میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ: بچه زرنگ دهمین انیمیشن ایرانی است که در داخل کشور به اکران عمومی در میآید و حالا میتوانیم بگوییم بالاخره این صنعت در ایران به جایی رسیده که از لحاظ تکنولوژیک چشمانداز قابلقبولی دارد. فروش انیمیشن هم در بازار داخلی بد نیست و اگر قهر مخاطبان با سینمای ایران، خصوصا قهر شهرستانیها روزی به آشتی تبدیل شود، انیمیشن فارسی تا همین جای کار ثابت کرده که آن روز هم سهم خوبی از گیشه خواهد داشت. حالا بهلحاظ تکنیکی تنها مشکلی که داریم، قصهگویی است و از جهات دیگر، اگرچه هنوز به توان تولید انبوه و سریع نرسیدهایم، چشمانداز آن را چندان دور نمیبینیم. بیاید نگاهی بیندازیم به اینکه انیمیشن ایران از ابتدا چه مسیری را طی کرد که به وضعیت امروزش رسید و ریشهها و علل ضعفها و قوتهایش را در این مرور تاریخی از نظر بگذرانیم.
پس از انقلاب با اینکه مافیای فیلمفارسی لااقل برای مدتیطولانی کنار رفت و اجازه اکران فیلم خارجی هم به انحصار بنیاد فارابی درآمد و تقریبا بیاثر شد، باز هم انیمیشن ایران نتوانست راه به اکران عمومی پیدا کند. در میان نسلی از فیلمسازان جوان ایرانی که در دهه ۶۰ اولین کارهای حرفهایشان را ساختند، بخشی از درخشانترین چهرههای آینده را میشد کسانی دید که کارشان در ابتدا با انیمیشن آغاز شده بود. مسعود جعفریجوزانی، ابراهیم حاتمیکیا، شهریار بحرانی و بسیاری دیگر از این جمله هستند. در همین دهه تعدادی سریال انیمیشنی برای تلویزیون تولید شد که عمدتا با تکنیک استاپموشن عروسکی کار شده بودند و اتفاقا بعضی از این سریالها را فیلمسازان بنام آینده، مثل مسعود جعفریجوزانی ساختند؛ اما تجربه انیمیشن اگرچه به این افراد مهارتهای زیباییشناختی قابلتوجهی برای کار در سینمای لایواکشن داد، از یک تجربه اولیه که صرفا تشکیلدهنده خطوط یا صفحات آغازین بیوگرافیشان باشد، فراتر نرفت.
توجه به فضای کار کودک تلویزیون در دهه ۶۰ شمسی، روشنکننده بخشی از چیزی است که فضای این نوع آثار را در دهههای بعدی شکل داد. بخش قابلتوجهی از آنچه تلویزیون در این دهه برای کودکان نمایش میداد یا تصویر کودکی بود که مادرش را گم کرده یا مادر و فرزندی که بیخانمان شدهاند و مواردی از این دست، حتی در شادترین آثار این دهه معمولا لااقل یک کودک یتیم را میشد دید و این فضاهای تلخ متناسب با سن کودکان و نوجوانان نبود. البته بخشی از سینمای کودک ایران که برای مخاطب کودک فیلم میساخت نه درباره کودکان، در همان دوره عملکرد بهتری داشت و شیرینترین نوستالژیهای کودکان متولد دهههای ۵۰ و ۶۰ از همینجا آمد، اما بههرحال تلخی گزنده و اضطرابهای ناتمام آثار کودک دهه۶۰ باعث شد آن کودکان وقتی به بزرگسالان فردا و والدین بچههای دهه هفتادی، هشتادی و نودی تبدیل شدند، علاقه سرکوبشده خودشان به شادی را در شکلی افراطی برای کودکانشان دنبال کنند. یک تلقی غلط درباره اینکه «بچه چیزی نمیخواهد جز دست و جیغ و هورا» از همینجا بهطور ناخودآگاه سرچشمه گرفته و روی کیفیت و عمق محتوایی آثار امروز تاثیر گذاشته است. یکی از ویژگیهای اصلی انیمیشن بلند سینمایی این است که همزمان برای کودکان و بزرگسالان جذابیتهایی دارد. بهعبارتی هر مخاطب کودک برابر با سه مخاطب است، چون کودک تنها به سینما نمیرود و والدینش هم باید همراه او باشند. انیمیشن کودک باید طوری باشد که والدین را به همراهی با فرزندانشان ترغیب کند، اما نسلی که عمده والدین امروز را تشکیل میدهند نسبت به سینمای کودک علاقه واکنشی دارند نه طبیعی.
برای خواندن متن کامل گزارش، اینجا را بخوانید.