سجاد عطازاده، مترجم: لیلا سیورات، مدرس مدرسه علوم سیاسی پاریس و پژوهشگر غرب آسیا، در مقاله «هدف حماس در غزه، راهبرد منتج به جنگ و معنای آن برای آینده» که در وب سایت فارن افرز منتشر شده است، به سیر تحول رهبری حماس و قدرتگیری نیروهای نزدیک به شاخه نظامی حماس و محور مقاومت در این سازمان پرداخته است. اگرچه بعضا ادعاهای نادرستی نیز در این مقاله به چشم میخورد، اما مهمترین نکته مطرح شده در آن تایید عدم موفقیت رژیمصهیونیستی در حمله به غزه و موفقیت حماس در حفظ ساختار خود است.
از میان بسیاری از جنبههای قابل توجه حمله 7 اکتبر حماس علیه اسرائیل، یکی از مواردی که چندان مورد توجه قرار نگرفته است، «موقعیت مکانی» این حمله است. در بسیاری از سالهای دهه گذشته، نوار غزه دیگر میدان نبرد اصلی مقاومت فلسطین به شمار نمیرفت. تهاجمات مکرر ارتش اسرائیل به غزه، از جمله عملیات نزدیک به دو ماهه «تیغه حفاظتی» در سال 2014، حماس را در موضع دفاعی قرار داده بود. به علاوه، دفاع موشکی پیشرفته اسرائیل هم سبب شده بود تا حملات موشکی حماس تا حد زیادی بیاثر شود. محاصره غزه هم سبب انقطاع این منطقه از سایر نقاط جهان شده بود. در مقابل، کرانه باختری یک میدان درگیری آشکارتر به شمار میرفت. کرانه باختری - و اماکن مقدس واقع در اورشلیم - به دلیل گسترش شهرکها و تهاجمات مکرر سربازان و شهرکنشینان اسرائیلی به روستاهای فلسطینی، توجه رسانههای بینالمللی را به خود جلب مینمودند. برای حماس و دیگر گروههای ستیزهجو، کرانه محل مناسبتری برای مقاومت مسلحانه ملیگرایان فلسطینی بود. به نظر میرسید که اسرائیل هم چنین باوری دارد زیرا در آستانه 7 اکتبر، نیروهای اسرائیلی مشغول زیر نظر گرفتن فلسطینیان در کرانه باختری بودند؛ با این فرض که جز شلیک گاه به گاه راکت، خطری از جانب غزه آنها را تهدید نمیکند.
مرکزیت مجدد غزه سوالات مهمی را درباره رهبری ارشد حماس ایجاد کرده است. پیش از این، تصور میشد که حماس عمدتا از خارج از قلمرو غزه و توسط رهبران واقع در امان، دمشق و دوحه اداره میشود اما این ادراک مدتها است که منسوخ شده است. حداقل از سال 2017، یعنی زمانی که یحیی سنوار رهبری حماس را در غزه به دست گرفت، حماس دستخوش یک تغییر سازمانی و حرکت به سمت خود غزه شده است. سنوار در کنار کسب خودمختاری بیشتر برای غزه از رهبران خارجی حماس، رهبری احیای راهبردی حماس، بهعنوان یک نیروی جنگی در غزه را نیز برعهده داشته است. هدف او بهویژه انجام اقدامات تهاجمی علیه اسرائیل و اتصال غزه به مبارزات بزرگ فلسطینیها بوده است. در عین حال، او راهبردهای حماس را با تحولات در کرانه باختری و اورشلیم، از جمله تنشهای فزاینده حول مسجدالاقصی، هماهنگ کرده است. در واقع، محاصره اسرائیل بهطور متناقضی به جای منزوی کردن غزه، به بازگرداندن این سرزمین به مرکز توجه جهان کمک کرده است.
