سهیلا عباسپور، خبرنگار گروه ایده حکمرانی: حدودا سال 2016 بود که پس از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، واژه جدیدی به ادبیات اجتماعی، سیاسی و بهویژه رسانهای ذیل عنوان «پساحقیقت» اضافه شد. همزمانی بروز این واژه با فراگیری روزافزون رسانههای جمعی موجب شد برخی اندیشمندان نسبت به میزان صدق اخبار رسانهای تردید کنند. آنها معتقد بودند رسانهها حقیقت را نوع دیگری بازنمایی میکنند و یا آن را با عواطف چنان گره میزنند که اصل مساله به فراموشی سپرده میشود. موضوع حائز اهمیت این روزها خلئی است که از پس رسانهها و روایتهای ناقصشان _که اذهان را مخدوش میکند_ حس میشود. حالا ما با انبوهی از اخبار کذب و ناقص در رسانه مواجه هستیم که مانع از شکلگیری نوعی کلانروایت صحیح در رسانه میشود. پیرامون ایده حکمرانی رسانه به منظور ارائه راهکاری برای تقویت جریانات رسانهای کشور با مجتبی صمدی، پژوهشگر فرهنگ و رسانه گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
رسانههای کلان و فراگیر کشور چه نسبتی با مسائل و نیازهای واقعی مخاطب دارد؟ این تحلیل که رسانههای جریان اصلی نسبت درستی با نیاز و ذائقه مخاطب ایرانی ندارند را تایید میکنید که به بیاعتباری جریان رسانهای کلان دامن زده باشد؟
اگر بخواهیم پساحقیقت را با تحولات رسانهای در ایران پیوند بزنیم باید بدانیم این تنها مختص به ایران و جامعه ایرانی نیست. اینکه چرا مردم به جریانهای اصلی رسانهای کشور بیاعتمادند با بحث پساحقیقت متفاوت است. باید بین اینها تمایز ایجاد کرد. اینکه چرا مردم به جریان اصلی رسانهای جمهوری اسلامی آن توجه و تعقیب را ندارند، به این دلیل است که تغییر و تحول مختص جامعه ایرانی نیست. مثلا فکر میکنید رسانههای اصلی در کشورهای دیگر مثل ایالات متحده یا ایتالیا و روسیه چقدر مخاطب دارند؟ آنها هم ریزش داشتهاند. چون شکل برآورده کردن نیاز و پاسخگویی نسبت به مسائلی که فرد در زندگی روزمره تعقیب میکند، تغییر کرده است. رسانههای خارج از ایران، این ذائقه را کاملا میشناسد و بخشی از این ذائقه اشتباه است. چون مثلا فرد را سرگرم موضوعات و حواشی خاص خودش میکند. در جریان اصلی رسانهای نظام سرمایهداری به مسائل اصلی جامعه که باید توجه شود، توجهی نمیکنند. چند درصد جامعه آمریکا اخبار و وقایع واقعی جامعه خود را دنبال میکند؟ فرد چقدر فرصت دارد اصلا اخبار دنیا را دنبال کند؟ یک عده نخبگان یا مثلا یک گروه نخبگی خاص دانشگاهی یا سیاسی اجتماعی وجود دارد که به این موضوعات علاقه دارند و میپردازند. خیلی از افراد حتی شاید رئیسجمهور خودشان را نمیشناسند. نظرسنجیها حتی نشان داده افراد بسیاری در ایالات متحده، شناختی از جغرافیای دنیا و شناختی از وضعیت موجود ندارند. فرد حین کار، فرصت کرده در چند لحظه از ورای اخبار و سرگرمیهایی که غولهای رسانهای تولید کردهاند به آن گوش فرا دهد. رسانه در آن سو، هیچ گاه از محتوای تولیدی توسط این غولهای رسانهای تهی نمیشود. اینکه موضوعاتی مثل عدالت چیست، بیعدالتی چیست، وضعیت فقر چگونه است و مناسبات سایر کشورها چیست اصولا موضوعیتی برای مخاطب ندارد. آنها که سبک زندگی خود را در سطح بینالمللی از این جریان منفک کردند، یک نمودار دارند. یعنی فرد در