میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ: نقشی که من داشتم از نقش وزرا بالاتر بود؛ به لحاظ موثر بودن» تا قبل از مصاحبه طولانی پرویز ثابتی با شبکه منوتو که در قالب مستندی پنج قسمتی پخش شد نام این شخصیت همیشه در کنار واژه شکنجه آمده بود اما این گفتوگو یا به عبارت بهتر این تکگویی طولانی بدنامیهای جدیدی برای پرویز ثابتی به بار آورد که حتی عدهای از هواداران سرسخت سلطنت پهلوی را هم نسبت به نام او بدبین کرد. او با صحبتهایی که کرد بهعنوان عامل اصلی سقوط پهلوی یا لااقل نمادی از عوامل سقوط آن حکومت معرفی شد. یک همهکاره کمعقل اما شیک. کاراکتری که به علت داشتن بسیاری از خصوصیات میتواند به نمادی از خود حکومت پهلوی هم تبدیل شود. ثابتی از دخالتهایش در عزل و نصبها تا برخوردی که با روشنفکران، هنرمندان، دانشگاهیها و لایههای دیگر اجتماع کرد، اقدامات گستردهای انجام داد که بهوضوح میتوان آنها را بسترساز سقوط یک رژیم سیاسی دانست. سازمانی که ثابتی در آن کار میکرد وقتی شاه در کاخ مرمر به دست یک روستازاده بینشان به نام رضا شمسآبادی ترور شد، بیدست و پایی محض خودش را نشان داد و در عوض چند سال بعد وقتی ثابتی رئیس ساواک تهران شد با پاپوش درست کردن برای چند نفر از چپگراهای پرشور مثل خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان مبنیبر اینکه آنها قصد داشتهاند ملکه و ولیعهد را بدزدند، سعی داشت غفلت و کمکاری قبلی را با نمایش جعلی جلوگیری از یک فاجعه پوشش بدهد و از خودش تصویر یک نیروی امنیتی متمایز با قبلیها بسازد. این درحالی بود که همین دادگاه، صدمههای قابلتوجهی به حکومت شاه نزد افکار عمومی وارد کرد. ثابتی بود که جعفر شریفامامی را بهعنوان نخستوزیر به شاه پیشنهاد داد و شاه حتی به گریه افتادن مقدم، رئیس وقت ساواک که میگفت اگر شریفامامی رئیسالوزرا شود، کشور دو ماهه به حالت انقلاب میرود و حتی وساطتهای فرح و دیگران را وقعی ننهاد و کشور در کمتر از دو ماه درگیر چنان نارضایتیهای وسیعی شد که حالت کاملا انقلابی گرفت. او حالا این قضیه را تکذیب میکند درحالیکه اسناد موجهی در این خصوص وجود دارد. ثابتی که خودش ادعا میکند یک بهایی معتقد هم نیست و کلا وجود خدا را باور ندارد، چنان برخورد تحقیرآمیزی با دین و مذهب غالب ایرانیان، یعنی اسلام و تشیع داشت که خشم عمومی حتی از دوران توهینآمیز سلطنت رضاخان فراتر رفت و کار به سرنگونی محمدرضا شاه کشید. با اینکه در زمانه ثابتی دوران استعمار سنتی به پایان رسیده بود ساواک بهعنوان مستعمره سیآیای فعالیت میکرد و این شخصیت هم جز در سلاخی زندانیان دستبسته در هیچ ماجرای امنیتی و اجتماعی و سیاسی دیگری اقتدار نشان نداد. او حتی فارسی را خوب حرف نمیزند و شناختش از فرهنگ ایران به قدری پایین بود که فکر میکرد با انتشار رساله آیتالله خمینی مردم ایران را از او متنفر میکند و این کار را درحالی انجام داد که خودش حتی لای آن کتاب را باز نکرده بود و هنوز وقتی جلوی دوربین منوتو مینشیند، میگوید در آن رساله طریقه جماع با حیوانات توضیح داده شده است. چنین شخصیتی با چنین عقل و دانشی، همهکاره سیستم سیاسی پهلوی شده بود و خرابکاریهای متعددش نهایتا کار را به نارضایتی گسترده مردم در سالهای ۵۶ و ۵۷ رساند. حالا دیگر او را فقط شکنجهگر یا قصاب ساواک نمیشناسیم. ثابتی زبان گشوده و با شکستن سکوتش آن ابهت اسرارآمیز هم فرو ریخت و وقتی حرف زدنش را دیدیم، دیگر به او نمیگوییم قصاب ساواک؛ بلکه میگوییم قصاب خنگ ساواک. حالا که ثابتی حرف زد، از دل تناقضهای پرشمارش که برای پاسخ به نقدها برمیخیزد، تناقضات ذهن نامنسجم و بدون چهارچوب او را میشناسیم که بهعنوان یکی از مغزهای متفکر رژیم پهلوی فعالیت میکرد.