مسیری از دمشق
حماس بهعنوان یک سازمان سیاسی و نظامی دارای چهار مرکز قدرت است: غزه، کرانه باختری، زندانهای اسرائیل؛ جایی که بسیاری از شخصیتهای ارشد حماس در آن به سر میبرند- و «بیرون»؛ رهبری آن در خارج از غزه. از این چهار مرکز، رهبری خارجی که دفتر سیاسی حماس را اداره میکند، عموما بر ابعاد سیاسی تسلط داشته است. در سال 1989، در جریان انتفاضه اول، اسرائیل حماس را سرکوب کرد و رهبران این جنبش را مجبور به فرار به اردن، لبنان و سوریه نمود. در حوالی سال 2000، دمشق به مقر اصلی حماس تبدیل شد. این رهبران از جایگاه خارج از غزه، کنترل شاخه نظامی حماس، موسوم به گردانهای قسام را در دست داشتند. آنها همچنین فرآیندهای دیپلماتیک را با رهبران خارجی جلو میبردند و از مساعدتهای طیفی از کمککنندگان خارجی، از جمله انجمنهای خیریه، کنشگران خصوصی و ایران (پس از آغاز روند صلح مادرید و اسلو) بهره میبردند. در این سالها، رهبران بیرونی بر حماس مسلط بودند. حتی برخی از آنها مانند خالد مشعل، رئیس دفتر سیاسی حماس، هم در تبعید بزرگ شده بودند. مشعل و دیگر رهبران دفتر سیاسی حماس از امان و بعدها از دمشق تصمیم به جنگ و صلح میگرفتند و گردانهای قسام در سرزمینهای فلسطینی، حتی اگر با دستورات آنها مخالف بودند، باید براساس تصمیمات ایشان عمل میکردند.
اما تفوق رهبران خارجی حماس به تدریج پس از ترور شیخ یاسین، رهبر معنوی این جنبش، توسط اسرائیل در غزه در سال 2004 رنگ باخت. عوامل متعددی سازمان مستقر غزه را قادر ساخت تا نفوذ بیشتری به دست آورد. یکی از این عوامل پیروزی حماس در انتخابات سال 2006 و تشکیل دولت توسط آن بود؛ هم قبل و هم پس از به دست گرفتن کنترل نوار غزه در ژوئن 2007. هنگامی که اسرائیل محاصره غزه را تقویت کرد، رهبران داخلی حماس موفق شدند با استفاده از تجارت از طریق شبکه مخفیانه تونلهای خود درآمد کسب کنند و بنابراین وابستگی سازمان در غزه به حمایت «دیاسپورا» کاهش یافت.
بهار عربی بهطور کلی و قیام سوریه بهطور خاص حرکت رهبری حماس به سمت داخل غزه را تسریع کرد. در آغاز جنگ داخلی سوریه، رهبران این گروه که در دمشق مستقر بودند سعی در میانجیگری میان رژیم سوریه و شورشیان سنی داشتند. در عین حال، آنها دستورات ایران برای نشان دادن حمایت بیقید و شرط از بشار اسد، رئیسجمهور سوریه را رد کردند و در فوریه 2012 درنهایت تصمیم به ترک این کشور گرفتند. موسی ابومرزوق معاون دفتر سیاسی، در قاهره مستقر شد و مشعل نیز به دوحه رفت و در آنجا از ایران و حزبالله که به رژیم اسد کمک میکردند، بهشدت انتقاد کرد. ایران نیز در پاسخ حمایت مالی خود از حماس را در دو مرحله به تعلیق درآورد: در تابستان 2012 و در مه 2013. مقطع دوم همان زمانی بود که گردانهای قسام در نبرد قصیر با نیروهای رژیم سوریه و حزبالله جنگیدند. ایران کمکهای اقتصادی خود به حماس را به نصف کاهش داد و از 150 میلیون دلار به کمتر از 75 میلیون دلار در سال رساند.
