چرا روایت «گیج‌گاه» از نوستالژی ویدئو کلوب‌ها و VHS جذاب است
در روزهای اخیر فیلمی اکران شده که در جای‌جایش احساس تعلق و حسرت نسبت به گذشته در آن نفس می‌کشد. «گیج‌گاه» عادل تبریزی بیننده را صرفا به تماشای چهره‌ زیبای ایران (تهران) آن روزها که فیلم‌های دیگر عادت به نشان دادنش دارند، دعوت نمی‌کند بلکه می‌خواهد کژی‌ها و ناآراستگی‌ها را هم از پس بازنمایی زندگی بی‌آلایش‌تر مردم آن روزگار به ما یادآوری کند.
  • ۱۴۰۲-۰۸-۱۷ - ۰۳:۲۰
  • 00
چرا روایت «گیج‌گاه» از نوستالژی ویدئو کلوب‌ها و VHS جذاب است
روزگار شناسنامه‌دار شدن فیلمی‌ها
روزگار شناسنامه‌دار شدن  فیلمی‌ها

ایمان عظیمی، پژوهشگر و منتقد سینما:اگر در عصر سیطره‌ وی‌اودی‌ها و سرویس‌های استریم پخش فیلم به بچه‌های این نسل که عموما خبری از گذشته نه‌چندان دور پدران خود ندارند بگوییم که پیش‌تر در مملکت ما مردم به مدت چندسال اجازه‌ نگهداری و استفاده از دستگاه ویدئو را نداشتند، برچسب دیوانگی بر پیشانی‌مان می‌زنند ولی با رجوع به خاطرات بچگی بهتر است با خود صادق باشیم و فقط به بیان خوبی‌ها و زیبایی‌ها بسنده نکنیم.

در روزهای اخیر فیلمی اکران شده که در جای‌جایش احساس تعلق و حسرت نسبت به گذشته در آن نفس می‌کشد. «گیج‌گاه» عادل تبریزی بیننده را صرفا به تماشای چهره‌ زیبای ایران (تهران) آن روزها که فیلم‌های دیگر عادت به نشان دادنش دارند، دعوت نمی‌کند بلکه می‌خواهد کژی‌ها و ناآراستگی‌ها را هم از پس بازنمایی زندگی بی‌آلایش‌تر مردم آن روزگار به ما یادآوری کند. ما در گیج‌گاه شاهد آنیم که خوشی‌های زودگذر و عادی مردم امروز چقدر برای نسل پیش با سختی همراه بوده است. تماشای نوار‌های VHS در دهه‌ 70 آزاد شد ولی همان هم با مشقت همراه بود زیرا مواجهه‌ علایق نسل جوان با پدران و مادران خود از پس سال‌ها ممنوعیت، چیزی نبود که به این سادگی‌ها فراموش شود و ما با امری عادی و روزمره طرف باشیم. آن شکاف و گسست و آن ضربه‌های عمیق فرهنگی به پیکره‌ خانواده نتیجه‌ مواجهه‌ نامناسب دولت‌هایی بود که درک درستی از صنعت سرگرمی نداشتند و فکر می‌کردند که با اعمال محدودیت‌های غیرضروری و جرم‌انگاری استفاده و حمل ویدئو می‌توانند جلوی نفوذ تاثیرات آن به خانه‌های مردم را به‌گونه‌ای که خود اختیارش را دارند بگیرند و تغییرات عالم‌گیر را به صرف وضع قانون و صدور بخشنامه به تابعی از تصمیمات خود درآورند. البته چالش دولت‌ها در دهه 60 و 70 با سرگرمی‌های غیررسمی و به‌طور اخص دستگاه ویدئو روزهای سرگرم‌کننده و جذابی را برای مردم آن دوران رقم زد که خاطراتش هنوز در اذهان نقشی گاه‌و‌بی‌گاه و فعال بازی می‌کند. دستگاه و نوار VHS در سال‌های پس از انقلاب، حکم مواد مخدر را داشت و همه باید چهار‌چشم به چشم‌های خود اضافه می‌کردند که مبادا در هنگام حمل این دستگاه ارزشمند از مکانی به مکان دیگر دستگیر شوند و قانون به حساب‌شان رسیدگی کند. این روندی معمول است که ممنوعیت از چیزی که در اغلب موارد بهره بردن از آن آسیبی به آدمی وارد نمی‌کند مورد استفاده‌ بیشتر جامعه‌ هدف قرار بگیرد و مردم را نسبت به خودش بیش از شرایط عادی کنجکاو نشان دهد. حتی جوانان در آن زمان برای اثبات جسور بودن خود چگونگی حمل دستگاه ویدئو در خیابان، آن‌هم در حضور مأموران را شرح می‌دادند و استعدادشان در زمینه‌ داستان‌سرایی را به رخ دیگری می‌کشیدند. چالش دولت‌ها با دستگاه ویدئو اما دامنه‌دارتر از این حرف‌ها بود.
دستگاه‌های پخش نوار ویدئویی در اواخر دوران پهلوی وارد ایران شد ولی همه‌‌ افراد قدرت خرید و استفاده از آن را نداشتند. درحقیقت نمایش فیلم در خانه، تنها می‌توانست برای عده‌ معدودی که به سیستم وصل بودند به تحقق بینجامد و دیگران نسبتی با آن برقرار نمی‌کردند. با پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ سیر تغییرات به یکباره همه‌چیز را دربر گرفت و حوزه‌ سرگرمی هم از این اتفاقات بی‌نصیب نماند. نظم گذشته در حال پوست‌اندازی بود و موج انقلاب در این میان خیلی چیزها را زیر و رو کرد. مهدی کلهر به‌عنوان اولین معاونت سینمایی وزارت فرهنگ ارشاد و اسلامی که خلق‌وخوی معتدل‌تری نسبت به مدعیان انقلابی‌گری داشت شرایطی را برای استفاده معقول مردم از نوار ویدئو فراهم کرد اما دیری نگذشت که با خروج وی از وزارت ارشاد شرایط به کلی تغییر کرد. با روی کار آمدن محمد بهشتی و فخرالدین انوار، دولت نشان داد که عزمش برای مقابله با ویدئو جدی‌ است و قرار هم نیست تا از آن صرف‌نظر کند. ریل‌گذاران انقلاب در دستگاه‌های دولتی به سبب سیاست‌های موجود تغییر کرده بودند و حال اندیشه‌ خامی که تصور می‌کرد با بگیر و ببند، مساله‌ ویدئو از حیات اجتماعی حذف می‌شود عنان کار را دست گرفته بود. دوره‌ سیاهی از ممنوعیت‌ها آغاز شده بود و مساله‌ای نه‌چندان کم‌اهمیت به‌عنوان یک معضل و آسیب جدی فرهنگی در کشور کیان خانه و جامعه را با تهدیدی جدی روبه‌رو می‌کرد. درست در این دوران بود که واسطه‌ها و دلال‌ها توانستند نقشی فعال در تحولات اجتماعی بازی کنند و روزبه‌روز بر سرمایه‌ مادی خود بیفزایند. سفیدی‌ها و سیاهی‌ها در دهه‌ 60 توامان با یکدیگر در زندگی ما نمود داشتند. عده‌ای از هیچ تلاشی برای برداشتن بار از روی شانه‌های ملت دریغ نمی‌کردند و بعضی دیگر با واسطه‌گری، احتکار و بروز اخلاق دلالی نمک بر زخم مردم می‌پاشیدند. با قانون منع استفاده از دستگاه‌های ویدئو، فیلم‌ها بدون هیچ کنترلی از مرزهای غربی و شرقی به داخل کشور و خانه‌های مردم نفوذ کردند و پرده‌ها را دریدند. در واقع ممنوعیت تام و تمام استفاده از دستگاه ویدئو به حفظ ارزش‌ها و جلوگیری از فاسد شدن اخلاق جوانان ختم نشد، بلکه اتفاقا منجر به بروز ناهنجاری‌هایی شد که تا آن سال‌ها در کشور سابقه‌ای از وجود آن گزارش نشده بود. این طبیعی است که در هر جامعه‌ای حدودی برای برخورداری از آزادی‌های اجتماعی مشخص شود ولی اعمال محدودیت‌هایی که هیچ نیازی به وجود آنها نیست ممکن است در بلندمدت تاثیر منفی فراوانی روی سلامت روان مردم داشته باشد. از سوی دیگر، ممنوعیت و به دنبال آن قاچاق نوار و دستگاه ویدئو سرگرمی را برای مردم عادی گران کرد. اگر همان روشی که در ابتدای کار پیش گرفته شد بود ادامه می‌یافت و فیلم‌ها با تایید وزارت ارشاد کماکان به دست مردم می‌رسیدند، ما در ادامه دیگر از شر فیلمی‌ها و قیمت‌ گزاف فیلم‌هایشان در امان می‌ماندیم و دیگر لازم نبود تا برای داشتن یک سرگرمی رایج و معمولی در زمان جنگ تحمیلی متحمل فشار اقتصادی غیرمعمولی بشویم. شاید برای کسانی که آن دوره را درک نکردند، این پرسش به وجود ‌آید که استدلال طرفداران و مسئولان در رابطه با ممنوعیت استفاده و حمل دستگاه ویدئو چه بود؟ برخی این‌طور ادعا می‌کردند که آزادی استفاده از دستگاه ویدئو به اقتصاد سینمای ایران و اقبال مخاطب به آن آسیب می‌زند و بعضی دیگر این‌طور بیان یا امر می‌کردند که دولت، خاصه وزارت ارشاد باید جلوی ورود تهاجم فرهنگی به کشور را بگیرد و حتی ممنوعیت ویدئو نیز کفایت نمی‌کند. در رد نظر دسته‌ اول باید گفت که پس از آزاد شدن ویدئو در دهه‌ بعد، نه‌تنها اقبال مردم به سینماها کاهش پیدا نکرد، بلکه تعدادی از پرمخاطب‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران در این دهه ساخته شد. در مواجهه با نظر گروه دوم اما می‌توان با مسامحه تا حدی دغدغه‌ آنها را درک کرد. کشور در حال جنگ بود و دشمن و حامیانش از هر راهی ضربه به ایران را در سر می‌پروراندند و طبیعی هم بود که فرهنگ هم از این قاعده مستثنی نباشد. در آن زمان این امکان وجود داشت که با یک کنترل همه‌جانبه و فیزیکی جلوی ورود خیلی از چیزها را به داخل کشور گرفت، تنها راه ورود آثار سینمایی هم به درون خاک ایران از راه زمینی صورت می‌گرفت و هیچ مسیری هم غیر از این وجود نداشت. آن دوران تهاجم فرهنگی تنها به شیوه‌ فیزیکی توان خود را آزمایش می‌کرد و راه مقابله با آن نیز ساده‌تر بود. اما در همیشه روی یک پاشنه نمی‌چرخد. قانون منع استفاده از دستگاه ویدئو تا سال‌ها ادامه داشت اما رفته‌رفته هضم این قانون برای مردمی که به آنها تحمیل شده بود سخت و سخت‌تر شد و سوال‌های بی‌جواب بسیاری در ذهن‌شان پدید آمده بود که از آنها رهایی نداشتند. در سال ۱۳۷۱ شرایط به شکل اساسی تغییر کرد. با تصویب قانون «شرایط استفاده صحیح از لوازم و تجهیزات و محصولات مختلف سمعی و بصری و برنامه‌های تصویری در قالب ویدئو» به ویدئوکلوب‌هایی که از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز دریافت می‌کردند، اجازه‌ کار داده شد و آنها توانستند با ارائه‌ محصولات مورد تایید دولت سهمی در سرگرم کردن مردم در آن سال‌ها ایفا کنند. هرچند تکنولوژی با گذر زمان منتظر ما نماند و جای خود را با استفاده از امواج ماهواره‌ای در خانه‌های ما باز کرد. موسسه رسانه‌های تصویری هم برای سامان دادن به پخش فیلم‌های سینمایی ایرانی و غیرایرانی در سال ۱۳۷۲ پدید آمد و چند سال پس از آن تنها مأمن مخاطبان فیلم به‌صورت مجاز در کشور بود. کم‌کم پای موسسه‌های خصوصی هم به این عرصه باز شد و تا حدودی انحصار دولت در امور مربوط به سرگرمی‌های مجاز شکسته شد. هرچند ورود ماهواره هم به کشور اختلافاتی را میان تصمیم‌گیرندگان به وجود آورد و خاطره‌ ممنوعیت ویدئو را زنده کرد ولی کنترل، دیگر جنبه‌ فیزیکی نداشت و کار از دست دولت در رفت. البته حاکمیت در رابطه‌ با اینترنت با تسامح رفتار کرد و حضور آن در زندگی مردم را تاحدودی به رسمیت شناخت و در مواجهه با آن تجربه‌ تلخ ویدئو را تکرار نکرد. گیج‌گاه عادل تبریزی محصول دورانی است که دولت اجازه‌‌ فعالیت را برای ویدئو‌کلوب‌ها صادر کرده بود و آنها می‌توانستند از این راه به طرق قانونی کسب درآمد کنند. این ایام که با دوران جدید کاری جمشید هاشم‌پور (آریا) مصادف شده بود شور و شوق عظیمی را میان مردم برای خرید آثار این بازیگر فراهم آورد و دولت هم دریافت که با پدیده‌ شومی طرف نیست و می‌تواند آن را به خدمت خود دربیاورد. مساله اما به اینجا ختم نشد و باز هم قاچاق جنبه‌ دیگری از خود نشان داد. این‌بار دیگر اصل قضیه ممنوع نبود و قانونگذار می‌بایست فکری به حال حریم خصوصی مردم می‌کرد. مساله‌ای که در فیلم گیج‌گاه هم به آن اشاره شده، تهدید روابط خانوادگی افراد در پس استفاده از نوارهای ویدئویی بود. در آن سال‌ها قاچاق فیلم‌های خصوصی رواج یافت و نظم عمومی را مورد هدف قرار داد. آن بگیر و ببندها در اوایل انقلاب کارگر نیفتاده بود و حوزه‌ خصوصی زندگی مردم برای برخی دیگر در پس محدودیت‌ها‌ی اعمال‌شده، جذاب‌ جلوه می‌کرد. ما دقیقا شاهد چنین مساله‌ای در فیلم هستیم و فیلمساز نیز دست روی نقطه‌ درستی گذاشته که اثر هر عملی ممکن است به ایجادکننده‌‌ آن بازگردد. فیلمی‌های دهه ‌60 با تبدیل به ویدئوکلوب‌‌ها در دهه ‌70 شناسنامه‌دار شدند، اما چالش دولت‌ها با مقوله‌ فرهنگ، هنر و اقتصاد آنها و آثاری که بر جای می‌گذارد کماکان ادامه دارد.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