وقایع امنیتی چند‌ماه گذشته و به‌خصوص رخداد اخیر حمله به پاسگاه شهر «راسک» و شهادت تعدادی از ماموران جان بر کف نیروی‌های مسلح نشان داد هنوز برای وقوع تحولات عمیق در روابط میان ایران و پاکستان و آنچه‌ گذر از مرزهای «امنیتی» به «اقتصادی» خوانده شده است، به زمان و کار زیادی نیاز داریم.
  • ۱۴۰۲-۰۹-۲۸ - ۰۱:۰۰
  • 00
امنیت مرزی‌؛ پاشنه‌آشیل روابط تهران و اسلام‌آباد
امنیت مرزی‌؛ پاشنه‌آشیل روابط تهران و اسلام‌آباد

میر‌احمدرضا مشرف، پژوهشگر حوزه بین‌الملل: تیرماه امسال تهران در شرایطی میزبان ژنرال عاصم منیر، رئیس جدید ستاد ارتش پاکستان بود که در بستر نزدیکی روابط میان دو کشور، مقامات سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی از برنامه‌ای بزرگ برای دگرگونی در روابط دو‌جانبه صحبت به میان آوردند؛ تغییری که بر مبنای آن نگاه «اقتصادی» به مرزهای دو کشور می‌توانست جایگزین نگاه «امنیتی» شود که در طی چند دهه اخیر بر مرزها و حتی بر روابط میان دو کشور سایه افکنده بود. در سایه چنین تغییری برنامه‌های مرتبط با گسترش روابط اقتصادی دو کشور و از آن مهم‌تر توسعه و ارتقای وضعیت مناطق مرزی و غالبا محروم دو طرف قابلیت اجرایی پیدا می‌کرد. اما وقایع امنیتی چند‌ماه گذشته و به‌خصوص رخداد اخیر حمله به پاسگاه شهر «راسک» و شهادت تعدادی از ماموران جان بر کف نیروی‌های مسلح نشان داد هنوز برای وقوع تحولات عمیق در روابط میان ایران و پاکستان و آنچه‌ گذر از مرزهای «امنیتی» به «اقتصادی» خوانده شده است، به زمان و کار زیادی نیاز داریم.

عوامل تاثیر‌گذار بر مسائل امنیتی ایران و پاکستان
در‌حالی‌که روابط جمهوری اسلامی ایران و جمهوری اسلامی پاکستان طی چند دهه اخیر روندی تقریبا با ثبات و به دور از هر گونه تنش فراگیر و حاد را سپری کرده و البته از این ظرفیت برخوردار بوده که شرایط بسیار بهتری را نیز به‌لحاظ همکاری‌های اقتصادی تجربه کند؛ موضوع امنیت مرزها و مناطق مرزی همواره سایه سنگینی بر این روابط افکنده و آن را تحت‌الشعاع قرار داده است. در یک نگاه اجمالی شاید بتوان گفت که وضعیت امنیتی مرزها و مناطق مرزی دو کشور طی دهه‌های اخیر به چند عامل مهم وابستگی داشته است:
1. وضعیت داخلی پاکستان: تجربه نشان داده که هر گاه پاکستان دچار بی‌ثباتی سیاسی و در‌واقع ضعف اقتدار دولت مرکزی شده است، اوضاع امنیتی در مرزهای این کشور نیز با در‌هم‌ریختگی بیشتری مواجه شده و تبعات آن دامنگیر کشورهای همسایه به‌ویژه جمهوری اسلامی شده است. در‌حال‌حاضر نیز شاهد بی‌ثباتی سیاسی دوام‌داری در پاکستان هستیم که از هنگام برکناری عمران خان آغاز شده و تا کنون نیز ادامه یافته است. این بی‌ثباتی و رقابت‌ها و کشمکش‌های سیاسی از یک‌سو زمینه ضعف اقتدار دولت مرکزی در داخل را فراهم می‌کند و از سوی دیگر موجب بی‌توجهی دولت به مشکلات و حوزه‌های فرعی همچون امنیت مرزها می‌شود. ناگفته نماند که نقش پررنگ ارتش و نظامیان پاکستان در این مناقشات سیاسی هم مزید بر علت شده و بر بی‌توجهی‌ها دامن می‌زند. طبیعی است که در این شرایط کمتر می‌توان انتظار پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری از جانب دولت پاکستان را داشت؛ کما اینکه همزمانی حمله تروریستی اخیر در راسک با استعفای «وزیر کشور» دولت موقت پاکستان، که برخی شرکت در انتخابات سراسری را دلیل آن عنوان کرده‌اند، می‌تواند بر روند رسیدگی به این ماجرا و همچنین همکاری‌های احتمالی دو کشور برای مقابله با عوامل این حمله‌، تاثیرات منفی بر جای گذارد.
