حمید ملکزاده، پژوهشگر اندیشههای سیاسی: من: سلام آقای دکتر. تماس گرفتم برای پیگیری اجرای رای وزارتخونه درمورد جذب هیات علمی.
آن طرف خط: سلام آقای ملکزاده. حقیقتا دانشگاه علاقهای برای جذب حضرتعالی نداره.
من: آقای دکتر موضوع علاقه نیست که؛ موضوع قانونه.
آن طرف خط: دنبال پیدا کردن راه قانونی اون هم هستند.
این یک گفتوگوی واقعی است که جایی در تیر ماه سال جاری اتفاق افتاده است. من تلاش میکنم تا به بهانه این گفتوگوی واقعی، و تجربه شخصی خودم در شش سال گذشته برای جذب در هیات علمی گروههای آموزشی علوم سیاسی بحثی درباره فساد ارائه کنم. اهمیت این بحث از این جهت است که هم سالهایی از دولت اعتدال و هم سالهایی از دولت «انقلابی» را شامل میشود. از این جهت میتوانیم بگوییم که بر مسالهای در بروکراسی حاکم بر دانشگاههای ایرانی دلالت میکند که نمیشود آن را به این دولت یا آن دولت نسبت داد. این موضوع دو اهمیت دیگر نیز دارد؛ اهمیت اول در محیطی است که ماجرا در آن اتفاق افتاده است: در دانشگاه. نهادی که بناست توسط انسانهای دانشگاهی فضیلتمندی که به دانش وفادارند اداره شود؛ و اهمیت دوم آن در این است که محیط دانشگاه باید محیطی فارغ از نزاعهای سیاسی مرسوم در دستگاه دولت درباره دوستی و دشمنی نیروگرفته از منازعات قدرت باشد؛ هرچند قوانین مدون، معلوم و از قضای روزگار شفافی در مورد آن وجود دارد.
اشاره
باطن فساد چیست؟ آیا فساد دوری از حقیقت است یا به معنای از بین رفتن هستی، و نیستی یافتن است؟ اگر میزان و ملاک حقیقت یا اساس هستی، انسان خوانده شود، معنای فساد چه خواهد بود؟ آیا فساد مخالفت با طبیعت یا نظام هستی است یا تسلیم شدن بر خائوس یا هرجومرج در هستی و سرکوب خواست توان برای زندگی؟ آیا فساد در زمان سکون و نبود تغییر و پویایی و ترقی در چیزها و انفعال سوژگی انسان رخ میدهد، یا تمنای انسان برای آفرینش هستی و خداگونه شدن؟ آیا فساد در غفلت انسان از مرگ و فراموشی ذکر و وارونه شدن نسبت انسان با حقیقت یا هستی روی میدهد یا در نبود خودآگاهی نسبت به ظرفیتها و امکانات عمل برای تغییر وضعیت؟
پاسخی که من برای این پرسشها دارم بسیار روشن و شفاف است؛ فساد عمل خلاف قانون است. خلاف قانون به دو صورت ممکن است اتفاق بیفتد. یا از طریق نادیده گرفتن آن، و یا از طریق سوءتفسیری که به اعتبار مقام شخصی که مجری قانون است با هدف پیشبرد اهداف شخصی یا گروهی اتفاق میافتد. به هر تعبیر فساد تنها در دو صورت ممکن است اتفاق بیفتد؛ وقتی که دستگاههای نظارتی در مجموعههای اجرایی ناکارآمد باشند و یا وقتی که روابط شخصی و گروهی به شکل سیستماتیکی بر مصلحت عمومی و غایات پیشبینیشده برای یک سازمان خاص ترجیح داده شوند. در هر صورت فساد عبارت است از نادیده گرفتن قانون، یا سوءاستفاده از آن برای دنبال کردن اهداف شخصی و گروهی، به نحوی که غایات یک سازمان را نادیده گرفته و یا امکانات و ظرفیتهای آن را در مسیر شخص یا گروه خاصی به کار بگیرد. در هر صورت بحث درباره فساد نسبت مشخصی با نادیده گرفتن یا سوءاستفاده از قانون در مسیر اهداف شخصی یا گروهی دارد.
