زهرا رمضانی، خبرنگار گروه دانشگاه: این روزها قدرت علمی چین و تلاش برای رهبری علمی دنیا از سوی این کشور به موضوع مهم دنیا تبدیل شده است. کشوری که تا چند سال پیش وقتی اسم محصولات تولیدی آن به میان میآمد، برای افکار عمومی در داخل کشور تداعیکننده محصولات بیکیفیتی بود که هزینهکرد برای آن بهمثابه دور ریختن پول محسوب میشد؛ حالا اما جایگاه چین در دنیای علم و فناوری به حدی رسیده که عملا جنگ سردی میان آنها و آمریکاییها در برخی حوزههای تکنولوژی شکل گرفته است. در مقابل برخی در داخل معتقدند میتوان از مسیر پیشرفت چینیها برای افزایش قدرت علمی کشور استفاده کرد؛ مدلی که البته تبعیت از آن مستلزم شناخت دقیق راهی است که چینیها طی این مدت آن را طی کردهاند و حالا بهطور مشخص در حوزه تراشهها که پایه اصلی بسیاری از تولیدات فناورانه را تشکیل میدهد، بهعنوان رقیب اصلی آمریکا محسوب میشود. برای ترسیم مسیر طیشده چین و پاسخ به این سوال که تا چه میزان میتوان از الگوی چینیها تبعیت کرد به سراغ هادی نیلفروشان، عضو هیاتعلمی پژوهشکده مطالعات بنیادین علم و فناوری دانشگاه شهید بهشتی رفتیم. او که دکترای سیاستگذاری علم و فناوری دارد و طی سالهای 96 تا 1400 سرپرست گروه برنامهریزی راهبردی دانشگاه بوده و این روزها هم به تدریس در دانشگاه شهید بهشتی میپردازد، بهصورت خاص نیز پژوهشهایی را در ارتباط با چین انجام داده و معتقد است نمیتوان از مسیر علم و فناوری به رشد اقتصادی رسید. به گفته او چین مولفههای متفاوتی نسبت به کشور دارد که مهمترین آن بازار بزرگ این کشور، نیروی انسانی و سرمایهگذاری اعجابآمیز در حوزه علم و فناوری است. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
در گزارش «زیست بوم نوآوری چین» میبینیم این کشور در بسیاری از حوزههای علمی همقدم با آمریکا حرکت کرده و حتی در برخی مانند اینترنت اشیاء، کلاندادهها و نسل پنجم جلوتر از آمریکاست؛ چه اتفاقی باعث شد تا چین بتواند به این جایگاه برسد؟
اینگونه که متوجه شدهام و میفهمم، بخشی از داستان چین به این موضوع برمیگردد که ابتدا در نگاه کلان حکمرانی این کشور به حوزه علم از همان دوره «دنگ شیائوپینگ» به این سو، تحولی بنیادین رخ داده است. جالب است پیش از دوره «دنگ» و زمان «مائو» نیز توجه به علم و فناوری صورت گرفته، ولی اگر بخواهیم شبیهسازی کنیم، میبینیم از نگاه اقتدارآفرین از قبل هم در این کشور وجود داشته است، یعنی زمانی که زندگی «مائو» را بهویژه در 10، 15 سال آخر عمر او میخوانیم متوجه میشویم یکی از دغدغههای او بهطور مشخص دغدغه قدرت تکنولوژیک چین در مقایسه با آمریکا و شوروی است. یکی از مواردی که در سطح رهبری چین دنبال میشد مشخصا تکنولوژی هستهای بوده، یعنی داستان هستهای شدن چین دغدغه شخص «مائو» بوده است. در اصل هستهای تکنولوژی محسوب میشود و میبینید دغدغه یک تکنولوژی در این کشور تا عالیترین رده حکومت بالا میآید و این موضوع رقابتی بین شوروی و آمریکا ایجاد میکند. درنهایت چین هم تکنولوژی هستهای را به دست میآورد. تصاحب این تکنولوژی به تقویت جایگاه چین در عرصه بینالمللی کمک زیادی میکند. نحوه حکمرانی در حوزه سر جای خود درست است اما واقعیت اینکه چین به لحاظ اقتصادی تا سال 1978 یکی از کشورهای خیلی فقیر و دست چندم در دنیا محسوب میشد. این روند در طول دوران رهبری مائو خیلی تشدید شده و وضعیت اقتصادی مردم ضعیف و ضعیفتر شد. با این حال از سال 1978 که «دنگ شیائوپینگ» قدرت را در دست میگیرد مسیر تحولات اقتصادی و حرکت چین به سمت اقتصاد بازار شکل میگیرد طبیعتا شاخصهای اقتصادی رشد کرده و بالا میروند. در ادامه این کشور به جایی میرسد که به لحاظ تولید ناخالص داخلی (GDP) و شاخصهای اقتصادی کمکم کشور ثروتمندی شده و در مقابل از محل انباشت ثروت و سرمایه، دستشان برای سرمایهگذاری در حوزه علم و فناوری باز میشود. این مساله باعث تقویت زیرساختهای این حوزه هم میشود. انتقال تکنولوژی با سرعت خیلی زیادی اتفاق میافتد. نکته دیگر اینکه چینیها با وارد کردن تکنولوژی و تقویت توانمندی کپی کردن و تقلید (imitate) پلکان توانمندیها را رشد دادند.