‌2. مولفه‌های ایجاد نا‌امنی در مرزهای دو کشور: شرایط حاکم بر جغرافیای سیاسی مناطق مرزی میان ایران و پاکستان موجب شده اقدامات تروریستی و نا‌امن‌کننده مرزی عمدتا در دو بستر شکل گیرند؛ نخست بستر قومیت‌گرایانه و دوم ‌افراط‌گرایی مذهبی‌. در حوزه مقابله با قومیت‌گرایی و حرکت‌های جدایی‌طلبانه‌، به‌نظر می‌رسد میان سیاست‌ها و رویکرد‌های تهران و اسلام‌آباد نزدیکی و هماهنگی عمیقی وجود داشته و هر دو طرف تلاش می‌کنند مانع از شکل‌گیری تحرکات تروریستی بر پایه چنین مبانی فکری‌ای شوند. اما درمورد افراط‌گرایی دینی قضیه تا حد زیادی متفاوت است. رویکرد چنددهه‌ای سیاستمداران و حتی نظامیان پاکستان برمبنای تاکید بر هویت اسلامی این کشور و حمایت از گروه‌های مذهبی استوار بوده است. تقابل با هند و یافتن عمق استراتژیک در میان مسلمانان منطقه در اتخاذ چنین رویکردی بسیار تاثیر‌گذار بوده است، اما در‌عین‌حال همین مساله موجب شده دولتمردان و نظامیان پاکستان در تقابل با بسیاری از تندروی‌های مذهبی در این کشور کوتاهی نشان داده و زمینه‌ساز منازعات مذهبی در این کشور و حتی گسترش آن به سایر کشورهای همسایه باشند. قدرت‌یابی گروه‌های تکفیری و افراط‌گرای مذهبی چون لشکر طیبه، سپاه صحابه و لشکر جهنگوی در چنین فضایی ممکن شده است. این گروه‌ها علاوه‌بر اینکه نفاق‌های مذهبی در داخل پاکستان را شعله‌ور کردند‌، با پذیرش و همکاری با افراط‌گرایان مذهبی در سراسر منطقه‌، زمینه‌ساز اقداماتی علیه همسایگان این کشور نیز شده‌اند. حضور گروه‌هایی تروریستی و تکفیری‌ای چون انصارالله، جندالله‌ و جیش‌العدل در پاکستان و اقدامات تروریستی آنها در استان سیستان‌و‌بلوچستان را تنها در همین قالب می‌توان توجیه کرد. اما نکته مهم‌تر این است که روند افراط‌گرایی مذهبی در سال‌های اخیر در این مناطق نه‌تنها کاهش پیدا نکرده، بلکه تشدید نیز شده است. پر‌رنگ‌تر شدن نقش ارتش در نظام سیاسی پاکستان‌، حضور گروه‌های مذهبی تندرو مانند جمعیت العلمای اسلام در ساختار دولت این کشور و پیروزی طالبان در افغانستان احتمالا در این زمینه تاثیر‌گذار بوده است. در‌عین‌حال این را هم نباید نادیده گرفت که در سال‌های اخیر شاهد یک روند تلفیقی میان قومیت‌گرایی و افراط‌گرایی مذهبی بوده‌ایم. اوج‌گیری قدرت تحریک‌طالبان پاکستان با ماهیت قومی‌- مذهبی