قانون، سامان امر به سامان
قانون بیش از هر چیزی یک جور سازمان یا حدی برسازنده است. به لحاظ صوری حدود مربوط به پیکره مادی یک سازمان و از نظر محتوایی روح حاکم بر آن، یا معنایی که یک سازمان مشخص دارد را معلوم میکند. هر هستندهای، برای اینکه به شکل معناداری وجود داشته باشد، از نظمی پیروی میکند. این نظم، در طبیعت و آنچه طبیعی به حساب میآوریم محصول برهمکنش تاریخی عناصر و اجزای تشکیلدهنده یک هستنده خاص است. از این جهت هستندههای طبیعی نظمهایی هستند که به اعتبار قوانین ویژهای که بر مناسبات میان اجزایشان وجود دارد شناسایی میشوند. همینطور باید این نکته را در نظر بگیریم که قوانین حاکم بر نظمهای طبیعی، در طول تاریخ هر کدام از این نظمها، و به اعتبار غایتی که هر کدام از آنها به سمتش حرکت میکنند شکل گرفتهاند. پس قانون دو وجه دارد؛ یکی صورت قانون است و دیگری هدفی که برای محقق کردنش به وجود آمده است. یا اگر دقیقتر بگوییم، یکی صورت آن و دیگری غایتی که برای خدمت کردن به آن ایجاد شده است. در نظمهای طبیعی هربار چیزی خلاف این دو وجه اتفاق بیفتد با امری بیرون از عادت روبهرو هستیم؛ با چیزی که ارزش مطالعه کردن دارد. اهمیت مطالعه درباره امر غیرعادی از این جهت است که این موضوع یا به زایش نظم، یا هستندهای جدید منتهی میشود، و یا نوعی فساد، تباهی، یا بحران را به وجود خواهد آورد که نهتنها خود یک هستنده طبیعی، بلکه محیطی که با آن در ارتباط قرار میگیرد را به مخاطره خواهد انداخت. از طرف دیگر امر بیرون از عادت، کنترل انسان بر طبیعت را با مخاطره روبهرو خواهد کرد. به بیان سادهتر، امکان پیشبینی کردن رفتار نظم مورد نظرما را از بین میبرد. از آنجایی که استفاده از طبیعت برای روشن کردن مفاهیم انتزاعی در علوم اجتماعی عملی مرسوم است، من تلاش میکنم تا بحث درباره نظمهای مصنوع و سازمانهای ساخت بشر را با استفاده از روایتی که درباره نظمهای طبیعی آورده بودم پیش ببرم.
هر نظم یا سازمان مصنوع، چه مانند خانواده، شهر و کشور در نتیجه فرآیندهایی طبیعی ایجاد شده باشد و چه در نتیجه عمل تاسیس انسان، متضمن مجموعهای از قوانین است که در دو سطح متفاوت اما به هم پیوسته حدود بنیادین آن و ساز و کارهای لازم، یا مشروع برای عمل کردن آن را معلوم میکند. این قوانین صورت بیرونی و روابط داخلی سازمان یا نظم مصنوع را تشکیل میدهند. این دو صورت از قانون به شکل بنیادینی با قوانین بنیادینتری که برای مشخص کردن روح کلی حاکم بر یک نظم مصنوع حاکم هستند و غایات آن را مشخص میکنند پیوند خوردهاند. نمونه قانونهای اساسی و قوانین موضوعه، آییننامههای اجرایی و دستورالعملهای جاری در یک دولت را درنظر بگیرید. قوانین اساسی از جنس اول و قوانین موضوعه، آییننامهها و دستورالعملهای اجرایی از جنس دوم هستند. از جهتی دیگر یک نظم یا سازمان مصنوع، ساختهای بشری است که برای دنبال کردن غایتی خاص، و محقق کردن هدف مشخصی توسط مجموعهای از انسانها تاسیس شده است.
ادامه مطلب را میتوانید اینجا بخوانید.