می‌دانی رفیق؟ حتی نوشتن این مطلب هم توهین‌آمیز است! من در امنیت کامل، در یک تحریریه همه‌چیز تمام، در‌حالی‌که هم برق هست و هم به آب و خوراکی دسترسی دارم، بنشینم و ادای خبرنگار متعهد را دربیاورم و از آنهایی یاد کنم که جان‌شان را همین روزها، دو سه هزار کیلومتر دورتر از دست داده‌اند. دقیقا به اندازه فاصله برد یک موشک!
  • ۱۴۰۲-۰۸-۲۲ - ۲۳:۴۶
  • 00
این تراژدی طنز نیست
این تراژدی طنز نیست

هومن جعفری، خبرنگار: می‌دانی رفیق؟ حتی نوشتن این مطلب هم توهین‌آمیز است! من در امنیت کامل، در یک تحریریه همه‌چیز تمام، در‌حالی‌که هم برق هست و هم به آب و خوراکی دسترسی دارم، بنشینم و ادای خبرنگار متعهد را دربیاورم و از آنهایی یاد کنم که جان‌شان را همین روزها، دو سه هزار کیلومتر دورتر از دست داده‌اند. دقیقا به اندازه فاصله برد یک موشک!
می‌بینی؟ سخت است. نه اینکه سخت باشد‌ها! فرمول نوشتن مطالب اینچنینی را کاملا بلدم. درست عین یک مثلا گلفروش که بلد است هم دسته‌گل عاشقانه درست کند هم دسته‌گل برای مجلس ختم! فرمول و تکنیک دارد و من فرمول نوشتن چنین مطلبی را بلدم. فقط امروز درست به نظر نمی‌رسد که بنشینم از مرگ همکاران نادیده‌ام صحبت کنم. اصلا همین کلمه همکار خودش یک مقدار سوال‌برانگیز است. من تهش چهار‌تا یادداشت تند نوشته‌ام و تهش چهارنفر هم برایم در اینستاگرام فحشی فرستاده باشند. چطور می‌توانم خودم را همکار کسی بدانم که زیر بمب و آتش و گلوله و خطر مرگ حتمی، در حال تایپ کردن مطلب است؟ انصاف نیست. منطقی هم نیست... ولی خب چه می‌شود کرد؟ بخشی است از کار. نه بخشی از خطرات کار، که بخشی از سختی کار. نوشتن چیزی که صلاحیت اخلاقی برای نوشتن پیرامونش را نداری. پس بیایید برای شهدای روزنامه‌نگار در غزه بنویسیم ولی قبلش یادمان باشد، ما جسارت آنها را نداریم. دست‌کم من ندارم.
1. تعداد کشته‌های اهالی رسانه در جریان جنگ غزه تا امروز به 50 نفر رسیده. آخرین نفر یک ساعت قبل از نوشتن این مطلب کشته شد. چیزی که حس می‌کنم نوشتن این مطلب را ناعادلانه‌تر می‌کند. من یک ساعت پیش مشغول انتخاب یک سریال برای معرفی کردن بودم. تازه پیش خودم فکر می‌کردم چقدر کارم دشوار است. همان یک ساعت پیش، احمد فطیمه، خبرنگار فلسطینی در غزه بمباران شد. به تصویرش نگاه می‌کنم. جوان، خندان، شاد، احتمالا طرفدار یک تیم فوتبال. احتمالا طرفدار یک خواننده و بازیگر و تماشاگر یک فیلم و سریال معروف. احتمالا همان زندگی که همه ما داریم. داخل تحریریه با بقیه شوخی کنی یا بخندی یا سر فوتبال و سیاست کری بخوانی. چیزی مثل همه روزنامه‌های دنیا. چیزی مثل همه خبرنگارهای دنیا. با این تفاوت که این یکی را بمباران کردند. یک هواپیما بلند شد و پرواز کرد و بمب‌هایش را جایی انداخت که پنجاهمین خبرنگار کشته‌شده جنگ غزه، آنجا زندگی می‌کرد. شاید هم فقط از آنجا رد می‌شد. شاید موشک بود نه بمباران هوایی و شاید موشک و بمب با هم ترکیبی زده بودند. از کجا باید بدانم؟ زنگ بزنم وزارت دفاع اسرائیل؟
- شالوم!
