میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ نوشت: خشم گستردهای که این جملات بهرغم ناشناس بودن گویندهاش برانگیخت، کاملا قابل درک بود. انگار این جمله نمادی بود از همه آنچه در سر یک طیف بهخصوص میگذشت و اکثر اوقات علنا به آن اعتراف نمیشد، اما حالا از دهان یکیشان که سادهتر و بیسیاستتر از بقیه است، بیرون پریده بود. خانمی که این جمله جنجالی را به زبان آورد، نسبت به حضور بعضی چهرههای اصلاحطلب و اعتدالی ازجمله محمدجواد آذریجهرمی و محمدعلی ابطحی در برنامه «به افق فلسطین» معترض بود. او اول این برنامه را تحسین کرد بابت اینکه علیاکبر رائفیپور را دعوت کردهاند و بعد به حضور چهرههایی ازجمله آذریجهرمی و ابطحی تاخت.
چند روزی بیشتر از این اظهارات نگذشته بود که تیم محتوایی برنامه به افق فلسطین تغییر کردند تا در مقابل چشمان ناباور تمام آنهایی که به صحبتهای خانم معصومی واکنش منفی نشان داده بودند، او و طیفی که مثل او فکر میکردند، برنده دعوا بهنظر برسند. بهطور قطع منصوره معصومی اصل، باعث و بانی چنین تغییر بنیادین و چالشبرانگیزی در صداوسیما نبود؛ بلکه او را احتمالا بیاینکه خودش هم دقیقا بداند در چه موقعیتی قرار گرفته، بهعنوان یک رجزخوان نمادین جلو انداختهاند. وقتی یک طیف تمامیتخواه مطلقا به جذب اعتقادی نداشته باشد، چه حداقلی و چه حداکثری، طبیعتا بهجای اینکه محبوبیت را محصول و پاداش فعالیتهای اجتماعی و رسانهایاش بداند، کم کردن روی بقیه و درآوردن لج آنها را موفقیت خودش خواهد دید. با این وصف اگر دقت کنیم آنچه منصوره معصومیاصل گفت حرفی نبود که ناخواسته از دهان یکی از رادیکالها بیرون پریده باشد، بلکه بخشی از پروژه روحیهبخشی به آنهاست و به شکل آگاهانه پیاده میشود.
برنامه به افق فلسطین در میان تمام برنامههایی که صداوسیما از زمان شروع طوفان الاقصی تا به حال ساخته، پربحثترین و دیده شدهترین نمونه بود. البته باید توجه کرد که این رتبه در ضعیفترین دوره از تاریخ کار تلویزیون جمهوری اسلامی راجعبه موضوع فلسطین، کسب شده است و از همین رو وجود چنین برنامهای و توجه مخاطبان به آن، خودبهخود نشان میداد که مشکل خیلی از مردم ما اگر مرجعشان در تحلیل و پیگیری اخبار فلسطین رسانه رسمی جمهوری اسلامی نیست، با اصل چنین مواضعی نیست، بلکه مشکل اصلی پرداختن ضعیف رسانه ملی به موضوع است و این پرداخت ضعیف را میشود در تمام برنامههای دیگر دید. این برنامه که مخاطبش بهطور واضحی مردم داخل ایران هستند، در کنار اطلاعات و تحلیلهایی که راجعبه جنگ غزه میداد، کوششی بود برای اقناعسازی فکری در سطح جامعه و آشتی عمومی بر سر مسائل انسانی حول محور مظلومان فلسطین. چیزی که این برنامه را مغضوب عدهای میکرد، ایستادن در جایی بود که عموما با لحن منفی «وسطبازی» به آن از سوی تندروهای هر دو سو حمله میشد. همانطور که شذوذاتی نظیر آنچه در سر معصومیاصل میگذرد، رویکرد یک طیف سیاسی و اجتماعی بهخصوص در داخل کشور است، در طیف مقابل هم شذوذاتی با همین درجه را میشود دید. بهعنوان مثال صادق زیباکلام معروف بود به اینکه میگوید حتی اگر اسرائیل ناحق باشد و فلسطین برحق، این چه ربطی به مردم ما دارد و ما نباید برای احقاق چنین حقی هزینه دهیم، اما همین شخص حالا در یک مناظره ضبطشده که بخشهایی از آن در فضای مجازی وایرال شده، میگوید: «حتی اگر جمهوری اسلامی بتواند اسرائیل را نابود کند، من مخالف این هستم که جمهوری اسلامی اسرائیل را نابود کند.» اینکه صدای تندروهای دو طرف مرتب طنین بیشتری پیدا کند و ایدههایشان هر روز ضریب بیشتری بگیرد و شذوذات بیشتری عادیسازی شوند به معنی مرگ امر سیاسی در ایران است و نتیجتا ایجاد گسلهای عریض اجتماعی. سیاستورزی باید شبیه بازی شطرنج باشد نه فضای یک استادیوم فوتبال که بازیکنانش از وسط چمن سبز کنار کشیدند و تماشاچیان دو طرف میداندار اصلی دعوا شدهاند. در چنین شرایطی است که هر حرکتی بهسمت عقلانیت تکفیر میشود. طبیعتا تماشاچیان استادیوم فوتبال که حالا تحقق رویای تبدیل شدن به بازیگران اصلی صحنه را جدی میبینند، دوست ندارند بازی عوض شود و دوباره میز شطرنج چیده شود که در آن هیچ مهارتی ندارند.
از آنجا که مخاطب اصلی برنامهای مثل به افق فلسطین، ایرانیهای داخل کشور هستند، دلیل برخورد حذفی با عوامل آن و اعضای اتاق فکرش را هم میشود در همین بستر فهم کرد که تماشاچیان سابق استادیوم فوتبال و بازیگران فعلی صحنه نمیخواهند دوباره میز شطرنج چیده شود، چون در آن هیچ مهارتی ندارند. بهعبارت سادهتر همان میزان موفقیتی که برنامه به افق فلسطین در راهیابی به بحثهای عمومی جامعه و اقناعسازی و اجماعسازی داشت، کافی بود تا ناتوانی طیفهای تندروی کشور در برقراری مفاهمه با جامعه و نابلدیشان در کار رسانهای لو برود. همین است که تمام خشمشان را بهطور نمادین بر سر حضور دو میهمان یک برنامه بروز میدهند و با مدی که به ادای واژه الف میدهند، چنانکه مشخص است از حرص دندان بههم میسایند، میگویند تلویزیون مال حزباللهیهاست و منظورشان از حزباللهی هم خودشان است. آنها این برنامه تلویزیونی را به مثابه روزنهای میدیدند که ممکن بود از آن سیل به راه بیفتد و چون راهی منطقی برای ایستادن در مقابل آن بهجز قلدری باقی نمانده بود، حس کردند اگر با قلدری جلویش نایستند و کارش را متوقف نکنند، این الگوی بدیهی و ساده را پیش چشم همه بگذارد که جذب مخاطب ایرانی برای تماشای تلویزیون، آن هم درخصوص موضوعی مثل فلسطین کاری محال نیست، بلکه مدیران فعلی رسانه اینکاره نیستند.