این نظریه و از آن مهمتر، امتداد آن تا مقام عمل راه بسیاری برای پیمودن باقی مانده است. با این وجود، «خاصه و عامه» که دوگانهای دیگر را در بیان نگاه رهبر انقلاب به جامعه شکل میدهد، حتی در همان سطح مفهومی «خواص و عوام» نیز مورد توجه قرار نگرفته است، درحالیکه رهبر انقلاب حتی پیش از طرح نظریه خواص و عوام، بر دوگانه «خاصه و عامه» تاکید داشته و تا سخنرانیهای اخیر ایشان نیز این تکیه ادامه یافته است. اگر جمع سالمی میان دوگانههای «خواص و عوام» و «خاصه و عامه» به دست نیاید، یا اهمیت خواص به نفی عامه منجر خواهد شد و یا تکیه بر عامه معادل بیخاصیتی خواص معنا میشود.
2.در ادبیات رهبر انقلاب، خواص در جایگاهی تعیینکننده و عوام در معنایی منفی به کار رفته است؛ «یک قسم کسانى هستند که بر مبناى فکر خود، از روى فهمیدگى و آگاهى و تصمیمگیرى کار مىکنند. راهى را مىشناسند و در آن راه -که به خوب و بدش کار نداریم- گام برمىدارند. یک قسم اینهایند که اسمشان را «خواص» مىگذاریم. قسم دیگر کسانى هستند که نمىخواهند بدانند چه راهى درست و چه حرکتى صحیح است. درواقع نمىخواهند بفهمند، بسنجند، به تحلیل بپردازند و درک کنند. به تعبیرى دیگر تابع جو هستند. به چگونگى جو نگاه مىکنند و دنبال آن جو به حرکت درمیآیند. اسم این قسم از مردم را «عوام» مىگذاریم.» به حکم «إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» ارادهها هستند که سرنوشت جوامع را رغم میزنند. اگر به این واقعیت توجه شود که اراده نیز در گروی شناخت و آگاهی است، میتوان نتیجه گرفت که برای در دست گرفتن سرنوشت یک جامعه، باید بر «دادهها و ارادهها»ی ایشان دست یافت. با این حساب، روشن میشود که چرا خواص با تعریف پیشگفته، جایگاه ویژهای مییابند؛ عوام، سرنوشت خود را به دیگری سپردهاند و خواص، سرنوشتساز هستند.
3.علما به اقتضای جایگاه خود، آگاهی جامعه را در دست دارند و با نیمنگاهی به اندیشه سیاسی رهبر انقلاب، میتوان فهمید که ارادهها نیز بیشترین اثر را از امرای جامعه میپذیرند. از این منظر، خواص جامعه را این دو گروه که «آگاهی» و «اراده» آن را میسازند، تشکیل میدهند؛ پیغمبر فرمود: «لا تصلح عوام هذه الأمّة الّا بخواصّها»؛ اصلاح توده مردم، به اصلاح زبدگان و نخبگان هر کشور و جامعه بستگى دارد. از پیغمبر پرسیدند زبدگان چه کسانى هستند -«قیل یا رسول الله و ما خواصّ امّتک؟»- فرمود: «خواصّ امّتى العلماء و الأمراء»؛ دانشمندان، روشنفکران، آگاهان، امرا و زمامداران، خواص و نخبگان امتند.» اگر آنطور که بیان شد، خواص هستند که جامعه را پیش میبرند، دیگر چه لزومی به تاکید بر عموم مردم است؟ به عبارت دیگر، چرا خواص باید به عامه توجه کنند و مشارکت عامه چه خاصیتی دارد؟ در پاسخ به این پرسش، دوگانه «خاصه و عامه» مطرح میشود.