و همکاری جدایی طالبان بلوچ پاکستان با داعش و دیگر گروه‌های افراط‌گرای مذهبی گویای همین امر است. همه این مسائل موجب شده بر پیچیدگی اوضاع امنیتی در مرزهای ایران و پاکستان افزوده شده و به همکاری‌های منسجم میان دو کشور احساس نیاز بیشتری شود. ‌3. نقش متغیر افغانستان در مسائل امنیت مرزی دو کشور: شکی نیست که افغانستان یکی از موثرترین مولفه‌های سیاسی و امنیتی در روابط تهران و اسلام‌آباد طی چند دهه اخیر بوده است. رقابت سیاسی ایران و پاکستان در افغانستان در حدی مهم و گسترده بوده که حتی در مقاطعی آنها را به جنگ نیابتی با یکدیگر کشانده است. دوران اول حکمرانی طالبان در افغانستان را می‌توان نقطه اوج منازعات سیاسی و امنیتی تهران و اسلام‌آباد دانست، چنان‌که تصرف مزار‌شریف و شهادت دیپلمات‌های ایرانی به‌دست طالبان‌، یکی از تاریک‌ترین ادوار روابط ایران و پاکستان را رقم زد. اما در دور دوم حکمرانی طالبان ظاهرا شرایط کاملا متفاوتی را شاهد هستیم. برخلاف جمهوری اسلامی که به‌نظر می‌رسد با مشکل حادی از جانب طالبان روبه‌رو نیست، این‌بار پاکستانی‌ها هستند که نسبت به عملکرد حکومت طالبان و بازتاب‌های امنیتی آن بر کشورشان نگران و شاکی هستند. اسلام‌آباد بر این موضوع تاکید دارد که از زمان روی کار آمدن ‌مجدد طالبان در افغانستان، اوضاع امنیتی در این کشور هم به‌شدت تحت‌تاثیر قرار گرفته است. افزایش تحرکات تحریک طالبان پاکستان و دیگر گروه‌های افراطی مانند داعش‌خراسان و همراهی آنها با جدایی طلبان بلوچ، اوضاع امنیتی اسف‌باری را برای نیروهای امنیتی و ارتش پاکستان رقم زده است. اکنون یک پرسش اساسی مطرح می‌شود؛ آیا میان افزایش ناامنی‌های مرزی ایران و پاکستان و استقرار مجدد نظام طالبان در افغانستان، ارتباطی وجود دارد؟ اگر‌چه شواهد صریحی درمورد ارتباط و همکاری حاکمیت طالبان با گروه‌های تروریستی بلوچستان مانند جیش‌العدل وجود ندارد، اما شکی نیست که ماهیت تشکیل یک امارت اسلامی در افغانستان باعث تقویت تفکر ایجاد چنین امارتی از سوی گروه‌های افراط‌گرای مذهبی خواهد شد. علاوه‌بر این دور از انتظار نخواهد بود که سرریز نا‌امنی فزاینده در پاکستان به مرزهای این کشور با جمهوری اسلامی کشیده شده و در‌واقع بستر‌ساز همین نا‌امنی‌هایی تلقی شود که در قالب رخدادهای اخیر شاهد آن بوده‌ایم.

