حسین حقپناه، جامعهشناس: وقتی درباره مستندهای اجتماعی صحبت میکنیم یعنی یک تمایز مهم با مستندهای زرد و عامهپسند قائل هستیم. در مستندهای اجتماعی هدف آموزش و آگاهیبخشی و افزایش درک مخاطب نسبت به یک مساله اجتماعی است. این مساله ممکن است عریان نباشد اما مستند اجتماعی تلاش میکند درد پنهان جامعه درخصوص آن مساله را عریان و آشکار کرده و بعد در دسترس مخاطب قرار دهد. مستند اجتماعی قصد دارد سراغ بررسی و تحلیل عمیقتر یک موضوع همهگیر در جامعه برود. موضوعاتی مانند فقر، تبعیض، مسائل محیطزیستی و حتی حقوق افراد در جامعه یا مساله جنسی هم یکی از همان مسائل است که در مستندهای اجتماعی برشها یا شاخههایی از آنها بررسی میشود. به همین دلیل چون مستندهای اجتماعی تمرکزشان روی آموزش، آگاهیبخشی و تحلیل است معمولا پشتوانه پژوهشی مفصلی دارند و از دادههای علمی، متخصصان و کارشناسان و تحقیقاتشان در مستند استفاده میکنند، چون میخواهند در پایان نتیجهگیری کنند. اساسا در این قبیل مستندها بیشتر از اینکه خود مستندساز ایدهاش را پرورش بدهد، تلاش میکند روند را به متخصصان، دادهها و افراد درگیر در موضوع بسپارد تا روایت خلق شود. نه اینکه صرفا خودش بحث را پیش ببرد.
در مقابل این قبیل مستندها، میتوان گونهای از مستند را نام برد که به آن «مستند زرد» یا «عامهپسند» میگویند. اینجا تمرکز روی جذب مخاطب و سرگرم کردن اوست. موضوعات سطحیتر هستند و فرد جذب هنجارشکنیهای بصری یا محتوایی میشود و عناصر دراماتیک و احساسی بیشتر برای مخاطب نمایش داده میشود تا خشم، خنده، تمسخر یا حتی شهوت و غرایزش را درگیر کنند. این مستندها کمتر به دادهها و پژوهشهای تخصصی وابسته هستند و بیشتر روی داستانسرایی و نمایش تصویرهای خاص و جدید تمرکز دارند. با این مقایسه و این تفکیک حالا میتوانیم بگوییم چرا مستند «عمامه صورتی» و در کل، روند مستندسازی حسین شمقدری و تیمش از ساخت مستندهایی که بیشتر حوزه اجتماعی را درگیر میکرد مثل میراث آلبرتاها یا دیگر مستندهایی که در حوزه سیاست یا حتی دفاع مقدس تولید میکرد، رسیده به جایی که ما با یک شمقدری زرد و کاملا عامهپسند روبهرو هستیم. البته این اتفاق برای الان نیست و از مستندهای قبلی او به نام «انقلاب جنسی» آغاز شد و بعد به بقیه تولیداتش هم سرایت کرد.
بله مساله جنسی یا حجاب حتما مساله مهمی است. این را اضافه کنم که شمقدری پیش از این به موضوعاتی مثل ماجرای مهسا امینی و نسل Z هم پرداخته است. باید گفت درست است که این موضوعات مسالههای اجتماعی هستند اما شمقدری در مستندهای اخیر خود به شکل واضحی نشان داده که چه در انتخاب سوژه و مساله و چه در انتخاب افرادی که در کانون روایتها و مستندهایش قرار میگیرند و چه در فرم تدوین و کارگردانی، تمرکزش را روی جذابیت گذاشته است تا خود مساله. در عمامه صورتی نیز این موضوع را بیش از هر مستند دیگرش میبینیم که یک روحانی اینستاگرامی که فاعلیت و عاملیتی در روایتش ندارد و نمیتواند هیچ گزاره عمیقی را به ما منتقل کند، صرفا بهخاطر اینکه فالوور بالایی دارد و یک روحانی متفاوتی است که با طنز و سرگرمی یا چیزی مثل ژیمناستیککار بودن مخاطب را جذب خودش میکند، در مرکز روایت مستند عمامه صورتی قرار دارد. نکته دیگری که مستند به ما منتقل میکند این است که به جای پرداختن به وضع مطلوب یک مساله، از وضع موجود شروع میکند و با وضع موجود هم تمام میکند. درحالیکه ما وقتی میخواهیم یک مستند اجتماعی بسازیم که مساله را تحلیل کند، حتما نیاز به این داریم که وضع مطلوب را هم مشخص کنیم. اساسا ما معتقدیم که تعریف یک مساله از مطلوب آن مشخص میشود و بعد بهعنوان پژوهشگر یا مستندساز بگوییم چه فاصله یا شکافی بین وضع مطلوب با وضع موجود وجود دارد. اما اساسا این مستند به این موضوع نمیپردازد و حتی وقتی به گذشته میرود و میخواهد ریشهشناسی وضع حجاب کند، هم بدون پشتوانه علمی، بدون تخصص و حتی ارجاع به متخصصان و دادههای تحقیقاتی این کار را انجام میدهد و هم به شکل کاملا سطحی و سیاستزدهای صرفا با متهم کردن یکسری چهرههای سیاسی و ارجاعات تکبعدی، بدون نگاه جامع تاریخی همهچیز را گردن یک تفکر خاصی سیاسی میاندازد.