موقعیتی قرار گرفته است، مثلا در جنبش والاستریت که این افراد معترض خودشان را از رسانه منفک کرده بودند و سعی کردند خودشان مستقل باشند، خودشان تحلیل ارائه کنند. یعنی از نظر آنها این حقیقت جهان و جامعه نیست و تغییری باید در آن ایجاد شود و به چنین بینشی رسیدند. این افراد شاید یک درصد بودند. اما این اتفاق افتاد. نکته این است که در جامعه ما در یک بازه زمانی، آمار بازدید تلویزیون جمهوری اسلامی بالا بود. سریال میساختند در اوایل دهه هشتاد که شمار مخاطبان تلویزیون به اوج رسیده بود. مخاطبان با سریالهای تلویزیون همراه میشدند و آنها هم در واقع در یک سطح و ذائقه خاصی بودند. در آن دوره اینگونه نبود که رسانههای دیگر یا منابع خبری دیگری نداشته باشیم، چرا داشتیم. اما سریالهای تلویزیون پربازدید بود. این سریالها در دهه هشتاد سبک زندگی خاصی را در جامعهای جوان و تحولخواه به نمایش گذاشت که تحت تاثیر فشارهای اجتماعی و اقتصادی دو دهه قبل بود. وقتی این جامعه در معرض تعدد رسانهها و حرفها و فضا قرار گرفت بهشدت متاثر شد. نقش شبکههای تلویزیونی ماهوارهای در فضا و ذهنیتی که برای جامعه ایرانی ایجاد کردند، انکارناپذیر است. وقتی افراد مدام در معرض پیامی قرار بگیرند که هر روز تکرار شود کم کم احساس میکنند که به شنیدن آن نیاز دارند. نظریه ناهماهنگی شناختی که محوریتبخش به مفهوم پساحقیقت است میگوید مخاطب حرفی را دنبال میکند و برایش مهم است که مورد تایید نگرش او باشد. یعنی رسانه هر روز اخباری را که مخاطب دوست دارد پخش کند؛ مهم نیست که آن خبر چه باشد.
یعنی مثلا اینترنشنال در اتفاقات 1401 حجم بالایی از اخبار را که دروغ محض بود منتشر کرد اما چرا مخاطب آن را دنبال میکرد؟ به این دلیل که آن را با ذهنیت قبلی خودش آن را بسازد و مورد تایید قرار بگیرد و این روند ادامه پیدا میکند. مخاطب در مسیری قرار میگیرد که مدام باید آن معنا برایش مورد تایید قرار بگیرد. در جوامع دیگر هم این احاطه بود، اما در جامعه ایران احاطه رسانهای که از بیرون نسبت به جامعه ایران شکل گرفته بود ذهنیت مخاطب ایرانی را گرفت. بخشی از این مساله به این دلیل است که رسانههای ما نتوانستند آن سطح اعتمادی که باید را برای خودشان در جامعه ایجاد کنند. بخشی از آن به مدیریت رسانه، مدیریت خبر و مدیریت شرایط بستگی داشته و عامل دیگر به این خاطر است که مردم ناگهان در معرض رسانههای جدید و فضای سایبر بدون آگاهی و نگاه انتقادی قرار گرفتند. باز شدن یکباره فضای رسانهای در ایران ناگهان ما را به دنیایی پرت کرد که فضای سایبر در آن توسعه پیدا کرده بود و بخشی دیگر تغییر و دگرگونیهای اجتماعی در غرب بود. ما نسبت با بقیه جوامع جهان در چند قرن اخیر جامعهای بستهتر داشتیم و دیرتر وارد این گستره شدیم. اتفاقی که در 1401 افتاد و تبعات اجتماعی آن در شرایطی بود که جامعه سعی میکرد نحوه مواجههاش را کنترل کند. در شرایط پس از انقلاب اسلامی در واقع سرعت آن روند تغییرات اجتماعی کلان در جامعه کند شده بود و تابآوری اطلاعاتی در جامعه ایران با توجه به آن اندوخته ارزشی و هنجاری که انقلاب اسلامی برای ایران ایجاد کرده بود، شکل گرفته بود که آن سرعت تغییرات را آهسته میکرد. وگرنه به نظرم با توجه به دگرگونیهای