حمید ملکزاده، پژوهشگر اندیشه سیاسی: حد تساهل کجاست؟ این پرسش بنیادینی است که همه صورتهای دموکراسی با آن سر و کار دارند. از این قرار بحث درباره حد تساهل به موضوعی در مطالعات دموکراسی تبدیل شده است. در روزهای اخیر، رهبر انقلاب اسلامی ایران در سخنانی که در جلسه ملاقات با برخی از اعضای بسیج مستضعفین و در حسینیه امام خمینی(ره) ایراد شده است بهطور ضمنی به این مساله پرداختهاند. در سخنانی که ایشان ایراد کردهاند اینطور آمده است که: «از دو قطبیهای کاذب بپرهیزید... . آن کسانی که مبانی شما، اصول شما، دین شما، ولایت فقیه را قبول دارند برادر شما هستند، گیرم که اختلاف سلیقهای هم با شما داشته باشند... .»
در سخنانی که از ایشان در این جلسه نقل کردیم معیارهایی برای تعیین حد دوستی آورده شده است که بهطور کلی معیارهایی سیاسی هستند. در این معنا که میتوان آنها را بهعنوان اصولی که به اعتبار آنها میشود حدود جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یک نظام سیاسی را مشخص کرد درنظر گرفت. من سعی خواهم کرد تا با توجه به آنها به بحثی درباره دوستی و دشمنی در مرزهای یک واحد سیاسی بپردازم. برای اینکه این مساله برای شما روشنتر باشد، این نکته را متذکر میشوم که معیارهای ذکر شده در فقره بالا از رهبری، اصول بنیادین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز هستند. از این جهت نباید آنها را بهعنوان معیارهایی شخصی یا دلبخواهی بلکه بهعنوان معیارهایی عام، از چشمانداز واحد سیاسی و مکتوب در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در نظر گرفت.
سیاست و مساله ستیز
بنیان سیاست بر ستیز استوار است. این مساله بیش از هر چیز دیگری باید براساس ماهیت جماعت انسانی فهمیده شود. هر اجتماع انسانی، چه اجتماعی طبیعی باشد و چه محصول یا مصنوعی که در نتیجه یک جور قرار داد اجتماعی فرضی یا واقعی ایجاد میشود، وحدتی از اجزای متعارض است. وحدتی میان اعضای متکثر تشکیلدهنده آن که چه از لحاظ فرهنگی، چه از جهت منافع مادی واقعی و چه از جهت تعارضات هویتی میان گروههای تشکیلدهنده آن با یکدیگر، در ستیزهای بیپایان براساس اصول ناشی از بقا یا حفظ و افزایش قدرت قرار دارند. از این جهت سیاست بر ستیز، نزاع و دشمنی استوار شده است. هر بار این واقعیت بنیادین درمورد سیاست درست فهمیده نشده باشد نوعی رمانتیسیسم ریاکارانه بر عمل و گفتار سیاسی حاکم خواهد شد که کثرت طبیعی موجود در ذات جامعه انسانی را به نفع نوعی وحدت خیالین حذف میکند. خشونتی که گاه از یک جور روایت تاریخی مخدوش درباره ملت و در بعضی موارد تاریخی به نام روایتی تنگنظرانه از مذهب عمل یکسانسازی مصنوعی را در دستورکار خود قرار میدهد. جدیدترین صورت از چنین تلاشی برای یکسانسازی را میشود در سیاستهای کنترلی دولتهای لیبرال در داخل و خارج از محدودههای سرزمینی خودشان مشاهده کرد. خشونت یکسانسازی که از آن صحبت میکنیم همیشه در خشونتهای نظامی و توسط پلیس یا ارتشهای رسمی دولتها نشان نمیدهد. نظام تربیتی و ارزشهایی که به این نظامها نیرو میدهند در کنار سیستمهای حقوقی سامانبخش به رفتار شهروندان در محدوده یک نظام سیاسی از وسایل اعمال خشونت یکسانسازی هستند که در اینجا از آنها صحبت میکنیم. علاوهبراین باید این مساله را نیز در نظر داشته باشیم که این شکل از خشونت یکسانساز توسط رسانههای جریان غالب بهطور گستردهای از طریق تولید محتواهای خبری، هنری، فرهنگی و سیاسی تولید و بازتولید میشوند. همینطور این مساله را نباید از نظر دور داشت که نظام توزیع خدمات، فرصتها، تشویقها و مجازاتهای اجتماعی که معمولا در نهادهای غیردولتی سازمان یافتهاند از صورتهای پیچیدهتری از این خشونت نیرو میگیرند. بورسیههای تحصیلی و شغلی، قوانین مربوط به مهاجرت و اعطای شهروندی در نظامهای سیاسی مختلف نمونههای شاخصی از این شکل، پیچیدهتر از خشونت یکسان ساز هستند. اعلامهای رسمی از طرف شخصیتهای سیاسی یا اقداماتی که برخی از دانشگاههای اروپایی برای مقابله با حامیان فلسطین اشغالی در مقابل تهاجم اخیر رژیم اشغالگر صهیونیستی انجام دادهاند یکی از نمونههای بارز برای نشان دادن این نوع از خشونت یکسانساز در واحدهای سیاسی مختلف است. این نوع از خشونتها عموما بیشتر از سیاستهای یکسانساز سختتری که ممکن است پلیس یا ارتشهای مختلف اعمال کنند کارآمد هستند. به هر تقدیر ستیز یا نزاع اصل بنیادین سیاست است. در یک معنای خاص میتوانیم اینطور ادعا کنیم که اصلا به اعتبار همین واقعیت اجتنابناپذیر است که چیزی به نام سیاست ممکن شده.
ادامه مطلب را اینجا بخوانید.