پرویز ثابتی که خودش هم میدانست آدم خوشنامی نیست تا سالها پس از انقلاب در سکوت محض زندگی میکرد. سال ۹۱ ثابتی تصمیم گرفت حرف بزند و روبهروی شخصی به نام عرفان قانعیفرد نشست و آنچه گفت در کتابی تحت عنوان در «دامگه حادثه» چاپ شد. کتاب که به چاپ رسید، ثابتی دوباره به مخفیگاهش برگشت و از آنجا که قانعیفرد شخصیتی بهوضوح دروغباف بود، اصالت داشتن آن مصاحبه شدیدا زیر سوال رفت. قبل از انتشار کتاب در دامگه حادثه، قانعیفرد کتابهایی ترجمه کرده بود از شخصیتی به نام روناک یاسین که ادعا میکرد یک استاد، پژوهشگر و اسطورهشناس کُرد بود و در دانشگاه دوبلین تدریس میکرد. بعدها مشخص شد که این شخصیت اساسا وجود خارجی نداشت و روی همین حساب نمیشد مطمئن بود که انتشار گفتوگو با پرویز ثابتی هم کاملا درست باشد. خیلیها میگفتند اگر محتوای این کتاب دروغ بود، خود ثابتی آن را تکذیب میکرد و خیلیهای دیگر میپرسیدند آیا ثابتی اصلا زنده است که تکذیب کند؟ یکی از دختران ثابتی به نام پردیس، چهرهای شناختهشده داشت که او هم در این زمینه سکوت کرده بود و به ابهام ماجرا اضافه میکرد. بالاخره 10 سال پس از انتشار کتاب در دامگه حادثه، غوغای«زن، زندگی، آزادی» به پا شد و حباب فعالیت سایبریهای برانداز، به پرویز ثابتی این اعتمادبهنفس کاذب را داد که وقت رونمایی از چهرهاش رسیده است. انتشار یک عکس سلفی از ثابتی به همراه دخترش پردیس که چهرهای شناختهشده داشت و صحت تصویر را تایید میکرد بلافاصله با واکنش گسترده افکار عمومی ایرانیان مواجه شد. این از شگفتیهای روزگار بود. کسی که وقتی خودش سر کار بود نهتنها با هیچ تجمع و اعتراضی علیه حکومت مستقر موافقت نداشت، بلکه یک عمر به خشنترین شیوههای ممکن با چنین چیزهایی مقابله کرده بود، حالا در یک تجمع اعتراضی از چهره خودش رونمایی میکرد. انتشار این تصویر بلافاصله با واکنش گسترده افکار عمومی ایرانیان مواجه شد. نام ثابتی باز عنوان دلهرهانگیز شکنجه را به یاد آورد و برای جبهه براندازان یک رویداد تبلیغاتی منفی بود. مدتی که گذشت شبکه منوتو اعلام کرد یک مستند پنج قسمتی درباره پرویز ثابتی پخش خواهد کرد. این البته یک تکگویی طولانی به اضافه چند ویدئوی قدیمی از نشستهای خبری رئیس اداره سوم ساواک و رئیس ساواک تهران بود. چه شد که ثابتی بالاخره جلوی دوربین حرف زد را نمیدانیم. یا حباب فعالیت سایبریهای برانداز به او اعتمادبهنفسی متوهمانه داد یا واکنشهای منفی پس از انتشار تصویرش، او را تحریک کرد که پاسخهایش را در محکمه افکار عمومی به آزمون بگذارد یا فرصت ماندن در این دنیا را آنقدر کم میدید که فکر کرد حتما باید حرف بزند. تناقضاتی که میتوان از این صحبتهای ثابتی بیرون کشید، اعترافاتی است که ناخواسته درمورد خودش کرده، دروغهای واضحی که میگوید و چیزهایی که میتوان از خلال صحبتهایش درخصوص بسیاری از مسائل فهمید، فراوانند اما در ادامه به چند موردشان اشاره میشود که یکی تکبر محمدرضا شاه و حرفناشنوی او حتی از منتقدان خودی و دلسوزش است. دیگری به برخورد قهری او با علمای مذهب اشاره دارد و در جای دیگر ثابتی به برخوردش با اهالی ادب، فیلمسازان صداوسیما و دانشگاهیها اشاره میکند. به نظر میرسد این مسائل از آنجایی که تا به حال کمتر مورد توجه قرار گرفته بودند، میتوانند مورد اشاره مجدد قرار بگیرند تا پرتویی جدید بر بحثهای حولوحوش نقش ناخواسته و غریزی ساواک در سقوط رژیم پهلوی بیفکنند و به علاوه چیزهایی که سالها درباره شخصیت نقدناپذیر محمدرضا پهلوی گفته میشد، بهتر باور شوند.
ثابتی و دانشگاه
پرویز ثابتی در مورد برخوردش با دانشگاهها و محیطهای علمی کشور حرفی میزند که درحقیقت نشاندهنده نوع اعمال نفوذش در کار دولتمردان هم هست. او که در بخش دیگری از همین صحبتها با شبکه منوتو گفته بود «نقشی که من داشتم از نقش وزرا بالاتر بود؛ بهلحاظ موثر بودن»، جایی دیگر در مورد این حرف میزند که اجازه نمیداد اساتیدی با رتبههای علمی بالا، بهدلیل داشتن دیدگاههای انتقادی نسبت به حکومت، در دانشگاهها حضور داشته باشند.
«وقتی نهاوندی رئیس دانشگاه تهران شده بود، رفته و به عرض (شاه) رسانده بود که همه روسای دانشگاهها و دانشکدههای کشور جمع شوند و چند نفر بیایند راجعبه مسائل مملکت با اینها صحبت کرده که توجیه کنند و فلان و اینها... من که رفتم آنجا صحبت کردم، بعضی از این روسای دانشگاهها گفتند میدانیم (اگر) بعضی از این آدمهایی که در خارج درس خواندهاند را بیاوریم اینجا برای کار استادی، شما مخالفت میکنید. پس اینها بروند چهکاره شوند؟ گفتم اینها بروند وزیر شوند. وزیر که خطری ندارد؛ کما اینکه ما وزیر تودهای سابق داریم. بعدش هویدا گفت تو متلک به ما میاندازی؟» ثابتی با این نوع پاسخدهی، هم اینکه به اساتید اجازه حضور در دانشگاه نمیدهد را تایید کرد و هم اشاره داشت که دولت هیچکاره است و ساواک نفوذ اصلی در آنجا دارد.
ادامه مطلب را اینجا بخوانید.