صغری احمدعلیپور، خبرنگار: «قصهها و رمانهایم به سیزده زبان ترجمه شد، اما تنها در ایران راز پنهانم را کشف کردند و برای نخستینبار ایرانیان بودند که اشعارم را ترجمه کردند، زیرا که عاشقان راز معشوقان را درمییابند. ایقاع روح و نغمه بالهایشان را ادراک میکنند، چونان که مرغ عشق، زمزمه همسایهاش را در قفس میفهمد.» اینها جملاتی است که غادهالسمان در نامه مشهورش خطاب به خوانندگان ایرانی نوشته و دکتر عبدالحسین فرزاد در ابتدای مجموعه شعر «زنی عاشق در میان دوات» ترجمهاش را آورده است. بله، خانم شاعر حق با شماست. همیشه عاشقان راز معشوقان را درمییابند. مایی که دل و جانمان با شعر گره خورده و زبان و تاریخمان هم کم شاعر به خود ندیده از عاشقانههای شما هم سرخوش شدیم و از اشعارتان حظ کردیم. شما که جان کلامتان اینگونه از عشق لبریز است، شما که بندبند شعرتان را به دلهای عاشق پیوند زدهاید ما چه داریم بگوییم که خود عاشقانیم و تو جانا سخن از زبان ما میگویی. بانو، بندبند اشعارتان از جام زندگی لبریز است و زنانگی در آنها خوشرقصی میکند. در پس بادیههای سالهای دور از زبان زنانی حرف میزنید که زاده نشده به مرگ دعوت شدند. چگونه است زنی که زمان و مکان زندگی را از او میگیرد این چنین با غرور و صلابت آواز عشق سر دهد. خنیاگری که نغمهاش مملو از نابترین احساسها و پرخروشترین فریادهاست. بگذارید کمی در آغوش عاشقانههایتان عاشقی کنیم شما که ما را به مهمانی پرشور کلمههایتان دعوت کردید و ما با تمام وجودمان در این بزم نشستیم. و چه دعوت زیبایی است دعوت شما. دعوت به عشق به زیستن به صلح و انسانیت نه جنسیت. ما را به دیدارهای عاشقانه بردید به آغوشها، به رسیدنها، به تماشای زنی عاشق که زیر باران است. به زندگی در جنگ زندگی در وطن و زندگی با عشق. عشق...
به من بیاموز
چگونه عطر به گل سرخش بازمیگردد
تا من به تو بازگردم
مادر
به من بیاموز
چگونه خاکستر، دوباره اخگر میشود
و رودخانه، سرچشمه
و آذرخشها، به ابر
و چگونه برگهای پاییز دوباره به شاخهها
بازمیگردد
تا من به تو بازگردم
غادهالسمان شاعر و نویسنده سوری است که در جهان عرب از محبوبیت بسیاری برخوردار است، هرچند در ایران بیشتر بهخاطر شعرهای عاشقانه شناخته شده است. صدای غادهالسمان از پس قرنها سکوت برمیآید. زنی عاشق، شاعر. شاعری که جسارت و صراحت در اشعارش بهوفور دیده میشود. او با جسارت تمام از احساسات و گرایشات زنانه در شعرش میگوید. احساساتی که زن عرب سالها پنهان کرده را غادهالسمان بهیکباره فاش میکند. وی اگرچه بیشتر عمر خود را در غرب گذرانده است اما هرگز از وضعیت زنان سرزمین خود غافل نبوده و قیدوبندهای آزاردهنده جوامع عربی را به باد انتقاد گرفته است.
دوستت دارم
اما نمىتوانى مرا در بند کنى
همچنان که آبشار نتوانست
همچنان که دریاچه و ابر نتوانستند
و بند آب نتوانست
پس مرا دوست بدار
آنچنان که هستم
و در به بند کشیدن روح و نگاه من
مکوش!