جهانی و تغییرات در واقع آن بخش از جامعه دیر به مسیر خروج از ارزشها و مقابله با آن رسیده و جامعه خیلی تابآوری کرده است. یعنی تازه ما سال 1401 با مساله حجاب بهصورت یک اغتشاش مواجه شدیم. این اتفاق که در ایران شکل گرفت و مقاومت مردم را در پی داشت میتوانست در دهه 70 اتفاق بیفتد، بعد از آن تغییرات سیاسی و اجتماعی که با جریان اصلاحات رقم خورد؛ پس جامعه تابآوری داشت. حتی تغییرات اجتماعی بازآفرینی را ما اواسط دهه 80 در جامعه شاهد بودیم. یعنی فضای دانشگاهها در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ تغییراتی داشت مبنیبر بدتر شدن وضعیت حجاب اما دومرتبه یک بازگشت ارزشها و هنجارهای اسلامی را در جامعه شاهدیم بهطوری که در اواسط دهه 80 بعضی دانشگاهها وضعیت متفاوتی مبنیبر بیشتر شدن محجبهها داشتند. یعنی این تابآوری نسبت به این تغییرات اجتماعی وجود دارد. پس مواجههای که در جامعه داشتیم قادر به کنترل شرایط بود. بعد از آن همه هجمه و اتفاقات و دهه پرفراز و نشیب ۹۰ که از سر گذراندیم ناگهان خروجی را به شکل اتفاقات 1401 دیدیم و این نشانگر این بود که جامعه نسبت به شرایط در پی یک تعادل است، البته باید اشاره کنم که این مختص همه جامعه نیست و بخشی از جامعه در پی آن است.
جریان اصلی رسانهای کشور در برابر رسانههای خرد و بهویژه رسانههای تحت وب چگونه قادر به رقابت است؟ آیا اصلا قائل به رقابت بین این دو جریان هستید یا رسانههای خرد را در سطحی میبینید که در کارکرد رسانههای جریان اصلی اختلال ایجاد کرده باشند؟
چیزی که ما با عنوان رسانه انقلاب اسلامی در کشور داریم و نگاهی که نسبت به آن در بعد از انقلاب شکل گرفت، خیلی مهم است. در قانون اساسی به رسانهای که قرار است تولید محتوا کند اشاره شد. علیرغم نقدهای جدی و ساختاری که وجود دارد و صداوسیما که تولیدکننده اصلی محتوا برای جامعه ایران شناخته میشود دیدگاه تدوینکنندگان قانون اساسی را نشان میدهد مبنیبر اینکه ذهنیت و خوراک فکری جامعه از طریق نهادی تولید شود که باید پالایش مناسب را انجام دهد و بقیه مراکز تولید محتوا هم این پالایش را انجام دهند. الان نسبت به رسانه صداوسیما این نگاه وجود دارد که چرا باید سرمایهگذاری کرد تا یک رسانه کلان داشته باشیم. نکته این است که ما در مواجهه با تمدن غرب که رسانههای جریان اصلی آن دارد قوی عمل میکند، یک کلانروایت میخواهیم. کلانروایتی که بتواند ما را در رویارویی با آن هجمه مجهز کند. یعنی بتوان کلان روایت انقلاب اسلامی و مثلا دفاع از آرمان فلسطین را تبیین کرد و دقیقا در این نقطه دچار لکنت هستیم. ساختار و شکلی که یک رسانه کلان باید داشته باشد تا یک روایت کلان را بسازد به نظرم ضروری است. این کلانروایت میتواند از طریق رسانههای خرد هم ارائه شود، اما یک نیاز جدی نسبت به آن وجود دارد. رسانههای خرد ما در جامعه باید ادامه سیر کلانروایت باشند و آن را بسازند. رسانههای خرد در جامعه ما، به یک ضدجریان علیه کلانروایت جمهوری اسلامی تبدیل شدهاند. چرا این اتفاق افتاده است؟ این رسانهها همراه و هممسیر با رسانههای اصلی جامعه نیستند. برای ارائه این روایت کلان مثلا برخی مطبوعات یا رسانههای اجتماعی آن، کلانروایت انقلاب اسلامی را دارند خدشهدار میکنند.
