میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ: سری اول «زخم کاری» چنانکه احتمالا همه میدانند، اقتباسی بود از رمان «۲۰ زخم کاری» نوشته محمود حسینیزاد و همان کتاب هم خودش اقتباسی از رمان «مکبث» شکسپیر بهحساب میآید. محمدحسین مهدویان تا یک جایی طبق رمان محل اقتباسش پیش رفت و از جایی بهبعد مسیر را عوض کرد که همین گویا اسباب رنجش نویسنده هم شده بود. طبیعتا وقتی بخواهند برای یک فیلم یا سریال فصلهای بعدی را طراحی کنند، باید راههایی برای گریز دو داستان مستقل به همدیگر در همان فصل قبلی مدنظر قرار بگیرد؛ اما وقتی که کار اقتباسی باشد، این معادله پیچیدهتر خواهد شد. بعضی رمانها خودشان دنبالهدار هستند اما آنچه که محل اقتباس مهدویان بود، جزء آنها نیست. نه شکسپیر وقتی مکبث را مینوشت دالانهایی را برای گریز به ادامه داستان در نسخههای بعد باز گذاشته بود و نه حسینیزاد که رمان ۲۰ زخم کاری را نوشت، چنین کرد. به عبارت خیلی ساده، هم مکبث شکسپیر و هم رمان ۲۰ زخم کاری، هر دو آثاری مستقل هستند که با پایان پرده پنجم داستان، روایت آنها تمام میشود و با دلایل هنری نمیتوانند دنباله داشته باشند؛ مگر اینکه دلایل تجاری چنین انگیزهای را ایجاد کنند. جالب اینجاست که مهدویان هم در سری اول زخم کاری وقتی آخر داستان را به میل خودش و برخلاف میل نویسنده رمان تغییر میداد، چنین تدبیری در نظر نگرفت که بهطور موجه یا حتی ناموجه، دالانی خالی برای ادامهدار شدن قصه از آن تعبیه کند و با این حال سراغ ساخت سری بعدی رفت. جالبتر اینجاست که او در سری بعد هم سعی نکرد ادامه داستان را با تخیل خودش بپروراند و گفت که از یک اثر دیگر شکسپیر اقتباس میکند؛ یعنی هملت. معلوم است هیچکدام از چیزهایی که انگیزه و راهبرد ساخت سری دوم زخم کاری را تشکیل دادهاند، با ضرورت هنری و زیباییشناختی ایجاد نشدهاند، بلکه دلایل تجاری داشتهاند.
چنین کاری یک چالش بهشدت منفی ایجاد خواهد کرد چون این جنبه از ماجرا که اثری کاملا هنری مثل هملت را دستمایه کاری کاملا تجاری قرار بدهند، میتواند متقلبانه ارزیابی شود. هیچیک از هواداران سرسخت آثار کلاسیک، از اینکه قرار است مردم عام به واسطه یک سریال با متن هملت آشنا شوند، خرسند نشد و به میان آمدن نام هملت بهعنوان منبع اقتباس زخم کاری۲ چیزی بهنظر نرسید جز «ژستفروشی». فعالیت تجاری مهدویان برخلاف سایر آثار تجاری دنیا که لااقل به شکلی صادقانهتر چیزهایی از قبیل خنده سبک، اکشن غلو یا حتی اروتیسم را میفروشند، همین فروختن ژست است. این وضعیت سابقه سینمایی مهدویان را هم زیر سوال برد و باعث خوانشهایی منفی از کارنامه او شد. حالا تعجب نمیکنیم اگر ببینیم قضاوتها این است که کسی که در فیلمسازیاش به جای گشودن یک افق جدید فکری راجعبه هر مسالهای، چه تاریخی، چه اجتماعی و چه فلسفی، شبیه زردنگاران سیاسی رسانهها با سوژهها برخورد میکرد و دنبال جنجالسازی برای دیده شدن کارش بود، در آثاری که برای شبکه نمایش خانگی ساخت و فاقد جنبههای سیاسی و تاریخی و امثالهم بودند هم همینطور برخورد کرد. این قضاوتها چه درست باشند و چه بیرحمانه، به هرحال بیراه و بیسبب نیستند. چه کسی گفته که مکبث میتواند دنبالهای داشته باشد؟ مکبث و زن فتنهگرش در انتهای داستان شکسپیر میمیرند و اگر حتی کسی داستان فرزندان بانکو را که پس از مرگ مکبث به شاهی میرسند بنویسد، داستان مجزایی نوشته نه دنباله مکبث را. نام اکثر نمایشنامههای معروف شکسپیر از نام شخصیت اصلیشان میآید و وقتی آن شخصیت میمیرد، یعنی تمام. فاجعهبارتر اینجاست که برای رفعورجوع این همه بیمنطقی در دنبالهسازی بر اقتباسی از کتابی که خودش ملهم از شکسپیر بود، کسی بیاید و بخواهد یک نمایشنامه دیگر از شکسپیر را محل اقتباس قرار دهد. این یعنی ادامه ژستفروشی را تا جفنگ کردن معنای اقتباس و تطبیق، پیش بردن.
