سیدمحمد هاشمی، قائممقام وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی: در میان تعابیر و توصیفاتی که از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بر زبانها و قلمها جاری شده، هیچ ترکیبی به اندازه «انسان انقلاب اسلامی» کارا، جامع و معرف نیست. او وجه ممیزه و نشانگر مبین پدیدهای بود که به انسان، هویت گمشدهاش را بازگرداند و افق دلپذیر بازگشت به خویشتن را به ذهن فرسوده او بخشید. قاسم سلیمانی امروزیترین تجلی و تجسد معنایی بود که در بهمن 57 گل کرده و در سراسر سالها و دهههای پس از آن قیام، سروستانهای بزرگی ساخته. ادامه زینالدین و همت و باکری و خرازی و صیاد شیرازی و عباس بابایی که اثبات کرد انسان زیستن و انسانی دیدن افسانه نیست؛ شهدا عدد نیستند؛ نامها زندگیاند و تاریخ، چیزی فراتر از روز و شبی است که بر جغرافیای این کره خاکی میگذرد و جامعه معنایی بلندتر از تلخی و رنجی است که انسانها تجربه میکنند.
رهبران این حرکت، این شورانگیزی، این تذکردهی که موسیوار بر عقل و جان بشر نهیب میزند و مقصدی دورتر از دریای سیاهی که فرعون بدان میخواند را نشان میدهند و مکتب، منشور، زاویه دید یا حتی روایتی از انسان معاصر ترسیم و تصویر کردهاند تا او را بدان راهنمایی کنند. دین آمده تا انسان بسازد و گنجینههای وجود و استعدادهای انسانی را برانگیزاند، به همان آشکاری و زیبایی ترسیم امیرالمومنین علی(ع) که میفرماید پیامبران (صلواتاللهعلیهماجمعین) فرستاده شدند تا یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول. از این جهت است که هر شکل از دعوت به آسمان و بریدن تعلق از زمین، کاری نبوی است که امام خمینی(ره) بزرگ و امام خامنهای عزیز در این مسیر بدان اهتمام کردند.
سلیمانی خامنهای، چمران خمینی است. همان انسانی که رهبران او را سر دست میگیرند و نشان میدهند پایان مسیر صیرورت به جان عزیزی که برای امیرالمومنین علی(ع) در پیکر مطهر ابوذر و سلمان و مالک تجسد یافت، کجاست. آن تشییع و تکریم و تمجید شگفتانگیز آزادگان از ملیتهای مختلف در وداع با قاسم سلیمانی، پژواک آن ندایی است که انقلاب اسلامی برآورده که به خود بازگردید و با هر بندگی و طاعتی غیر از رکوع و سجود در برابر الله مقابله کنید. جاذبه قاسم سلیمانی، برآمده از دافعهای آشکار، برنده و تیزی بود که با «نوخوارج» داشت، با «ضدانسانها» داشت، با «نژادپرستان و بردگیپسندان» داشت. او در کمک، حمایت، دفاع، پشتیبانی از ملیت و نژاد و آیین سراغ نمیگرفت و از این جهت است که ردپای جهادش در مناطق بسیار و در کشورهای پرشمار دیده میشود. در اربیل، از مذهب نپرسیده؛ در حلب و غزه و صنعا و غیر و غیر هم. قانونی که اساس رابطه او را مبتنی بر محکمات دینی شکل داده، گفته است ای انسان، بنده الله باش و بر غیر اللهی که انسانها را به استضعاف کشانده بشور.
این جاذبه و دافعه مومنانه در درون مرزهای ایران نیز قاسم سلیمانی را عزیز کرده بود. او چونان ابوذر به کلام حضرت امیرالمومنین(ع) در راه خدا و برای خدا غضب میکرد. مساله قاسم سلیمانی حفظ و حراست از حیات مومنانه است و اوست که با همان رفتارها و کنشهای نوخوارجی، ضدانسانی و بردگیپسند در داخل کشور مبارزه و مقابله میکرد. انسان انقلاب اسلامی مرزبندی دارد اما به مرزهایی فراتر از حدود و ثغور معمول میاندیشد و احترام میگذارد. ضابطهمندی باید مبتنی بر اصولی محکم و فراگیر استوار شود و اجرا و اعمال این ضابطهمندی هم حکمتآمیز و خلاف غل و غش و تزویر و دورویی باشد. راز محبوبیت حاج قاسم این است؛ شاگرد خمینی، سرباز خامنهای و شیعه حقیقی امیرالمومنین علی ابن ابیطالب.
جاذبه شهید سلیمانی هنوز پس از چهار سال از شهادتش، نهتنها کم نشده که در حال فزونی است. مجذوبان شیدای مرام و مکتب او پروانهوار حول مزارش میچرخند و جام خاطرات او را لابهلای کتب و مجلات، ورق ورق مینوشند. این همه شیدا را چه دستی در سالگرد شهادت حاجی میکشاند در خیابانهای کرمان؟ آیا چیزی به جز مکتب علوی، بوی خمینی و خوی خامنهای که از زندگی سراسر ایثار و خودنادیدن حاج قاسم نمودار است؟
داغ سنگینی اما دیروز در این شورانگیزی و رستاخیز شیدایی به جانمان نشست. شهادت بیش از 100 نفر از زائران مزار حاج قاسم در یک عملیات تروریستی کام همه را تلخ کرد و سینه همگان را سنگین. اگرچه شهادت توفیقی یگانه است و تفسیری فرای همه معادلات امنیتی و نظامی دارد و نوعی انتخاب است به دست خود شهیدان، اما نباید از نظر دور داشت که نوع و حجم این عملیات تروریستی، نشانگر طراحی دقیق و احتمالا حضور تروریسم دولتی اسرائیل است.
در هر روی به روان پاک همه آن برگزیدگان و نازنینشهیدان دیروز کرمان درود و صد هزار سلام باد. طوبی لهم و حسن مآب.