مرا بپذیر آنچنان که هستم
غادهالسمان در اشعارش فریادهایی از تبعیض، از جنگ، از آزادی و از جهل برآورده است. با سلاح قلم در سالهای جنگ وقتی که مرگ پشت در ایستاده از زندگی از عشق از وطن سروده است. او در اشعارش از وضعیت فرهنگی و تاریخی جامعه عرب انتقاد میکند و از نقشی که زن در جامعه داشته و نگاه مردمحور در جامعه گلایه کرده اما نمیتوان گفت که فمینیست بوده؛ چراکه با خواندن اشعارش متوجه میشویم که او به دنبال حقوق برابر در کنار مرد است و در مصاحبههایی که با او شده عنوان کرده که شیرینترین شعرها را برای مرد سروده و انتقادش برای عقبماندگی است که هم در زن و هم در مرد در عرب وجود داشته است. با خواندن آثارش متوجه میشویم که او سعی کرده این دو جنس بشری را با هم آشتی دهد. او بیان میکند: «روابط انسانی هرگز منجر به رابطه بردگی نمیشود مگر زمانی که ما فهم درستی از آنها نداشته باشیم و عشق را با قساوت، متهم به ایجاد بردگی کنیم. عشق واقعی انسان را از ترس، تاریکی، احساس گناه، و همراهی ضمنی با سنتهای حاکم بر جامعه رهایی میبخشد. عشق، مانند طوفان نوح انسان را میشوید و او را پاکیزه، حقیقی، گریان، خسته و تمیز میسازد چنانکه هرگز چنین نبوده است.» درواقع میتوان گفت در اشعار غادهالسمان بیشتر از جنسیت به انسانیت پرداخته شده و در اشعارش چنین آرمانی دیده میشود. نگاه غادهالسمان به عشق زیبا و آزادیخواهانه است. غالبترین واژه در شعر غاده السمان زن، وطن و عشق است. با اینکه غادهالسمان در خارج از وطن اقامت دارد اما هرگز نتوانسته فضای شعر خود را از وطن خالی کند. غادهالسمان با قلمی جسور، منتقدانه و ایدهآلگرا در ادبیات عرب به بیان دیدگاههایش پرداخته و از تاریخ عرب انتقاد میکند. انتقادی که او در اشعارش به این مسائل میپردازد برای اولین بار مطرح شده و بیان چنین دیدگاه و نظراتی در تاریخ ادبیات عرب دیده نشده است. در آثارش تاثیر ادبیات غرب و شرق بهوضوح دیده می شود. خود السمان در باب آگاهی و علاقه به فرهنگ و ادبیات شرق و غرب میگوید: «من بیشتر از ادبیات انگلیسی متاثر شدهام و نمیتوانم اعجابم را از «ویرجینیا وولف»، «فالکنر»، «سیمون دوبووار»، «داستایوسکی»، «جیمز جویس» و «فلوبر» مخفی کنم. از طرف دیگر، ریشههای عربی خودم را هم نمیتوانم نادیده بگیرم. پدرم من را با مطالعه سنتهای عربی اغنا کرد.» او از پایهگذاران شعر نو در ادبیات عرب است. حضور پدری روشنفکر و همچنین سفر به اقصی نقاط جهان او را شاعری آگاه به زمانه خویش کرده است.
زنی عاشق از نخستین گزش
هزار سال است که دوستت میدارم!
من، چونان تو، از نخستین گزش،
به عشق ایمان نمیآورم،
اما میدانم که ما پیشتر،
یکدیگر را دیدار کردهایم،
به روزگاران، در میان افسانهای راستین
و ما دو چهره،
یکدیگر را در آغوش فشردیم،
بر گستره آبهای ابدی.
سایهات،
پیوسته،
به سایه من میپیوندد
در گذر روزگاران
در میان آینههای ازلی و مرموز عشق من همواره از تو سرشارم،
در خلوت قرنهای پیاپی...
آنجا مردی است کولی
که چراغدانهای اشتیاق را میافروزد
و با سازش میخواند:
اشعاری را
که بر اوراق بادها مینویسی،
برای من.
آنجا زنی است کولی، که در بیشههای اعصار
گم شده است و ریزههای نان خاطرات آیندهاش را با تو،
پی میگیرد
تا گذرگاه کمای روحی را گم نکند