در این چند صد سال که از نگارش آثار شکسپیر گذشته، هیچکس خودش را آنقدر از جواب پسدادن در برابر سوالهای متعارف منطقی معاف ندانسته که فکر کند هملت را میتوان بهعنوان دنبالهای بر مکبث در نظر گرفت. خب چرا برعکس این کار را نکنیم؟ چرا مکبث دنبالهای بر هملت نباشد؟! نه مکبث میتواند دنباله داشته باشد، نه هملت و نه اگر در مورد هر کدامشان چنین امکانی وجود داشت، میشد دیگری را دنباله آن یکی در نظر گرفت. دلیل اینکه در هیچ جای دنیا کسی چنین جسارتی به خودش نداده، شاید این باشد که حوزههای تجاری و هنری سینما مرزهای نسبتا مشخصتری از آنچه در ایران میبینیم دارند. هیچ آدم تجاریسازی ادعای مولف بودن در سینما را ندارد و سراغ آثار شکسپیر نمیرود تا خرابشان کند؛ اما ما مدتهاست دریافتهایم که در ایران با کاسبهایی سطح پایین یا نهایتا متوسط طرفیم که مدعی روشنفکری هم هستند. شاید مخاطب این نوشته قبل از اینکه در سطور بعد به دلایل بیرمقی، بیسر و تهی، بیمنطقی و لوث و جفنگ بودن سری دوم زخم کاری برسد، تکلیف خودش را با این موضوع بداند. یعنی نویسنده این متن لازم نیست زحمت چندانی برای اثبات بیکیفیت بودن سریال بکشد و قاطبه مخاطبان خودشان همین نظر را از قبل دارند. لحن فضای مجازی که مختصر و غیررسمی هم هست، بسیار تندتر از کوبندهترین نقدها در رسانههای رسمی است. غیر از چند یادداشت مشخصا پولکی که در چند سایت معلومالحال منتشر شده، نه بین مخاطبان و نه بین منتقدان کسی مدافع زخم کاری۲ نیست و میشد در نیمخط، یا حتی کمتر از آن در دو کلمه نوشت «بد است» و تمام، اما اتفاقا ما که آگاهیم همه بهتر از ما میدانند کیفیت سری دوم زخم کاری در چه حد است، با دلایل بد بودن زخم کاری۲ کار داریم. قطعا سری اول این مجموعه طرفدارانی داشت و خیلی از آنها که امروز با شدت هرچه تمامتر منتقد سری دوم هستند، طرفدار اقتباس قبلی از شکسپیر بودند. پس چرا کار به اینجا کشید؟ هملت اثری نیست که در قیاس با مکبث اینقدر ضعیفتر باشد و کارگردان اقتباسی که از هر دو نمایشنامه شده هم یک نفر است. میتوانیم نتیجه بگیریم هم سیستمی که زخم کاری یک را به زخم کاری۲ میرساند، یعنی شبکه نمایش خانگی ایران، یک سیستم معیوب است که پس از کسب چند موفقیت هیجانی اولیه رفتهرفته دارد این معایب را بیشتر نشان میدهد و هم مهدویان که قرار گرفتن در این گردونه معیوب را پذیرفته و آگاهانه کاری تا این اندازه ضعیف ساخته، خودش از دلایل این ضعف است.
بررسی دلایل اینکه چرا سری دوم زخم کاری بد است، ما را تا حدودی به انگیزه اصلی و متعارف و معقولی که باید از یک اقتباس مدنظر قرار بگیرد، رهنمون خواهد کرد. توجه به این نکته هم لازم است که هملت برای یک اقتباس ایرانی ابتدا باید ایرانی هم بشود. احمد شاملو میگفت ترجمه عبارات «زنگها برای که به صدا در میآیند» (نام رمانی از ارنست همینگوی) به فارسی میشود «حلوای که را میپزند؟» یعنی چنین کاری غیر از اصول اقتباس، نیاز به رعایت تدابیری که در ادبیات تطبیقی مورد اشاره قرار گرفته هم دارد. اگر کسی میخواهد از شکسپیر یک اقتباس ایرانی داشته باشد، طبیعتا ابتدا باید روح اثر او را بیابد و سپس برایش کالبدی ایرانی بتراشد. آیا زخم کاری۲ چنین روندی را طی کرده است؟
برای خواندن متن کامل گزارش، اینجا را بخوانید.