محمد رضایتی، عضو شورای سردبیری:عباس آخوندی روز گذشته با ابراز نظری درباره تحولات منطقه و با تمسک به سخنان اخیر محمدجواد ظریف در نشست کانون وکلا، بیش از آنکه استدلال علمی کند ما را با نقطهنظراتش به یاد سریال خاطرهانگیز شبهای برره انداخت که سربازان آن محله کذایی از دشمن فرضی شکست خورده بودند!
اول میخواهیم کمی خوشبین باشیم و فکر کنیم شاید جناب آخوندی از این جهت که میخواسته به فوریت در شبکه اجتماعی ایکس (همان توییتر سابق) درباره تحولات جاری نظردهی کرده باشد، لذا فرصت نکرده درباره ابعاد موضوعاتی که میخواهد طرح کند، بیشتر بیندیشد؛ چطور؟
او چند گزاره غلط طرح کرده؛ اول اینکه گفته «شرایط ایران از جهتهایی کموبیش مشابه شرایط پایان دوره صفویه و از جهتهایی شبیه پایان دوره امپراتوری عثمانی در زمان جنگ جهانی اول است.» دیگر اینکه اینطور تصویر کرده که «ایران در آستانه ورود به جنگی در منطقه» است و درنهایت با ژست نگرانی برای ایران گزاره غلط آخر یعنی «مخاطره فروپاشی و تجزیه ایران» را استنتاج کرده است.
استدلالهای جناب آخوندی پیش از اینکه استدلال باشد ناشی از پیشفرضهای غلطی است که در ذهن او احتمالا رسوخ کرده و راهی برای برونرفت از آن ندارد؛ در ذهن او گویا افرادی هستند که مداوم بر طبل جنگ میکوبند و لشکر فرضی را برای حضور نظامی ساماندهی میکنند. بد نیست آقای آخوندی آنها را به ما هم نشان دهند؛ تا ما هم ببینیم چه کسی یا کسانی در سطوح حکمرانی کشور این سیاست را دنبال میکنند تا ایران را بهسمت جنگ هل دهند؟
سیاست مبتنیبر عقلانیت انقلابی جمهوری اسلامی از 15 مهر ماه تاکنون بر چند پایه استوار بوده؛ به این صورت که ضمن حمایت از جریان مقاومت بهگونهای مهرههای این شطرنج پیچیده را جابهجا کرده که سطح بازدارندگی و ابتکار عمل به بالاترین حد خود رسیده است و حالا مرزهای دفاع از ایران نه در مرزهای غربی که کیلومترها دورتر از مرزهای ایران چیده شده است و دوست و دشمن میگویند پس از 7 اکتبر سایه جنگ از سر ایران برداشته شد.
در برداشتی دیگر و با توجه به اینکه آخوندی با برچسب کردن سخنان محمدجواد ظریف آن نتیجهگیری را ابراز کرده، بهنظر میرسد او در فهم سخنان وزیر پیشین خارجه نیز دچار برداشتی غلط شده است؛ چراکه ظریف هم گفته است «هم ایران و هم سیدحسن نصرالله اعلام کردهاند که ما در عملیات طوفان الاقصی دخالتی نداشتیم» اما این «آمریکا و اسرائیل هستند که به دنبال کشیدن پای ایران به معرکه هستند.»
وزیر پیشین امور خارجه، اخیرا در نشست بررسی مساله فلسطین از دیدگاه حقوق بینالملل از زاویهای دیگر به دفاع از منطق جمهوری اسلامی دربرابر آپارتاید اسرائیل پرداخته است. بهعقیده ظریف منطق رژیمصهیونیستی بر دو پایه «مظلومنمایی و شکستناپذیری» استوار شده و اگر بتوان این دو منطق را از آنها گرفت رژیم اسرائیل خودبهخود در صحنه بینالملل حذف خواهد شد.
وزیر پیشین خارجه در فضایی که بهنظر میرسد با پیشفرض عدم باور به ورود مستقیم ایران در جنگ با اسرائیل با وی پرسش میکند به دفاع از سیاست ایران میپردازد و میگوید: «در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران دفاع از مستضعفان آمده اما قرار نیست ما جای مستضعفان بجنگیم. قرار است دفاع و حمایت کنیم.» او با طرح این موضوع که در سیاست خارجی دو بحث نفوذ و حضور داریم توضیح میدهد که «مردم ما بپذیرند که ما بهدنبال حق میرویم و باید از حق دفاع کنیم اما از حق دفاع کردن به معنای لشکرکشی نیست.»
حتی ظریف هم با تاکید بر اینکه «الان که کشور در این زمینه سیاست معقولی دارد» از مخاطبان خود میخواهد «با موضعگیریهای تند باعث نشویم که موضع طرفی که میگوید همه کسانی که مخالف حضور ما در فلسطین هستند، اصلا طرفدار اسرائیلند و الان بهترین دفاع از حق مردم فلسطین این است که اجازه ندهیم اسرائیل در بازی خود موفق شده و مردم این کشور را نوکر و نیروی نیابتی بیگانه صدا کند. »
درست در همین فضاست که ظریف استدلال میکند ایران و سیاست فعلی کشور بهگونهای پیشرفته که اساسا «نیازی نیست ما هزینه پرداخت کنیم» و با همین رویه و درحالیکه «میتوانیم از حق دفاع کنیم، دلیلی ندارد وجود فلسطین را تکذیب کنیم.»
بهخاطر دارم که جناب آخوندی در تیر سال 98 هم که از دولت متبوع خود با استعفا کنارهگیری کرده بود در توجیه عدمتوفیقش در پروژههای اقتصادی استدلال مشابهی آورده و با نگاهی متوهمانه و داستانسرایی از جریانی که علیه منطق فکری او در اقتصاد توطئه میکند، قصد داشت ناکامیها را توضیح دهد.
او به سیاق ایدهپردازان اصلی منطق بازار آزاد، بهدنبال گروههای ذینفعی میگشت که نشان دهد اگر سیاستهای نظام بازار آزاد در ایران بهخوبی جلو نرفته، بهعلت مداخلههای گروههای ذینفع بوده است؛ البته که آقای آخوندی هم آن زمان مثل اکنون موفق به معرفی آن جریان فرضی نشد و صرفا شبح مثلا تاثیرگذاری از حزب توده و چپ صورتبندی کرد؛ طوریکه گویا حضور این گروههای چپ اپوزیسیون در جناح پوزیسیون چنان قوی بوده که این گروهها حاکمیت اصلی بودهاند و اصلا جریان لیبرال در قدرت نقشی نداشته است!