وقتی صحبت از پساحقیقت و سیطره اخبار جعلی میشود که رسانههای ضدجریان تولید میکنند، باید به همین مساله مقابله با اخبار جعلی اشاره کرد. مثلا غرب چرا بخشی از تلاش خود را به مقابله با این اخبار جعلی اختصاص داده است؟ چون آنها دارند به آن کلانروایت ارائهشده از سوی رسانههای جریان اصلی غرب آسیب میزنند. حالا در جامعه ما، شرایط این گونه است که این کلانروایت ما در حال آسیب دیدن است. رسانههایی که حتی ادعای انقلابی بودن و رواج دادن گفتمان انقلاب اسلامی را دارند آن کلانروایت را با کنشهایشان دارند خدشهدار میکنند. آن کلانروایت مثلا در جامعه آمریکا آسیب دید که فردی مثل ترامپ رای آورد. او توانست رسانهای اجتماعی را متاثر کند. در جامعه ما شیوه مواجهه چیست؟ بخشی از این مساله در کشور ما به عدم شناخت مناسب جریان حامی انقلاب اسلامی در مسیر رسانهای بازمیگردد. این مسیر رسانهای بسیار متفرق است. بیاعتمادی نسب به رسانهها بله وجود دارد، اما همه آن تقصیر رسانه کلان و ملی نیست. رسانههای خرد با گفتمان انقلابی هم مقصرند. چرا ما در اینکه آرمان و اصول انقلابی ما چیست دچار اختلافیم اما در جریان مقابل رسانهای که در غرب وجود دارد مثلا در موضوعی مثل هولوکاست هیچ اختلافی وجود ندارد، حتی اگر آن را خیلی از رسانهها قبول نداشته باشند کسی جرات ندارد علیه آن صحبت کند. یک همفکری و همراهی جزئی باید از سوی این رسانههای خرد باشد که صرفا هم ابزار نیستند. نخبگان، اساتید دانشگاهی، هنرمندان و... هم میتوانند این کلانروایت را تقویت کنند و به آن آسیب بزنند. عدم اعتمادی که به رسانههای اصلی ما است ریشه در عدم همسو کردن آنها دارد. جریانهای سیاسی هر کدام مبین اصول اساسی انقلاب اسلامی نبودهاند و این آسیبزا بوده است. این زیر سوال بردنهای اصول آن بیاعتمادی را تقویت میکند. رسانه اصلی که زیر بار نمیرود، رسانههای خرد هم عمدتا حرفی نمیزنند و مردم باید بین این دو نوع رسانه تصمیم بگیرند، اینجا آبشخوری برای رسانههای معاند و بیگانه جهت ارائه روایت به مردم میشود.
مشکل جریان اصلی رسانهای کشور کجاست؟ آیا غیر از راهبرد، در ابزار هم هست؟ ادراک مخاطب تحت تاثیر رسانهها و مخصوصا رسانه خرد چه تغییری میکند و داوری و قضاوت مخاطب را چگونه متاثر میکنند؟
جریان انقلاب اسلامی تا یک بازهای میتوانست با این ابزارهای رسانهای پیش برود. اکنون باید سطح و نوع بهرهگیری از رسانههایش را متفاوت کند. یعنی ما هر جا سطح و نوع شکل ارتباطاتمان را تغییر دادیم اثرگذار عمل کردیم و مردم را حتی در خارج از ایران متقاعد کردیم. مثلا در بحث عراق با وجود تمامی تلاشها ارتباطات فردی و چهرهبهچهره فرماندهان نظامی ما با افرادی که در عراق بودند سبب شد بخشی از جامعه عراق همراه انقلاب شوند و در مقابل داعش بایستند. ما شکل جدیدی از رسانه و ارتباط ایجاد کردیم. یعنی نه رسانههای ما و نه ابزارهای رسانهای ما این اندازه نتوانسته در دنیا اثرگذار باشد. الان شعار شبکه پرستیوی صدای بیصدایان است، این چقدر میتواند موثر باشد؟! ما در دنیایی هستیم که همه هستند. وضعیت رسانهای که نظام سرمایهداری غرب ایجاد کرده درست است که به همگان اجازه صحبت هم بهصورت شعاری میدهد اما یک بلندگو دستش گرفته و صحبت میکند و حرف دیگران شنیده نمیشود. حتی رسانههایی مثل همین پرستیوی داریم که علیرغم شعار آزادی بیان غربی هم اغلب از روی اکثر ماهوارهها قطع شدهاند و تحت وب فعالیت دارند. ما حتی به آن ماهوارهها دسترسی نداریم. پس به مدل دیگری از فضای ارتباطی نیاز داریم.
