علی نقدی: «بچه زرنگ» از نظر به کارگیری ابزارهای تکنولوژیک، در سبک خاص خود چیزی از آثار شاخص جهانی کم ندارد و برای سینمای ایران و همچنین نسبت به آثار قبلی سازندگانش، یک پیشرفت بزرگ محسوب میشود. با این حال، بچه زرنگ، مصداق مناسبی برای طرح یک بحث مهم در سینماست.
نکته مهمی که اغلب نادیده گرفته میشود این است که از تکنولوژی تا تکنیک سینمایی و از تکنیک سینمایی تا فرم هنری، مسیری وجود دارد که باید طی شود. بچه زرنگ، دوسوم مسیر را با موفقیت طی میکند اما گام اصلی و نهایی، یعنی فرم کار بهمراتب از تکنیک اثر پایینتر است. این البته به آن معنا نیست که بگوییم با یک اثر بد یا ضعیف روبهرو هستیم؛ بلکه آنچه میبینیم بهطور کلی اثری متوسط و در سطح سینمای ایران یک انیمیشن خیلی خوب محسوب میشود. بچه زرنگ از نظر قصهگویی هم از دو اثر قبلی (شاهزاده روم و فیلشاه) تا حدی جلوتر است که این را بیش از خلاقیت سازندگانش باید مدیون هایائو میازاکی بزرگ باشد. این فیلم یک اقتباس یا نسخهبرداری از «پرنسس مونونوکه» میازاکی است که سعی در ایرانیزه شدن آن وجود داشته است. روح جنگل و دودستگی حیوانات در مواجهه با شکارچیان انگیزه اصلی شکارچی و همچنین برخی نماهای خاص مانند نمایی از بچه زرنگ سوار بر حیوانات جنگل و با ظاهری شبیه به مونونوکه، المانهایی است که از اثر میازاکی گرفته شدهاند. چیزی که من را آزار میداد کپی نعلبهنعل برخی جزئیات بود. برای مثال روح جنگل که در اینجا قلب جنگل نام دارد در هر دو اثر همراه با نوری زرد از لابهلای درختان ظهور میکند و به همانشکل موجودات را از مرگ نجات میدهد اما این نکته جایی اهمیت پیدا میکند که سازندگان مانند آثار قبلیشان خود را ملزم به انتقال پیامی دینی و مذهبی میدانند. آیا میشود جهانی را برپا کرد که برگرفته از اندیشههای عرفان شرقی و طبیعتگرایی است و سپس بر پایههای این جهان داستان و فرمی اسلامی ساخت؟
ایراد اساسی دیگر و مرتبط با نکته قبل ترکیب و اتصال دو ماجرای واقعی و غیرواقعی با یکدیگر است. در بخشی از انیمیشن داستان ضمانت امام رضا نزد شکارچی آهو تعریف و در انتها گفته میشود که آهوی ضمانتشده اکنون قلب جنگل است. فرض کنید برادر، خواهر یا فرزند کوچکتان از شما بپرسد که آیا قلب جنگل واقعی است و وجود دارد یا خیر؟ اگر متوجه شوند غیرواقعی است، در ناخودآگاهشان، نیمه اول داستان که یک روایت واقعی و از معجزات امام رضا(ع) است نیز غیرواقعی جلوه میکند و این یک اشکال فرمیک بزرگ است. باید توجه کرد که مخاطب اصلی یک انیمیشن کودکانی هستند که هرچیزی میتواند در شکلگیری عقاید و انگارههای ذهنیشان تاثیر بسیاری بگذارد. یکی دیگر از ایرادات بچه زرنگ که در آثار قبلی تیم سازنده (مخصوصا فیلشاه) نیز به چشم میخورد ضعف در خلق موقعیت است. به عبارت دقیقتر موقعیتهای بسیاری در انیمیشن بهوجود میآید که پتانسیل سینمایی بالایی دارند اما با ناپختگی فیلمنامه، پرداخت عجولانه، ریتم تند و کاتهای اضافهی غیرمنطقی فرصت عمیق شدن و ایجاد حس را از دست داده و هدر میروند. برای مثال شروع انیمیشن خیلی خوب است و بهسرعت تعلیق ایجاد میکند، یعنی یک ظرفیت بالقوه خوب که برای مخاطبان انتظارات زیادی را به وجود میآورد. موقعیت را در نظر بگیریم: یک ببر در خانه است و قهرمان فیلم باید بدون اینکه کسی متوجه شود او را به جنگل برگرداند. همهچیز برای تعلیق آماده شده است، اما قدر آن دانسته نمیشود و با شلوغکاریهای بیهوده اصل موقعیت و چیزی که باید با آن کار شود از دست میرود. برای مثال حضور ببری در مدرسه میتوانست از پرتعلیقترین سکانسهای انیمیشن باشد اما آنچه میبینیم هیچ رنگ و بویی از تعلیق ندارد و فیلمنامه در تصمیمی عجیب بهسمت ایجاد موقعیت کمدی مانند دروازهبانی ببری، آن هم با حال و هوای نوستالژیک کارتون فوتبالیستها میرود. اساسا یکی از مهمترین ایرادات فیلمنامه همین کمدی آن است که به لحن و منطق روایی اثر مانند سکانس مذکور آسیب جدی وارد میکند. کمدی اگر بهاندازه نباشد لحظات جدی انیمیشن را نیز مخدوش و امکان ارتباطگیری و عمیق شدن را از تماشاگر سلب میکند. تغییر لحنهای پیاپی فیلمنامه اتفاقا مخاطب را به یاد آثار ابرقهرمانی میاندازد. حال بچه زرنگ در ایده مدعی است که میخواهد ضدابرقهرمانان هالیوودی باشد اما در فرم همان ویژگیها را درون خودش دارد. با وجود ایرادات مطرحشده پیشرفت تکنیکی فوقالعاده سازندگان بچه زرنگ دست آنها را برای پیشرفتهای فرمیک هم باز میکند. بر ابزار کار که مسلط باشی موتور خلاقیت هم آرام روشن میشود. همچنین عمده ایرادات نسبت به آثار قبلی بهبود یافتهاند و این مسیر صعودی نویدبخش ساخت انیمیشنهایی درخشان، حتی در سطح جهانی است.