4.منظور از عامه، نه افراد بیبصیرت، بلکه عموم مردم است و مراد از خاصه، نه نخبگان جامعه، بلکه نورچشمیها و گروههایی است که بر اساس برخی منافع، از مردم جدا شده و بر آنها امتیاز داده میشوند؛ «مردم که مىگوییم، یعنى اینها؛ همان عامهاى که امیرالمومنین(سلاماللهعلیه) در آن فرمان تاریخیشان به مالک اشتر فرمودند که عامه را داشته باش، خاصه را رها کن. عامه، یعنى همانهایى که در جنگ با تو هستند، در مشکلات با تو هستند، سختیها را با تو تقسیم مىکنند، غم تو را از دلت مىزدایند، خودشان را سپر بلاى تو قرار مىدهند و صادقند.» «یک خاصهاى داریم، یک عامهاى داریم؛ خاصه یعنى گروههاى خاص، مجموعههاى خاص؛ لزومى ندارد که حتما این مجموعه خاص، دولتىها باشند؛ نه، گاهى یک حزب، یک گروه، یک باند، با اتصال به همدیگر یک قدرتى شدند، یک قدرتى پیدا کردند.»
5.با توجه به تعریف خاصه و عامه، اولین تفاوتی که موجب مذموم بودن خاصه در برابر خواص میشود، آن است که خاصه، قشری هستند که طلب امتیاز و بهرهمندی ویژهای برای خود دارند؛ حال آنکه در تعریف خواص، صرفا جایگاه ویژه ایشان در هدایت جامعه مطرح است. هرگاه خواص جامعه بهدنبال امتیاز ویژهای برای خود باشند، بخشی از همان خاصه مذمت شده خواهند بود. نکته دوم آنکه خاصه، ناظر به یک گروه، باند، حزب یا مجموعه خاص تعریف میشود که با اتصال به یکدیگر، کسب قدرت میکنند؛ اما خواص، اقشار مختلف جامعه را در بر میگیرد؛ ««خواص» چه کسانى هستند؟ آیا قشر خاصی هستند؟ جواب، منفى است؛ زیرا در بین «خواص»، کنار افراد باسواد، آدمهاى بىسواد هم هستند. گاهى کسى بىسواد است؛ اما جزء خواص است؛ یعنى مىفهمد چه کار مىکند. از روى تصمیمگیرى و تشخیص عمل مىکند؛ و لو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرک ندارد و لباس روحانى نپوشیده است. بههرحال نسبت به قضایا از فهم برخوردار است.»
6. تابهحال تفاوت خواص با خاصه و عوام با عامه روشن شد؛ اما همچنان این سوال باقی ماند که اگر خواص اثرگذار هستند، چرا باید به عامه توجه کرد؟ (هر چند پاسخ این پرسش را نیز تا حدودی از مطالب قبلی میتوان بهدست آورد) در اینجا باید به سازوکار اثرگذاری خواص توجه داشت. بیان شد که آگاهی و اراده یک جامعه است که سرنوشت آن را تعیین میکند و خواص با در دست گرفتن این دو سرنوشتساز میشوند. درنتیجه خواص با همراهی «عامه» مردم میتوانند هدف خود را محقق سازند و اگر صرفا بر قشری خاص یا همان «خاصه» متمرکز شوند، قافیه را باختهاند. یک سوال؛ قافیه را به چه کسی خواهند باخت؟ پاسخ؛ به خواص جبهه رقیب؛ ««خواص» طبعا دو جبههاند: خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل.» آن گروه از خواص میتوانند موفق باشند که اراده عموم را بهسمت خود سوق دهند.
7. تفاوت اساسی در رویکرد خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل در مواجهه با عامه، به آن باز میگردد که جبهه باطل برای تحقق اهداف خود نیازمند آن است که عامه را عوام نگه دارد و جبهه حق درصدد آن است که با گسترش دایره خواص، عامه جامعه را در بر بگیرد. بر همین اساس است که «معرفتافزایی» و «بصیرتبخشی» رکن اصلی مواجهه خواص با عامه مردم است؛ درحالیکه جریان رقیب، «پروپاگاندا» را ابزار اصلی همراهسازی مردم میسازد.
پینوشت:
1. به عنوان نمونه: 19/10/1402؛ بیانات در دیدار مردم قم 06/12/1388؛ بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 09/07/1385؛ بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضاى هیاتدولت12/09/1379؛ بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام22/08/1372؛ بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضاى هیات دولت / 23/05/1370؛ بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام
2. 20/03/1375؛ بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله
3. 02/07/1382؛ بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام
4. 23/05/1370؛ بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام
5. 09/07/1385؛ بیانات در دیدار رئیس جمهور و اعضاى هیات دولت
6. 20/03/1375؛ بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله
7. 20/03/1375؛ بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله