محمدسجاد حمیدیه، منتقد: لیست فیلمهای مورد انتظار برای سال ۲۰۲۳، هر سینهفیلی را به هیجان میآورد؛ سالی که هنرمندانی پرآوازه، از پیرمردهایی چون مارتین اسکورسیزی و رومن پولانسکی تا فیلمسازانی جوانتر مانند گرتا گرویگ و یورگوس لانتیموس، آثاری پر سروصدا را به سینما عرضه کردند. اما تمام این هیجان و اشتیاق، با ناامیدی دلسردکنندهای مواجه شد. شاید شش ماه قبل تصور نمیکردم با چنین نامهای بزرگی، سالی به این کمباری در انتظار سینما باشد. سالی که ریدلی اسکات در ادامه افولش در دوران سالخوردگی یک شکست تجاری دیگر را با «ناپلئون» تجربه کرد و رومن پولانسکی با «کاخ» توسط منتقدان تحقیر شد. مورد انتظارترین فیلمهای سال، بهخصوص برای مخاطبان نسل جوان، باربی و اوپنهایمر بودند. کمپانیها با زیرکی توانستند یک دوقطبی میان این دو فیلم ایجاد کنند و میدانیم که دوقطبی، آمار کل را بالا میبرد. این کمپین تبلیغاتی هوشمندانه برای «باربنهایمر» توانست درمجموع فروشی نزدیک به 2.5 میلیارد دلاری را نصیب کمپانیها کند. با چنین آماری، تهیهکنندگان هالیوودی اکنون شامپاین باز میکنند و جشن میگیرند اما آنچه در این میان مغفول مانده، هنر است. باربی کلاژی خوشرنگولعاب از انواع شعارهای مد روز بود و تمام تلاش خود را برای راضی کردن همه گروهها انجام داد؛ از فمینیستها گرفته تا حامیان حقوق مردان و حتی اگزیستانسیالیستها! این شعارها حتی اندکی به زبان سینمایی ترجمه نشده بودند و در فقر فیلمنامه و کارگرانی، باربی همچون یک مقاله زرد مینمود. اوپنهایمر، دیگر اثر پرسروصدای سال نیز چندان کمی در شعار دادن نداشت. فیلم در جهت توجیه ساخت بمب اتم و شستن گناه اوپنهایمر حرکت میکرد. نولان نیز در ادامه ناتوانیاش در شخصیتپردازی، موفقیتی در ترسیم هنری شخصیت پیچیده و متناقض اوپنهایمر به دست نیاورد. دیوید فینچر دیگر کارگردان محبوبی بود که با آخرین اثرش «آدمکش»، هواداران خود را ناامید کرد. فیلم نهتنها در نزدیک شدن به کاراکتر آدمکش و روایت منحنی شخصیتیاش ناتوان بود، بلکه حتی داستان جذابی نیز نداشت تا حداقل بهعنوان یک فیلم سرگرم کننده، قابل دیدن باشد. در اروپا نیز وضعیت چندان تفاوتی نداشت. «آناتومی یک سقوط» برنده جشنواره کن، فیلمنامهای مهندسیشده داشت که با حذف عمدی برخی اطلاعات، سعی در پرداختن به مساله سوبژکتیویسم کرد. درواقع خلاصه فیلم همان است که کاراکتر مارج برگر به دنیل میگوید: «باید واقعیت را انتخاب کرد.» چنین فیلمنامهای مانع برقراری ارتباط حسی با اثر و در عوض درگیری ذهنی و نظری مخاطب با «پیام» فیلم شده است. درنهایت فیلم به غیر از چند لحظهی خوب، در انتقال مفهوم مورد نظرش ناتوان است. دیگر فیلمساز اروپایی که اثری ناامیدکننده را خلق کرد، کن لوچ بود. او که از بهترین فیلمسازان معاصر است، در آخرین اثر دوران سینماییاش «بلوط پیر» به سراغ مهاجران سوری رفت تا راوی تنشهای موجود در ارتباط با مهاجران باشد. اما لوچ نتوانست روند درخشان فیلمسازیاش در سالهای اخیر را که با «اینجانب، دنیل بلیک» و «متاسفیم، خانه نبودید» به اوج رسیده بود، ادامه دهد. او در این فیلم به میزان شناخت لازم از سوژه نرسیده لذا نمیتواند کاراکتری عمیق خلق کند، اثرش در سطح میماند و به دام شعاردادن میافتد. شاید مورد انتظارترین فیلم سال، «قاتلان ماه کامل» اثر مارتین اسکورسیزی با بازی لئوناردو دیکاپریو و رابرت دنیرو بود. اسکورسیزی بار دیگر به سراغ داستانی از تاریخ معاصر آمریکا رفت و راوی قتلهای دهه ۱۹۲۰ در بین مردم قبیله اوسیج شد. فیلم به خوبی موفق شده است شخصیت جمعی مردم اوسیج را ترسیم کند و تماشاگر را به آنها نزدیک کند. همچنین کاراکترهای فیلم کموبیش خوب معرفی شدهاند و تماشاگر با روایت زندگی آنها همراه میشود. برای مثال کاراکتر مالی با بازی خوب لیلی گلدستون به خوبی ساخته شده و بهشدت سمپاتیک است. همچنین فیلمساز به خوبی از پس ترسیم تناقضهای درونی کاراکتر ارنست برآمده است. البته فیلم بینقص نیست و در مواردی از ضعف پرداخت و مشکلات فیلمنامهای رنج میبرد. برای مثال پیچ نهایی کاراکتر ارنست مخدوش است و انگیزه ارنست برای شهادت دادن به خوبی ساخته نمیشود. این حفره به دلیل نپرداختن به رابطه ارنست با فرزندانش شکل گرفته است. همچنین برخی خردهپیرنگها در فیلم اضافی هستند و نهتنها بهطور ناقص پرداخت شده و رهاشده باقی ماندهاند، بلکه به کلیت داستان نیز کمکی نمیکنند. چنین مواردی باعث طولانی شدن بیدلیل فیلم شده است که حوصله مخاطب کمصبر امروزی را سر میبرد. با این اوصاف، اسکورسیزی نتوانست یک شاهکار ارائه کند اما همچنان در بین فیلمهای نحیف امسال، اثر او بهترین فیلم سال است. در میان این آثار پر سر و صدا، بعضی فیلمهای کوچکتر اما شایسته توجه نیز اکران شدند. برای مثال فیلم «ایر» تازهترین محصول همکاری مجدد زوج مت دیمون و بن افلک، فیلمی بود که برای یک بار مخاطب را سرگرم میکند. فیلم به قرارداد تاریخی شرکت نایکی با مایکل جوردن میپردازد و تا حد خوبی از پس تصویر کردن دشواریهای انعقاد این قرارداد برمیآید. یا فیلم «جاماندگان» دیگر فیلم ساده و قابل دیدن امسال بود که یک موقعیت جذاب را دستمایه قرار داده است. البته هنوز تعدادی از آثار مهم سینمایی هستند که به دست مخاطبان ایرانی نرسیدهاند. برای مثال فیلمهای «هیولا» اثر هیروکازو کورئیدا، «بیچارگان» اثر یورگوس لانتیموس و حتی انیمه «پسر و مرغ ماهیخوار» اثر هایائو میازاکی، آثاری هستند که سینهفیلها در ایران برای دیدنشان انتظار میکشند. درمجموع برنده سال سینمایی اخیر، تهیهکنندهها، کمپانیها و صاحبان سالنهای سینما بودند. آنها توانستند با اکران فیلمهای سینمایی و حتی غیرسینمایی، مانند فیلم کنسرت تیلور سوئیفت ستاره موسیقی، درآمد هنگفتی کسب کنند. به نظر میرسد رکودی که از زمان انتشار ویروس کرونا در سینما به وجود آمده بود، با فروشهای چشمگیر دو سال اخیر تا حد خوبی به فراموشی سپرده شده است. اما بازنده سال اخیر، هنر بود؛ هنری که در بین رنگ و زرقوبرق فیلمها و اسامی بزرگ و مرعوبکننده ستارهها گم شد. اینکه در سالی که چندین اسم بزرگ در لیست بلندبالای آثار مورد انتظار سال خودنمایی میکردند، عاشقان سینما مجبور باشند با ذرهبین دنبال اثر هنری بگردند، بسیار ناامیدکننده است. اگر در عصر طلایی هالیوود، کمپانیها برای رسیدن به فروش بیشتر، اهمیت بسیاری به هنری بودن آثارشان میدادند، سرمایهداران امروزی، راهی بسیار آسانتر را برای کسب درآمد انتخاب کردهاند: کاهش سطح استاندارد سلیقه مخاطب، با بهادادن به جمله زرد «هر سلیقهای محترم است» و از پس آن، فروختن هر اثر ناچیز بزکشدهای به آنها. چنین روندی سال به سال بیشتر هنر را به حاشیه میبرد و نفس سینما را میستاند.