جعفر علیاننژادی، پژوهشگر سیاسی: جامعه برابر میخواهیم یا جامعه برادر؟! پاسخ به این سوال تکلیف بسیاری از جهتگیریها و سیاستگذاریهای اجتماعی را روشن میکند. حتی شاید بتواند تمرینی برای «جور دیگر» دیدن جامعه باشد. نگارنده در این یادداشت مفصل سعی کرده ابتدا ایده برابری اجتماعی به مثابه بهنجارسازی را توصیف و سپس نقد کند و بعد از آن ایده برادری اجتماعی را مورد بحث و تامل قراردهد. در لابهلای بحث هم از مثالها و مصادیقی استفاده کرده که به درک بهتر موضوع کمک میکند. نگارنده همچنین، ذیل ایده برادری، سعی کرده راهکارهایی عملیاتی و در دسترس ارائه دهد.
ایده برابری
ایده برابری، یکی از آن دستآموزههای به ظاهر پیشرفته، معقول، منطقی و موجه به نظر میآید که کم و بیش به ادبیات برخی از مسئولان و سیاستگذاران ما هم راه یافته است و در برخی موارد، حتی به عنوان شاخصی برای ارزیابی یا قضاوت موفقیت سیاستها در امور مربوط به توزیع امکانات و فرصتها تلقی میشود. حتی موضوع برابری امکانات و فرصتها به عنوان قله یا هدف نهایی اجرای سیاستها محسوب میشود. در این متن کوتاه نمیتوان انتقادات قابل ملاحظهای که به این ایده شده است را مرور کرد یا از نظر گذارند، برای همین آنجایی از بحث را مورد بررسی قرار میدهیم که ناظر به فهم و احیانا حل یک مساله اجتماعی باشد.
انیمیشنی با عنوان «perfect shape» در این زمینه میتواند به ملموسسازی بحث ما کمک کند. هرچند این کارتون حاوی یک نکته منفی است که به آن اشاره خواهم کرد اما روایت آن خالی از فایده نیست. در این انیمیشن کوتاه، داستان تولد فرزندی متفاوت روایت میشود که باید به رنگ و شکل یک شهر کاملا موزون و برابر دربیاید. اختلاف بر سر مدیریت بدن این نوزاد از خانه و پدر و مادر شروع میشود و آنها هر کدام به شکلی نمادین دست به استانداردسازی شکل کله او میزنند. در این شهر همه باید به فرم اشکال هندسی مستطیل یا گرد و همرنگ دربیایند. اما این پسر هم بدنش استاندارد نیست، هم رنگش غیرطبیعی است. او به مدرسه راه مییابد، با اینکه سرش با ضربات پدر و مادر کوبیده شده و حالت صاف به خود گرفته اما پایین تنهاش همچنان نافرم و غیراستاندارد است، همین موضوع موجب تمسخر وی توسط معلم و دانشآموزان میشود. دانشآموز که با منع خانواده و مدرسه مواجه شده، به خانه برمیگردد و جلوی آینه به طوری نمادین بخشهایی از پایینتنهاش را میکند تا شبیه مستطیل شود. او با همین فرم و شکل و یونیفرم خاص، مراحل رشد و ترقی را طی میکند، تا آماده احراز یک شغل شود. او برای بار دوم در محل کار با بدن خود مواجه میشود، یونیفرمش را درمیآورد و خود را میبیند که به طرزی نتراشیده و نخراشیده، پایینتنهاش شکل موجودی گازخورده گرفته که این سالها با لباس آن را پوشانده است. او به یاد میآورد که نگاههای خیره چه بلایی سرش آورده و برای بار دوم تصمیم به خودتراشی میگیرد، به شکلی نمادین تیغی در دست گرفته پایین تنهاش را تراش میدهد، سرش را هم تراش میدهد، اما خوب از پس این کار بر نمیآید و از فرم استانداردی که با لباس حاصل کرده بود هم فاصله میگیرد. او حالا بدنی قناس دارد. کارفرما اخراجش میکند، به درون شهر میرود، مردم هم نادیدهاش میگیرند. حالا دیگر او به رنگ مردم شهر درمیآید، از حالت سرخی و تفاوت به رنگ خاکستری و سرد درمیآید. اما بدنش همچنان ناقص است. در صحنه آخر، این فرد که دیگر جایی در شهر و خانواده و مدرسه و دانشگاه و اداره ندارد، وارد کوچهای باریک و تنگ میشود و در انتهای کوچه محو تاریکی میشود.
این کارتون کوتاه میخواهد ایده برابری از طریق شبیهسازی یا استانداردسازی را زیر سوال ببرد. میخواهد بگوید جامعه نمیتواند بدون هزینه، همه را یک جور و یک شکل تراشداده و مثل هم کند. نشان میدهد در جامعهای که حتی تکنیکهای استانداردسازی به ماقبل تولد و شرایط دوران بارداری هم رسیده، ممکن است افرادی متولد شوند که مانند دیگران نیستند. نشان میدهد در جامعهای که همهچیز باید سرجایش باشد و همه باید موفق شوند و به ظاهر بسیار خوب و منطقی است، افرادی همچنان هستند که نادیده گرفته شده و طرد میشوند. نتیجهای که این کارتون کوتاه میخواهد بگیرد، پذیرش تفاوت است؛ اینکه همه را با همه تفاوتهایشان بپذیریم. در واقع به این دریافت میرسد که برابری حاصل نمیشود مگر آنکه تفاوتها را به رسمیت بشناسیم. میتوان گفت این یکی از آخرین ایدههای برابری است. یعنی برابری با پذیرش منطق تفاوت و تکثر حاصل میشود.
ادامه مطلب را اینجا بخوانید.