غسان کنفانی
شاید واژه «ادبیات مقاومت» برای اولین بار به دست نویسنده شهید فلسطینی «غسان کنفانی» به شهرت رسید، بهخصوص که او دو پژوهش مهم با عنوان «ادبیات مقاومت در فلسطین اشغال شده 1966-1948» و «ادبیات مقاومت فلسطین تحت اشغال 1968-1948» را در سال 1968 منتشر کرد. کنفانی، نویسنده و روزنامهنگار فلسطینی در 9 آوریل سال 1936 به دنیا آمد. عکا نام شهری در فلسطین اشغالی و محل تولد این نویسنده است. او تحصیلات اولیه را در مدرسه فرانسوی زبان میسیونرهای کاتولیک در شهر یافا سپری کرد. در سال ۱۹۴۸ به دلیل اشغال شهر یافا توسط نیروهای اسرائیلی، غسان به همراه خانواده مجبور به مهاجرت شد و پس از اقامت کوتاهی در لبنان به سوریه کوچ کرد و بهعنوان پناهنده فلسطینی در آنجا ساکن شد و به تحصیل ادامه داد. او که در شرایط خوبی از نظر مالی بزرگ نمیشد، همراه با برادرش کار میکرد تا شرایطی بهتری برای خانوادهاش بسازد. در 16 سالگی وقتی روزها کار میکرد و شبها درس میخواند، همزمان در یکی از روستاهای سوریه به تدریس در مدرسه پناهندگان فلسطینی مشغول بود. با این شرایط دوره متوسطه را در آنجا سپری کرد. در سال ۱۹۵۲ در رشته ادبیات عرب دانشگاه دمشق ثبتنام کرد. کنفانی در رمانهایش غالبا به دنبال طرح ایده درباره چیستی و چرایی بحرانهایی است که فلسطین درگیر آن شده است. او با استفاده از شخصیتهای نمادینی که میسازد، طرح مساله میکند و راهحلی برای مشکلات ارائه میدهد. غسان کنفانی در ۸ ژوئیه ۱۹۷۲ در حادثه تروریستی که موساد در بیروت انجام داد به شهادت رسید. صهیونیستها او را به وسیله بمبی که در ماشینش قرار داده بودند، به همراه خواهرزادهاش کشتند. نام کنفانی پس از شهادتش بهعنوان یکی از سمبلهای مقاومت در میان آزادیخواهان به یادگار ماند.
ناجی العلی
ناجی العلی، یکی از برجستهترین و مشهورترین کاریکاتوریستهای جهان عرب بود که در یکى از خیابانهای لندن ترور شد و به شهادت رسید. علی در سال ۱۹۳۷ در روستای «الشجرة» نزدیک به شهر طبریا و ناصره در فلسطین دیده به جهان گشود و زخم اشغالگری وطنش باعث شد که زندگی ناآرامی را تجربه کند. ناجی علی، سال ۱۹۴۸ به همراه خانواده از روستای خود رانده و به اردوگاه «عین الحلوه» در جنوب لبنان پناهنده شد؛ در سن ۱۰سالگی مجددا از آنجا رانده شد و پس از آن هیچگاه در یک مکان ثابت آرام نگرفت. پس از سکونت در عین الحلوه به اتهام فعالیتهای ضد صهیونیستی بازداشت و زندانی شد و در زندان، تمام وقت به نقاشی روی دیوارها مشغول بود. ناجی با استفاده از هنرش توانست بیش از 40 هزار کاریکاتور خلق کند و با آثارش بر افکار عمومی تاثیر گذارد. آثار ناجی العلی با کاراکتری با نام «حنظله» در جهان معروف شد. حنظله بهمعنای سیب تلخ است و بهصورت نمادین تصویر کودکی است با پاهای برهنه و لباسهای وصلهدار و ژولیده، گویی که نمادی از فقر و رنج ملت فلسطین است. مردمی رنج دیده اما مصمم و قوی. حنظله درحقیقت تصویری از سالهای آغازین آوارگی خود ناجی است. مرگ ناجی العلی، اتفاقی عجیب و مرموز است. او در تاریخ چهارم جولای ۱۹۸۷ (۱۳ تیر ۱۳۶۶) کاریکاتوری با عنوان «مطلوب حیا أو میتاً» به معنای «متهم خواهی ماند! مرده باشی یا زنده» منتشر کرد. دقیقا ۱۸روز بعد از انتشار این کاریکاتور، در تاریخ ۲۹ آگوست ۱۹۷۸ (۷ شهریور ۱۳۶۶) در یکی از خیابانهای لندن هدف گلوله قرار گرفت و در سن 50سالگی به شهادت رسید.
عبدالرحیم محمود
ابراهیم طوقان، شاعر مشهور فلسطینی در یادداشتهای خود از فردی یاد میکند که برخی شاگردان برگزیدهاش زیر نظر وی روند شاعری را آغاز کردهاند. برخی احتمال دادهاند این فرد «عبدالرحیم محمود» است. محمود با اسلحه و سخنانش در مقابل اشغالگران انگلیسی و گروهکهای صهیونیستی مبارزه کرد و شهرت فراوانی یافت و شعر «شهید» او در آن زمان مانند «مانیفست» انقلاب شد و این عنوان را به خود اختصاص داد. او در سال 1939 به عراق رفت و در سال 1941 به فلسطین بازگشت و زیباترین قصیدههای خود را تا زمان شهادت در سال 1948 سرود. هنگامی که قطعنامه تقسیم فلسطین در سال 1947 تصویب و جنگ آغاز شد در کمتر از دو ماه به بیروت و از آنجا به دمشق سفر کرد و در پادگان قطنه آموزش نظامی دید. عبدالرحیم پس از آن به هنگ حطین ارتش نجات پیوسته و در نبرد «بیار عدس» و «راس العین» شرکت کرد. وی همچنین در نبردی که در اطراف شهر الرمله و الناصره اتفاق افتاد حضور داشت. عبدالرحیم در آن زمان به درجه ستوان یکمی ارتقا یافته و معاون دستیار فرمانده هنگ حفاظت از الناصره بود. عبدالرحیم در درگیریهای اطراف روستای الشجره با مستعمرات یهودی حضور یافت که شدت تلفات در آنجا بسیار زیاد بود بهطوریکه حدود 1000 نفر مجروح شدند. در این نبرد که در 13 ژوئیه سال 1948 درگرفت این شاعر فلسطینی به دلیل اصابت گلوله به شهادت رسید. این شهید در الناصره هنگامی که این شهر هنوز سقوط نکرده بود، دفن شد درحالیکه همسر و سه فرزند خود به نامهای طیب، طلال و رقیه را برای میهن خود رها کرده بود.
برای خواندن متن کامل گزارش، اینجا را بخوانید.