این تنشها، همراه با پراکندگی رهبران، سازمان خارجی حماس را تضعیف کرد. غازی حمد، یکی از اعضای ارشد حماس در مصاحبه با من در مه 2013 در غزه اظهار داشت: «خروج از سوریه به رهبری غزه کمک زیادی کرد. من نمیگویم رهبران واقع در غزه از رهبران خارج از غزه پیشی گرفتهاند اما اکنون موازنه بیشتری بین این دو وجود دارد.»قابل توجه است که با وجود گسست ایجاد شده بر سر سوریه با ایران، رهبری داخل غزه توانست پیوندهای قوی خود با ایران را حفظ کند. این امر بهویژه در مورد اعضای ارشد گردانهای قسام مانند مروان عیسی، معاون فرمانده شاخه نظامی حماس در غزه که در هر موقعیت ممکن به تهران سفر میکرد، صدق مینمود.
استقلال فزاینده سازمان نظامی حماس در پرونده گیلعاد شلیط، سرباز اسرائیلی که در سال 2006 ربوده شده و به غزه برده شد، نیز مشخص بود. این احمد الجعبری، فرمانده وقت گردانهای قسام بود که دستور دستگیری شلیط را صادر کرد و به همراه حمد، دست به مذاکره بر سر آزادی او در سال 2011 زد. براساس توافق حاصل از این مذاکرات، این سرباز اسرائیلی در ازای 1027 اسیر فلسطینی که در زندانهای اسرائیل به سر میبردند آزاد شد. بسیاری از فلسطینیها این اقدام را یک پیروزی بزرگ برای حماس در غزه میدانستند. اسرائیل یک سال بعد الجعبری را ترور کرد و یک حمله نظامی جدید علیه نوار غزه به نام عملیات «ستون دفاعی» را آغاز کرد. در همین حال، عملیاتهای نظامی مکرر اسرائیل در غزه نقش خود را در تقویت نفوذ گردانهای قسام ایفا نمود. این جنگجویان که در خط مقدم جبهه غزه قرار داشتند، میتوانستند برخلاف رهبری خارجی که بهطور فزایندهای به حاشیه رانده شده بود، نقشی محوری در مبارزه با اسرائیل داشته باشند. با توجه به اهمیت روزافزون این گردانها، سه تن از اعضای آن در سال 2013 به عضویت دفتر سیاسی حماس درآمدند و همین مساله به شاخه مسلح حماس نقشی جدید و مستقیم در تصمیمگیریهای سیاسی داد.
با ادامه محاصره، غزه بهعنوان یک سرزمین نمادین و محل ایثار نیز اهمیت پیدا کرد. رهبران سیاسی حماس هم برای تقویت مشروعیت خود باید به این مساله اذعان میکردند. مثلا خالد مشعل که در آن زمان نامزد انتخاب مجدد بهعنوان رئیس دفتر سیاسی حماس بود، در سال 2012 برای بزرگداشت بیستوپنجمین سالگرد تاسیس حماس، برای اولین بار وارد غزه شد و در سخنرانی خود از خون شهدا و ایثار مادران غزه «ابدی» سخن گفت. او اظهار داشت: «من میگویم که به اینجا، به غزه بازگشتهام، حتی اگر [در حقیقت این] اولین بار باشد که اینجا هستم؛ زیرا غزه همیشه در قلب من بوده است.»
اما در سالهای پس از 2017 بود که غزه بهطور فزایندهای در مرکز رهبری ارشد حماس قرار گرفت. در آن سال، اسماعیل هنیه که پیش از این رهبری حماس در غزه را برعهده داشت، به جای مشعل بهعنوان رئیس دفتر سیاسی این گروه انتخاب شد. این اقدام راه را برای تقویت روابط بین حماس و ایرانیها که اکنون مستقیما با کنشگران واقع در داخل غزه سروکار داشتند، تقویت کرد. هنیه درنهایت به دلایل متعددی، از جمله مشکلات سفر به غزه که به حسننیت مصر بستگی داشت، در دسامبر 2019 به دوحه نقل مکان کرد اما خروج هنیه همچنین نشاندهنده به قدرت رسیدن سنوار در غزه بود؛ فرمانده نظامی سابق حماس که در نفوذ پا به پای هنیه پیش میرفت.
ادامه مطلب را اینجا بخوانید.