در ادبیات علم و فناوری، اصطلاحی داریم و میگوییم توانمندیهای تکنولوژیک، پلهپله رشد میکنند. برای درک بهتر این مساله مثالی ساده میزنم که شاید تا حدودی جذاب باشد. من بلد هستم گوشی موبایل را روشن کنم. ممکن است همین گوشی را مقابل فرد دیگری بگذارید، او صرفا تماشا کند و بگوید نمیدانم چگونه روشن میشود. همینکه من بلد هستم گوشی را روشن کنم و دیگری نمیداند چگونه این کار را انجام دهد یک پله از توانمندی من است. این مثال را به دستگاه پیچیده صنعتی تعمیم دهید، یعنی گاهی یک فرد بلد است آن را روشن کند، کس دیگری میداند چطور با این دستگاه پیچیده کار کند و در مقابل عدهای هم میدانند چطور آن را تعمیر کنند. از این مثالها میتوان باز هم مطرح کرد. مثلا وقتی خودرو به کوچکترین تتهپته میافتد، بهسرعت راهی تعمیرگاه میشود، یعنی کسی ممکن است کوچکترین توانی برای تعمیر نداشته باشد. در نقطه مقابل امکان دارد فرد دیگری بگوید تعمیرات جزئی ماشینم را خودم انجام میدهم، ولی فرد دیگری بگوید تعمیرکار هستم و تعمیرات کلیاش را هم خودم انجام میدهم. آچار و پیچگوشتی میآورم و موتور ماشین را هم پیاده و سوار میکنم. در مرحله بعدی ممکن است فرد بگوید خودم قطعهساز هستم و در مرحلهای دیگر بگوید: خودم ماشینساز هستم؛ اینها پلههای توانمندی هستند. به نظر میرسد چین در خیلی از حوزههای صنعتی از همان تعمیرکاری جزئی و قطعهسازی شروع کرده و پلکان را از پایین تا بالا طی کرد. چند سال پیش یا حتی همین حالا نیز ذهنیت بسیاری از مردم ما درباره چین این بوده که کپیساز موفقی است؛ راست هم میگویند. چین زمانی کپیساز بود، اما نکته این است که در کپیسازی نماند. از کپیسازی پلهای برای ارتقای توانمندیهای تکنولوژیک خود ساخت. نکته دوم تقویت توان مالی بوده است؛ چراکه وقتی توان مالی چین زیاد شد حجم سرمایهگذاری در حوزه علم و فناوری نیز بالا رفت و طبیعتا به دانشگاهها، تحقیقات بهصورت کلی و آزمایشگاه تحقیقاتی (research lab) و موضوعات مختلف مرتبط علم و فناوری توجه کرد. یکی از حوزههایی که مورد توجه زیاد این کشور قرار گرفت و رشد معناداری کرد اهمیت حق ثبت اختراع (patent) بود. چین در این حوزه خیلی خوب کار کرد. درحالیکه این حوزه پیشتر جزء مواردی بود که اصلا از سوی آنها جدی گرفته نمیشد ولی از دورهای به بعد شروع به سرمایهگذاری در این زمینه کردند. اکنون جایگاه آنها در ثبت حق اختراع بسیار بالا آمده است. این موارد مسیری است که تقریبا تمام کشورهایی که در حوزه علم و فناوری رشد کردهاند و کموبیش از جهتی آن را پیمودهاند، اما چین با جذب سرمایههای خارجی و تکنولوژی خارجی پایه تکنولوژیک خود را بسیار بالا آورد. طبیعتا برای اینکه پایه تکنولوژیک کشور خودتان را ارتقا بدهید دو راه اصلی پیشرو دارید. یا باید خودتان سرمایهگذاری کرده یا تکنولوژی را از خارج وارد کنید. قطعا اگر بخواهید خودتان توسعه دهید کار خیلی سختی بوده و هم هزینه و هم زمان زیادی را میطلبد و در مقابل ریسک آن هم بالا است. به عبارت بهتر وقتی یک پروژه را شروع میکنید یا به نتیجه میرسد یا به هزار و یک دلیل منتهی به نتیجه نمیشود. نکته دیگر اینکه اگر به سمت راه شدنیتر، یعنی وارد کردن تکنولوژی بروید در بسیاری مواقع شرکتهای بزرگ حاضر نمیشوند تکنولوژیهای خودشان را در اختیار کشوری دیگر بگذارند و تنها اگر به ازای آن کالا یا خدمات ارزشمندی بدهید حاضر میشوند چنین کاری انجام دهند. سوال این است که چنین محصول ارزشمندی برای شرکتها در چین چه بوده است؟ نیروی کار ارزان، امکانات تولیدی رایگان یا کمهزینه و بازار بزرگ یک میلیاردی باعث شد تا بسیاری از شرکتهای بزرگ کشورها در چین سرمایهگذاری کنند. سرمایهگذاری هم به معنای وارد کردن رایگان و مسلم تکنولوژی به کشور مقصد خواهد بود.
ادامه مطلب را اینجا بخوانید.