مستند عمامه صورتی در بحثی که مطرح میکند کاملا تقلیلگرایی دارد. تقلیلگرایی مهمترین ضعف این مستند است که حتی اجازه نمیدهد آن را یک مستند اجتماعی به حساب آورد، چه برسد به یک مستند متوسط یا حتی خوب. سازنده تقلیلگرایانه به مسالهاش نگاه میکند، این درحالی است که ما میدانیم مسائل اجتماعی تکبعدی و تکعاملی نیستند. تک راهحلی هم نیستند. درحالیکه در مستندهای اخیر شمقدری در چندسال اخیر شاهد هستیم که یک مساله جنجالی انتخاب میشود و خیلی پراکنده و بدون داشتن نخ تسبیح، عوامل خاص و تکبعدی و تقلیلگرایانهای بهعنوان ریشههای مساله شناسایی میشوند که بهشدت شبیه حرفهایی است که در تاکسیها و جمعهای فامیلی گفته میشود تا در یک فضای تحلیلی و نخبگانی. از آن بدتر در انتهای این مستندات مخاطب معمولا بدون هیچ نتیجهگیری منسجم و راهحل مشخص رها میشود و این آن شائبه زرد بودن و سطحی بودن و تمرکز بر فروش و بازاری بودن این تولید را بیشتر میکند.
فرار رو به جلو با حمله به منتقدان
تا اینجا مدل مستندسازی شمقدری را به چالش کشیدیم اما کنشهای شمقدری و تیم همراهش در این مستند هم بسیار جالب است که برای تبلیغ مستندشان شروع به انتشار بخشهای کاملا اگزجره و ناهنجار مستندهایشان در شبکههای اجتماعی میکنند تا با جذب واکنشهای تند مخاطبان دیده شوند. بهطور مثال تمرکز روی زنهای نیمهبرهنهای که روبهروی یک روحانی قرار گرفتهاند یا تمرکز روی فایلهای صوتی و اتهامات بیپشتوانهای که به برخی چهرههای سیاسی زده میشود و حالا گروه سازنده این قبیل محتواها را در شبکههای اجتماعی وایرال میکند. بعد هم خیلی سریع نسبت به کسانی که نقدشان میکنند، گارد محکم و تهاجمی میگیرند و در دفاع از خودشان هم میگویند: «ما ضدانقلاب را عصبانی کردیم.» «ما دشمن را عصبانی کردیم.» پس کار ما درست است و خیلی هم مستند خوبی ساختیم. یعنی یک فرار رو به جلو که فرم و محتوا در آن نقد نشود.
من البته مستندساز نیستم و تخصصش را هم ندارم که بخواهم فرمش را نقد کنم. برای این موضوع باید به اساتید رجوع کرد تا این فرم پراکنده و بدون دقت را نقد کنند. اما مساله جدی که این مستند ایجاد میکند این است که با همین کارهایی که مخاطب عامتر را به خود جذب میکند، شاهد این هستیم که خیلی سریع در دانشگاهها و میان دانشجویانی که عمدتا در رشتههای مهندسی در حال تحصیل هستند یا در گعدههای مذهبی اکران میشود و خطر اصلی که این آدمها را تهدید میکند این است که به آنها توهم تشخیص مساله و همهچیزدان بودن میدهد و متاسفانه این روایت را بهعنوان یک روایت مستند و عینی میپذیرند. موضوعی که باعث میشود عملا امکان دیالوگ و جستوجوگری درباره مسائل پیچیده علوم انسانی و اجتماعی از مخاطب سلب شود و به جایش یک روایت دمدستی سادهانگارانه و تقلیلگرایانه به او میدهد و او خیال میکند مساله را فهمیده و دیگر نیاز نیست پیچیده به آن نگاه کند. اینجاست که نگرانکننده است؛ چراکه تشخیص اشتباه خودش یک درد است و باعث میشود درمان درستی شکل نگیرد و فرصت را برای بقیه کسانی که واقعا درد این موضوع را دارند میسوزاند. اما ما زمانی میفهمیم این تشخیص اشتباه است که دیگر کار از کار گذشته است. پس این بسیار آسیبزاست و حتی فرصت را برای نگاه عمیقتر و جامعتر به مسائل میگیرد.
من به همه کسانی که دغدغه تحلیل و حل مسائل اجتماعی را دارند پیشنهاد میکنم نهفقط خودشان این مستند و مستندهایی شبیه آن را نبینند، بلکه تلاش کنند از مستندسازان بهحق اجتماعی دعوت شود و حتی از آنها مطالبه کنند که وارد گود شوند و مستندهای عمیقتری بسازند. شاید لازم است نهادهای فرهنگی ما بدانند که مستند میتواند جریانساز و آگاهیبخش باشد اما یک مستند اجتماعی عمیق هزینههایش بسیار بیشتر از مستندهای یوتیوبی است که امثال شمقدری تولید میکنند و باید اجازه دهند که مستندسازهای عمیقتر با پشتوانههای قویتر وارد میدان شوند و روی تابوها و موضوعات پیچیده و جنجالی دست بگذارند و آنها را برای مردم باز کنند.