بعدها اگر کسی خواست سقوط یک ستاره را روایت کند داستان علی کریمی، درست‌ترین، کامل‌ترین و البته تلخ‌ترین قصه است.
  • ۱۴۰۲-۱۰-۱۶ - ۰۱:۱۹
  • 10
جادوگری که خودش را غیب کرد
جادوگری که خودش را غیب کرد

سیدمهدی موسوی‌تبار، دبیر فرهیختگان آنلاین: یک. دلم نمی‌خواهد باور کنم. استوری‌اش را چندین‌بار می‌بینم. حواسم بود به حرف‌ها و کارهایش در یک ‌سال اخیر. به‌عنوان طرفدارش دلم می‌خواست تمام آنچه در این یک‌سال گفت و نوشت را یک‌شب تکذیب کند و باز هم شود همان علی کریمی‌ای که منجی همه تیم‌هایی بود که برایش بازی می‌کرد. آرزو می‌کردم مانند همان فصلی که سرمربی سپیدرود بود و سر دروازه‌بانش داد زد که «وقت تلف نکند و اینجوری نمی‌خواهد امتیاز بگیرد» بیاید و سر خودش داد بزند که این چه کارهایی است که درون زمین اینستا و فضای مجازی می‌کند.
دو. یک‌بار دیگر در ذهن خودم مرور می‌کنم؛ خانواده‌هایی از کرمان و دیگر شهرها که با هر نیتی رفته‌اند مراسم سالگرد شهید قاسم سلیمانی؛ صدای انفجار می‌آید و 10 دقیقه بعدش باز هم صدای انفجار. خبرهای ضد و نقیض همان چیزی است که در همین اوقات در رسانه‌ها دست‌به‌دست می‌شوند. هر کسی چیزی را می‌گوید و می‌نویسد که دیده یا شنیده. بعضی‌ها هم چیزهایی می‌گویند که ندیده‌اند اما «مصلحت» می‌بینند که بگویند. فاجعه کم‌کم تمام خودش را با تمام وجود نشان می‌دهد. عکس‌ها و فیلم‌ها نشان می‌دهند داستان، جدی‌تر از این حرف‌هاست. خون‌های روی زمین، اشک‌ها و بغض‌ها و دادها و دویدن‌ها و پیکرهایی که خوابیده‌اند و نای و نفس بلندشدن را ندارند، می‌خواباند روی صورت‌مان تمام حجم واقعیت را. بچه‌ها، بچه‌هایی که از گلزار رفته‌اند مستقیم سمت آسمان، دردمان را عمیق‌تر به رخ می‌کشد. یکی نیست به رسانه‌ها بگوید این عددهایی که می‌گویند از کشته‌ها، فقط شماره نیستند و آدمند و این آدم‌ها حتما خانواده هم دارند. عددها به‌سرعت بیشتر می‌شوند. دلت می‌خواهد جلوی آن را بگیری اما نمی‌توانی و فقط باید آن را منتقل کنی برای آنهایی که منتظر اخبار واقعی هستند. کودکان و زنان و مردانی که هموطنت هستند رفته‌اند و دیگر در وطنت زنده نیستند و شواهد و اخبار هم می‌گویند به‌طرز درد‌ناکی رفته‌اند. غصه‌ات می‌گیرد و دلت می‌خواهد بغض کنی برای همه آرزوهایی که زیر خاک می‌روند.