در جست‌وجوی راهکارهای مشترک
وقوع رخداد تروریستی راسک با توجه به وسعت و شدت آن می‌تواند تاثیرات مخربی بر روابط تهران و اسلام‌آباد بر‌جای بگذارد. هنوز فراموش نکرده‌ایم که اقدام تروریستی سال 2010 و شهادت سردار شوشتری و تعدادی از همراهان و مردم محلی‌، در آن مقطع چه تاثیرات مخربی بر روابط جمهوری اسلامی و پاکستان بر‌جای گذاشت. رویکرد زیرکانه اسلام‌آباد و همکاری‌ این کشور در تقابل با گروهک‌های تروریستی و به‌خصوص دستگیری عبدالمالک ریگی (سفیر پاکستان در تهران بعد‌ها مدعی شد این دستگیری در سایه همکاری اطلاعاتی پاکستان میسر شده است)، تا حد زیادی از بار روانی و تبعات این بحران کاست. در رابطه با اقدام تروریستی اخیر در راسک هم به‌نظر می‌رسد مسئولان جمهوری اسلامی رویکرد خردمندانه و مداراجویانه‌ای را با اسلام‌آباد در پیش گرفته‌اند. در این راستا در هیچ یک از بیانیه‌ها‌ی منتشرشده از سوی نهادها و مقامات، خطاب تندی به پاکستان نشده و این کشور مورد عتاب و عقاب قرار نگرفته و تنها بر مسئولیت‌پذیری هرچه بیشتر این کشور تاکید شده است. به‌طور قطع ضعف کنونی دولت پاکستان‌، شرایط در‌ حال گذار و مهیا شدن این کشور برای برگزاری انتخابات سراسری در اتخاذ چنین رویکردی نقش بسزایی داشته است. اما این رویه تهران به هیچ عنوان به معنای نادیده گرفتن مسئولیت دولت پاکستان در قبال چنین حوادثی نیست. اجرای دقیق توافقنامه امنیتی تفاهم‌شده میان دو کشور (1393) برای مقابله با فعالیت‌های تروریستی می‌تواند یکی از راهکارهای مهم پیش‌رو باشد. در این تفاهمنامه جزئیات زیادی از روند همکاری دو کشور در مبارزه با تروریسم ذکر شده که اگر رعایت و پیگیری می‌شد، هیچ‌گاه رخدادی مانند حملات تروریستی راسک اتفاق نمی‌افتاد. در‌حالی‌که فعالیت کارگروه مشترک امنیتی میان دو کشور همچنان ادامه داشته (دهمین نشست این کارگروه با حضور معاون وزیر کشور ایران برگزار شد) و روند تبادل اطلاعات امنیتی هم درحال انجام است، باید کنکاش کرد که چه کوتاهی‌ای در اجرای این توافق انجام گرفته است.
اما در بحث افغانستان و تاثیر آن بر چالش‌های امنیتی اخیر در مرزهای ایران و پاکستان نکته‌بینی‌ها و ظرافت‌های زیادی وجود دارد. از زمان وقوع حادثه تروریستی راسک‌، تحلیل‌های متفاوت و متناقضی را شاهد بوده‌ایم. در یک‌سو برخی این رخداد را به بی‌مبالاتی تعمدی پاکستان، آن هم به‌دلیل ناراحتی این کشور از سطح روابط ایران و طالبان نسبت می‌دهند. اما در طیف مخالف به تاثیرات بی‌توجهی به تبعات حکومت طالبان بر منطقه و ایران اشاره کرده و ‌حرکت تروریستی راسک را شاهدی بر این مدعا تلقی می‌کنند. قضاوت درمورد درستی هر یک از این تحلیل‌ها دشوار است، با این همه یک نکته مهم را نباید نادیده گرفت که در قضیه افغانستان‌، هر دو کشور ایران و پاکستان به همراهی و همکاری با یکدیگر نیاز دارند. منافع ایران و پاکستان در افغانستان هیچ‌گاه تا بدین حد به‌هم نزدیک نبوده است. نگاه قوم‌گرایانه یا افراط‌گرایانه مذهبی توسط هر دولتی در افغانستان‌، برای هر دو کشور ایران و پاکستان در حکم سمی سیاسی و اجتماعی است. بنا‌براین باور به تشکیل یک حکومت فراگیر واقعی‌، رویکرد مشترک هر دو کشور و مبتنی ‌بر حفظ منافع آنها خواهد بود.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۱