- شالوم علیکم! در خدمتیم!
- از ایران تماس می‌گیرم. روزنامه «فرهیختگان». یکی دو ساعت پیش همکاران‌تان زحمت کشیدند، پنجاهمین خبرنگار جنگ غزه را بمباران کردند. می‌خواستم ببینم اطلاع دقیق دارید که این حمله چطور صورت گرفت؟ موشک پرتابی بود یا بمب هوایی؟ خلبانش مرد بود یا زن؟ اطلاع خاصی داشتید که یک خبرنگار آنجاست یا همین‌طوری موشک را فرستادید آن‌ور؟
- فرقش چیست؟ کشتیم دیگر.
- دارم مطلبی می‌نویسم. اگر راه‌دستت هست یه‌کم اطلاعات بده.
- گوشی را نگه دار بروم سراغ بچه‌های واحد اطلاعات ببینم چیزی می‌دانند؟
گوشی رفت روی موسیقی ضبط‌شده. یک خواننده‌ای یک چیزهایی به عبری می‌گفت که بلد نبودم. درنتیجه نمی‌توانم ترجمه دقیقی از متن آهنگ بدهم.
موسیقی قطع شد. اپراتور بعدی جواب داد: شالوم علیکم! امرتان؟
- شالوم! برای همکار محترم‌تان توضیح دادم. یکی دو ساعت پیش پنجاهمین خبرنگار جنگی را در یک ماه اخیر، بمباران کردید! می‌خواستم یک مقدار اطلاعات تکمیلی بگیرم.
- اولا که ما اصلا خبرنگار نکشتیم. یک دانه شیرین ابوعاقله بود که آن را هم ما نکشتیم. حماس کشت انداخت گردن ما. الان هم ما خبرنگاری نکشتیم. اینها همه دروغ‌های روزنامه‌های کشور شماست. در ضمن یک شعری هم هست که بد نیست با هم بخوانیم؛ حالا که رسید به پنجاه، فشار نمیاد به هیچ جا! صد تا را هم بزنیم صدای کسی بلند نمی‌شود. جنگ است اخوی. ما بدون تبعیض جنسیتی یا شغلی بمباران می‌کنیم. دیگر بقیه‌اش دست خداست. ما فقط وسیله‌ایم.
راست می‌گوید طفلک. عمر دست خداست. بقیه بهانه است رفقا. آخر سر نفهمیدم این بنده خدای پنجاهم چطوری کشته شد! هواپیما بود؟ موشک بود؟ آقایان اراذل و اوباش ترکیبی زده بودند؟ جوابش خیلی شفاف نیست. خیلی هم فرقی نمی‌کند. زدند دیگر. مثل 49 تای دیگر. تا امروز این همه خبرنگار یک جا کشته نشده بود. دست‌کم نه در این بازه زمانی کوتاه.
