سیدهحسنا پیروان، خبرنگار: در میانه جنایت صهیونیستها در غزه، باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا در یادداشتی به تلآویو هشدار داد که اقدامات رژیمصهیونیستی میتواند «موضع فلسطینیان برای نسلها بیانعطافتر» و تلاشهای بلندمدت برای «دستیابی به صلح و ثبات در منطقه» را تضعیف کند. نه توصیههای اوباما و نه درخواستهای دیگر برای جلوگیری از قتلعام غیرنظامیان، نتوانسته ماشین جنگی رژیمصهیونیستی را متوقف کند تا در یکماهگی جنگ، غزه داغدار بیش از 10 هزار شهید باشد. سرنوشت جنگ نامشخص است اما تقریبا همه تحلیلگران در یک موضوع اتفاق نظر دارند و آن، پایان هر شکلی از صلح بین دو طرف درگیر جنگ است.
تجاوزات اخیر رژیمصهیونیستی در کنار سالها ظلم و تبعیض نژادی، فلسطینیان را بیش از هر زمان دیگری به سمت راهکار مقاومت نظامی سوق داده است. از سوی دیگر تلفات سنگین نظامی و به اسارت درآمدن بیش از 200 صهیونیست در پی حملات مقاومت، صهیونیستها را نیز به سمت دیدگاههای رادیکال و تعیین ماجرا در میدان پیش برده است. مجموع این شرایط نشان میدهد که تحولات اخیر با شتاب هرچه بیشتر بر طبل مرگ طرحهای سیاسی و بهطور ویژهتر، راهکار 2 دولتی میکوبد.
صلح در برابر زمین
راهحل دوکشوری یا 2دولتی نخستین بار درسال ۱۹۳۷ که فلسطین هنوز زیر قیمومت بریتانیا بود، توسط کمیسیون تحقیقاتی به نام «کمیسیون سلطنتی برای فلسطین» پیشنهاد شد. سالها بعد و در سال 1993 شکل تکوینیافتهتری از این طرح، ارائه شد. در آن زمان برمبنای پیشنهاد نروژ، اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین در جریان گفتوگوهایی محرمانه به توافق بر سر پیمان اسلو رسیدند. «صلح در برابر زمین» شعاری بود که مبنای این پیمان قرار گرفت. براساس توافقی که در 20 اوت 1993 امضا شد، اسرائیل و فلسطین متعهد میشدند یکدیگر را به رسمیت بشناسند، تشکیلات خودگردان تشکیل شود و ظرف پنج سال درباره موضوعاتی مثل بیتالمقدس، آوارگان فلسطینی و شهرکهای اسرائیلی تصمیم گرفته و به توافق نهایی برسند تا درنهایت دولت فلسطین در کرانه باختری و نوار غزه تشکیل شود. دوسال بعد و در قالب پیمان اسلو2 دو طرف دوباره بر سر مسائلی چون تاسیس حکومت خودگردان فلسطین و محدوده اختیارات آن به توافق رسیدند. در جریان مذاکرات 1995 هم چنین چشماندازی برای دستیابی به یک توافق نهایی برای حل کامل مناقشات دو طرف بر مبنای قطعنامه ۲۴۲ و قطعنامه ۳۳۸ شورای امنیت ترسیم شد. تصمیماتی که هیچگاه اتخاذ نشد و توافقی که هرگز نهایی نشد. منابع اختلافات اصلی طرف فلسطینی و اسرائیلی، به مسائلی چون تعیین مرزها، تعیین وضعیت بیتالمقدس، بازگشت آوارگان و مسائل امنیتی برمیگشت. اسرائیل تقریبا به هیچ یک از تعهدات خود عمل نکرده بود. اساسیترین تعهد عقبنشینی از کرانه باختری و تحویل کامل آن به فلسطینیها بود تا کشورشان را تاسیس کنند. صهیونیستها تنها به بخشی از تعهدات نظامی و دفاعی پایبند ماندند که منافع و اقتدارشان را تامین میکرد. با استفاده از این پیمان، تلآویو توانست شهرکسازیهای خود را افزایش دهد و اقدامات مسلحانه علیه اسرائیل را کنترل کند.
پس از آن در سال 2000 و طی مذاکرات صلح خاورمیانه، بیل کلینتون، رئیسجمهور وقت آمریکا از طرفین خواست که به مسائل نهایی از جمله تعیین مرزها، وضعیت بیتالمقدس و پناهندگان که در مذاکرات اسلو بحث درباره این مسائل به گفتوگوهای بعدی موکول شده بود، بپردازند. در جریان این مذاکرات فلسطینیان خواستار بازگشت مرزها به وضعیت قبل از سال ۱۹۶۷ شدند. آنها حاضر بودند به اسرائیلیها حق کنترل بخش یهودینشین در شهر قدیمی بیتالمقدس را بدهند اما در ازای آن شناسایی «حق بازگشت برای پناهندگان فلسطینی» را مطالبه کردند. مخالفت اسرائیل با مطالبات فلسطینیان، این مذاکرات را بینتیجه گذاشت تا توافقی حاصل نشود. راهحل دوکشوری آخرین بار در کنفرانس آناپولیس ۲۰۰۷ مورد بحث قرار گرفت. مذاکرات صلح خاورمیانه دو کشور با فشار کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه آمریکا برگزار میشد. این نشست اهداف متعددی را دنبال میکرد که مهمترین آن قبول تشکیل کشور فلسطینی در مرزهای موقت و عدم تعیینتکلیف قدس شریف تا آیندهای نامعلوم بود. در جریان این نشست فلسطینیان متوجه شدند تمام طرحهای ارائهشده در راستای برآورده کردن خواستهای رژیم است. پس از این نشست مذاکرهکنندگان ارشد فلسطینی در گفتوگوهایی رسمی از شکست راهحل دوکشوری و لزوم توجه به راهحل یک کشوری سخن گفتند.
بیتالمقدس پایتخت ابدی ماست
طرح دوکشوری راهکاری سادهانگارانه بود که تنها بر مبنای تقسیم جغرافیایی پیش میرفت. این در حالی است که تمام آنچه در سرزمینهای اشغالی رخ داد چیزی بیشتر از یک تقسیم زمین ساده است. جمله «بیتالمقدس پایتخت ابدی ماست» که تاکنون بارها توسط طرفین بیان شده، عمق ایدئولوژیک این درگیریها را نشان میدهد. از ابتدای شکلگیری رژیمصهیونیستی تاکنون، این کشور در حال تکوین و رشد چهره مذهبی و دینی خود است. براین اساس اختلافات صهیونیستها و فلسطینیان در طول سالها بیشتر رنگ و بوی مذهبی به خود گرفته است. سیاست در رژیمصهیونیستی نیز به سمت راستگرایی افراطی که مخالف هر نوع صلحی درباره سرزمین موعود است، حرکت کرده است. در مذاکرات 2007 بسیاری از اعضای حزب کادیما که سابقه عضویت در حزب راستگرای لیکود را داشتند، نسبت به هر نوع توافقی که منجر به بازگشت رژیمصهیونیستی به مرزهای قبل از جنگ چهارم ژوئن ۱۹۶۷ شود، هشدار داده و مخالفت خود را با چنین توافقاتی اعلام کردهاند. از سال 2007 به بعد تسلط راستگرایان افراطی بر سیاست رژیمصهیونیستی رشد فزایندهای یافته، به نحوی که حزب راستگرای لیکود، بر حزب کارگر بهعنوان نماینده احزاب چپ، سلطه یافته است. این میل به راستگرایی تا جایی رشد پیدا کرده است که در انتخابات اخیر حزب کارگر تنها با چهار کرسی به مجلس راه پیدا کرد. این روند با تشکیل دولت اخیر نتانیاهو که ماحصل ائتلاف با راستگراهای افراطی است، به بالاترین سطح خود رسیده است.
تسلط فزاینده راستگرایان افراطی بر سیاستهای رژیمصهیونیستی از یک سو، پیشروی نظامی و رشد روزافزون شهرکسازیهای صهیونیستها از سوی دیگر بیش از هرچیزی این طرح مبتنیبر مصالحه را به کام مرگ کشانده است. لسآنجلس تایم در گزارشی با عنوان «راهحل 2دولتی را فراموش کنید» افزایش شهرکسازیهای صهیونیست و همچنین میزان تسلط اسرائیل بر سرزمین فلسطین را عاملی میداند که بازگشت را عملا برای هر دو طرف غیرممکن کرده است. سازمان آزادیبخش فلسطین نیز در گزارشی، جمعیت شهرکنشینان اشغالگر در کرانه باختری و قدس شرقی را «بیش از 750 هزارنفر» برآورد کرده است. این هفت برابر جمعیت آنها در سال 1993 -هنگامی که معاهده اسلو امضا شد- است. بسیاری از اعضای این شهرکها مسلح هستند و حضور در این شهرکها را فریضه دینی خود میدانند و «بعید است که داوطلبانه از سرزمینی که اعلام کردهاند خانه خدادادی آنهاست، بروند.» کاهش چشمگیر تمایل به صلح، عملا خواسته جامعه صهیونیستی است. موسسه دموکراسی اسرائیل در گزارشی نوشته که «73 درصد جوانان اسرائیلی» خود را طرفدار حزب راست میدانند و با سیاستهای آنها و عدم مصالحه موافقترند تا طرحهای مسالمتآمیز احزاب چپ. پس از معاهده اسلو، طرحهای مبتنیبر صلح اعتبار خود را برای فلسطینیان از دست دادند. در سالهای بعد از معاهده اسلو ضربه اقتصادی شدیدی بر اقتصاد کشاورزی فلسطین وارد شد. با افزایش سرعت و مساحت شهرکسازی یهودیان، فلسطینیان زمینهای کشاورزی خود را از دست دادند و مجبور شدند با بهایی کم روی زمینهای یهودیان کار کنند. سازمان ملل در گزارشی در این باره نوشت که «بیش از 90 درصد کارخانهها در فلسطین تعطیل شدند.» فشار اقتصادی از جمله نخستین دلایلی بود که فلسطینیان را به گریز از طرحهای صلح سوق داد و آنها را به سمت گروههای مقاومت نظیر حماس و جهاد اسلامی هدایت کرد. اندیشه مقاومت، به تنها راهحل برای فلسطینیان تبدیل شده است. برمبنای نظرسنجی موسسه گالوپ 80 درصد جوانان فلسطینی معتقدند ممکن نیست صلحی دائمی بین آنها و کسانی که سرزمینشان را غصب کردهاند رخ بدهد. موضع جوانان و مردم فلسطینی در برابر عملیات طوفانالاقصی نیز به خوبی بیانگر همین اندیشه است. افزایش شهرکسازیهای یهود علاوهبر مشکلات اقتصادی همچون زنگ خطری برای فلسطینیان عمل میکند و این پیام را مخابره میکند که صهیونیستها قصد عقبنشینی ندارند.
بحران مشروعیت
مهمترین مسالهای که از ابتدای پیشنهاد طرح 2دولتی گریبانگیر آن بود، مساله به رسمیت شناختن موجودیتی غیرمشروع به نام رژیمصهیونیستی بود. این امر برای هزاران عرب فلسطینی که در وضعیت بلاتکلیف و مانند آوارگان زندگی میکنند، سختتر از سایر کشورهای اسلامی است. اسلاوی ژیژیک، فیلسوف و اندیشمند، در یادداشتی که اخیرا منتشر کرده با چند پرسش وضعیت فلسطینیان را به خوبی تشریح کرده است: «آنها که هستند؟» و «چه نسبتی با کشوری که اکنون سرزمین آنها را اشغال و مدیریت میکند دارند؟» پرواضح است آنچه در همه این سالها تغییر نکرده دیدگاه فلسطینیان به غاصبان سرزمینشان است. رژیمصهیونیستی طی این سالها و در قالب طرح 2دولتی و برنامههای بسیار دیگر برای پذیرش موجودیت اسرائیل تلاش کرد. علیرغم عادیسازیها و برقراری روابط کشورهای بسیاری در منطقه با اسرائیل، افکار عمومی در جهان اسلام هرگز بنا نیست چنین موجودیتی را بپذیرد. بر مبنای نظرسنجیای که اخیرا اکونومیست منتشر کرده، تنها دو درصد جوانان عربستان موافق عادیسازی روابط با اسرائیل هستند. همچنین موج اعتراضات اخیر در کشورهای اسلامی نسبت به برقراری رابطه با رژیمصهیونیستی تاییدکننده این امر است که پذیرش اسرائیل برای مسلمانان، امری سخت و حتی ناممکن است؛ حتی اگر دولتهای منطقه به عادیسازی روابط با این رژیم تن بدهند.