سه. علی کریمی روی صفحه اینستاگرامش متنی را استوری می‌کند. «برای غذای نذری و شربت بری ولی انتقام سخت نصیبت بشه» هشتگ‌هایش از متنش هم زشت‌تر و سخیف‌تر است. دعاهایت برای بازیکن محبوبت مستجاب نشده است. آرزوهایی که داشتی برای بازیکنی که آرزوهای ملی و باشگاهی‌ات را داخل زمین برآورده می‌کرد به‌باد رفته است. او که پایش را برای موفقیت پیراهن قرمز می‌دواند و به خطر می‌انداخت حالا پایش را گذاشته روی تمام خط قرمزها. تمام خط قرمزهایی که در همه‌جای دنیا خط قرمز هستند و قبلا هم بوده و با هر دلیل و توجیهی، کسی از روی آنها رد نمی‌شود. کریمی یا آنهایی که اکانتش را در دست گرفته‌اند اما رد شده‌اند. حالا دیگر او برایت محبوب نیست. افسوس می‌خوری برای آن زمانی که عکس‌هایش روی دیوار اتاقت بوده‌اند. برای همه دادهایی که به‌خاطرش زده‌ای. برای همه وقت‌هایی که برای او تلف کردی. از چشمانت افتاده‌اند.
عکس‌های بچه‌هایی که در کرمان از دست رفته‌اند و آنهایی که حتی نشانی هم ندارند به‌جز کاپشن و گوشواره قلبی، تنفرت را بیشتر می‌کند. کریمی را از ذهنت در می‌آوری و دور می‌اندازی. می‌گویی کاش مطالعه کرده بود و می‌دانست که دشمنی هم راه و رسم دارد و بر فرض که با حکومت یا سیستمی دشمنی دارد هم خوانده بود که سعدی گفته است: «اگر بمرد عدو، جای شادمانی نیست/ که زندگانی ما نیز جاودانی نیست» و باز سروده که «شادمانی مکن که دشمن مرد/ تو هم از مرگ جان نخواهی برد» و دشمنی با هموطنانت؟ و دشمنی با آن کودکی که هنوز نشانه‌ای از او نیست؟ و دشمنی با وطنت؟ و کاش باز جناب سعدی بود و در گوش کریمی می‌خواند که «تو هم ایمن مباش و غره مشو/ که فلک هیچ دوست نگزیند/ شادکامی مکن که دشمن مرد/ مرغ، دانه یکان‌یکان چیند» و تاسف‌آور اینکه همه این ابیات با پیش‌فرض دشمنی است و درد اینکه باید برای هموطنت درس اخلاق دشمنی بگذاری.
چهار. کریمی با این استوری و استوری‌های بعدش کار را به جایی رساند تا رضا امیرخانی هم که پیش از این از کریمی دفاع کرده نسبت به اظهارات توهین‌آمیزش واکنش نشان دهد و بنویسد: «هر روز پرت‌تر از دیروز کاش محفلی که تلاش کرد او را از ایران خارج کند، گردن بگیرد... علی کریمی می‌توانست ایران بماند و این‌جور مفتضح نباشد.» واقعا هنر می‌خواهد که معدود طرفدارانت در داخل را هم به‌سمتی ببری که نخواهند و نتوانند از حرف‌ها و کارهایت دفاع کنند و حمله کنند به آنچه از دهانت خارج می‌شود. کریمی این‌بار همه را دریبل زد؛ از اخلاق و شرافت گرفته تا طرفداران و حامیانش در داخل و حتی خارج از ایران را. کاش کریمی مرور کند چه کسانی و از کدام کشورها ترور کرمان را محکوم کردند و هنرمندان و ورزشکارانی که پیش از این و در اتفاقات تلخ و تاریخی سکوت کرده بودند، این‌بار نتوانستند سکوت نکنند. کریمی هر قدر توضیح بدهد هم این برچسب تا ابد روی پیشانی‌اش خورد که از مرگ هموطنانش خوشحالی کرد و دیگر کسی یادش نمی‌آید او مثلا مخالف و مبارز یک سیستم یا حکومت بود.
این مطلب می‌توانست در هشت بخش نوشته شود، اما برای روایت چگونگی نیست‌شدن اعتبار و آبرو و محبوبیت کریمی و دور انداختنش از دل‌ها و ذهن‌ها همین روایت چهارگانه کفایت می‌کند؛ بعدها اگر کسی خواست سقوط یک ستاره را روایت کند داستان علی کریمی، درست‌ترین، کامل‌ترین و البته تلخ‌ترین قصه است.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