2. سرچ می‌کنم، به انگلیسی؛ مرگبارترین جنگ ممکن برای خبرنگاران کدام بوده؟ آمار حیرت‌انگیز است! جنگ ویتنام با 20 سال سابقه طول کشیدن 63 خبرنگار کشته‌شده دارد. جنگ جهانی دوم 69 تا. هرطور حساب می‌کنم اسرائیلی‌ها برای رسیدن به این رکورد کار دشواری ندارند. یکی دو هفته بمباران کنند، به راحتی صدر رنگ را مال خودشان می‌کنند. عین آمار گل‌های زده ملی فیفا شده. علی دایی جایش را به رونالدو داد. مسی هم در حال تلاش برای رسیدن است! به نظرم باید یک سندیکایی در دنیا باشد که نگذارد حق اسرائیل پایمال شود. برای رسیدن به این آمار در این مدت زمانی کوتاه، کم زحمت نکشیده‌اند. می‌دانی بمباران کردن یک منطقه مسکونی بی‌دفاع به صورت شب و روز چقدر کار دشواری است؟ می‌دانی هواپیما با چهار تا بمب هزار پوندی برود بدون چهارتا بمب هزار پوندی برگردد، چند نفر جزغاله شده‌اند؟ می‌دانی چقدر مهارت می‌خواهد که از بین آن همه ساختمان سوخته بتوانی آمبولانس یا بیمارستان را بزنی؟ آن‌هم وقتی نه ضدهوایی به سمتت شلیک می‌کند نه موشکی به سمتت پرتاب می‌شود و نه نیروی هوایی دشمن برای دفاع از جان شهروندانش به هوا بلند می‌شود. نیروی هوایی‌شان کجا بود؟ آنجا آسمان خالی است. گاز بده خلبان و بمب‌هایت را پرتاب کن! هنوز 19 خبرنگار تا جنگ ویتنام فاصله داریم. 50 تا خبرنگار برای بمباران یک شهر کم است. 50 تای دیگر را هم بکشید که حق مطلب ادا شود و به صدر رنکینگ مرگبارترین جنگ دنیا برای خبرنگاران تبدیل شوید.
کمی سرچ می‌کنم ببینم چه خبر است: «سازمان گزارشگران بدون مرز اعلام کرد که در سال ۲۰۲۰ میلادی ۵۰ خبرنگار در سراسر جهان کشته شدند.»
همه‌اش 50 تا؟ مسخره کردید ما را؟ در کل دنیا فقط 50 خبرنگار در سال 2020 کشته شده‌اند؟ رکورد به‌زودی دست صاحبش می‌افتد. بگذارید دو سه هفته دیگر بمباران‌ها ادامه پیدا کند. کسی به گرد پای ارتش دلاور و خبرنگار‌کش اسرائیل نخواهد رسید. کمی صبر کنید. کمی فقط! به اندازه چند بمباران هوایی دیگر! تا چند روز پیش الجزیره گزارش داده بود 39 خبرنگار کشته شده‌اند. مطلب برای نهم نوامبر است! الان که این مطلب را می‌نویسم سیزدهم نوامبر است. نوامبر خونین! 50 خبرنگار تا الان! 50 دیگر در راه! آمار آن 39 خبرنگار اشاره‌شده در گزارش الجزیره این‌طوری بود. 35 فلسطینی، چهار اسرائیلی و یک لبنانی. آمار رسیده به 50 را باید از منظر جنسیتی و ملیتی آپدیت کنند که آدم بتواند درموردش درست تحلیل کند. 50 جان! 50 نفر در تحریریه‌های مختلف. یکی فیلمبردار. یکی عکاس. یک خبرنگار. یکی هر سه تایش. احتمالا همه مشغول و درگیر همین مزخرفات شغلی! هرم وارونه و لیدهای خونین و سردبیرهای سختگیر و حقوق بخور و نمیر. منابع خبری نامرد و خوانندگان غرغرو و کرایه‌ خانه. تهش هم گلوله‌ای بخوری و خلاص! یا با موشک بزنندت! یک لحظه این فکر آمد به سرم که فرقی هم می‌کند؟ اینکه چطوری کشته شوند؟ اینکه تک‌تیرانداز بزندشان یا اتفاقی بروند روی مین یا منفجر شوند، آن دنیا برایشان تفاوتی ایجاد می‌کند؟ حتی نمی‌توانم برای این حرف جوابی پیدا کنم. آن هم منی که قرار است احتمالا روی تختم بمیرم. برای من همچنان دشوار است که بفهمم قصه خبرنگاران کشته‌شده در غزه را چطور باید روایت کرد. اگر می‌شد به این 50 تا تسلای خاطری بدهم، فقط یک چیز بود. از شر لید زدن راحت شدید. از ممیزی مطلب نجات پیدا کردید. از عوض کردن تیترتان دیگر خبری نخواهد بود. حالا تیتر شمایید! تیترهای جاودانه بدون تغییر!

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۱