مردم نیاز دارند روایتی از جامعه، زندگی و جایگاه خودشان در انقلاب، آینده و... داشته باشند. وقتی این روایت به آنها داده نمیشود دنبال روایت جایگزین میروند. در جامعه شرایطی پیش میآید که حرف، برونداد را نمیشنود. یعنی مسیر شنیدن را از دست میدهد که سیر تدریجی برای افراد دارد. این مسیر ممکن است برای جوامع مختلف به وجود آید. عاشورا چگونه ایجاد شد؟ جامعه رسول الله نوه پیامبر خدا(ص) را شهید کرد و این در هر برهه تاریخی قابل تکرار است. تغییرهای اجتماعی در مسیر زندگی که حاکمیت براساس ساختارها آن را فراهم میکند، مثل نظام آموزشی و... و بخشی دیگر کنشهای فردی است. یعنی فرد چقدر آمادگی دارد به سمت ارزشها برود و زندگیاش را تغییر دهد. خانواده و نهادهای خرد قبلا این مسیر را ساماندهی میکردند و اکنون اینها هم دچار تغییر شدهاند. همان خانوادهها و بخشهایی که وظیفهشان را بهدرستی ایفا کردند، توانستهاند انسانهای خوب تربیت کنند. شهدای مدافع حرم که رویشهای جامعه ما هستند چگونه رشد کردند؟ سطح ارتباطی این افراد هم متفاوت بوده است. بخشی ساخت معنا در زندگی روزمره بوده است. این تعامل دو طرفه است. به نظرم این نیروهای مردمی و عوامل موثر که در جامعه رویش بودهاند میتوانند مدلهای جدید ارتباطی ایجاد کنند.
ابزار رسانهای برای بیان حقیقت ناقص است؛ برای بیان اصول یک انقلاب بسیار ناقص است. بهار عربی که شکل گرفت، گفتند که شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک و... انقلاب کردند. مگر رسانهها قائل به انقلاب بودند که اصول انقلابی بیاورند یا انقلاب کنند؟ بخشی از این اصول، فرآیندها و ارتباطات اجتماعی است که در درون جامعه منتقل شده بود. مگر رسانهها میتوانند انقلاب اسلامی را حفظ کنند؟ قدرت نیروهای انقلابی و مردمی بود که در فرآیندی مثل حفظ انقلاب موثر بود. ۹۰ درصد مردم همراه انقلاب شدند. نیروی فزاینده تاثیرگذار درحقیقت اسلامی نیروی مردمی بود. اگر جامعه ما و فضای سیاسی آن بتواند مردم را با خود همراه کند میتواند این تغییر را ایجاد کند. ابزارهای رسانهای میتوانند تهییج و تاثیر ایجاد کنند اما در بلندمدت نمیتوانند اثرگذار باشند و عامل دیگری نقش دارد. فعالان انقلاب ما که جنگ تحمیلی را به مسیر رشد انسانی تبدیل کردند شاید تا حدی کوتاهی کردهاند و باید با کنشهای انسانی مسیر را به سمت متعالی شکل میدادند. عاملیت انسانی رسانه موثر است، صرفا ساختار مطرح نیست. امام جماعت آن مسجد شاید کوتاهی کرده که آن نوجوان اخبار یا برنامههای تلویزیون نگاه نمیکند و حرف معلمش را گوش نمیدهد. این عاملیت در مسیر تربیت در انقلاب موثر بوده است. باید به این توجه شود.
ایدههایتان برای حکمرانی در عرصه رسانه چیست تا کارکرد جریان رسانهای کشور تقویت شود؟
نگاه من این است که نوع نگاهی که نسبت به رسانه وجود دارد این است که رسانههای موجود باید قائل به یک کلانروایت مبتنیبر اصول انقلاب اسلامی باشند. یعنی وجه تمایز جمهوری اسلامی با ترکیه لائیک مروج اسلام رحمانی و... چیست و چه آرمانی را برای جامعه ایرانی باید ترسیم کند. این باید با همکاری با سایر رسانهها انجام شود. این مسیر جدی گرفته نشده و برایش مدلسازی کلان انجام نشده است.
من قائل به این نیستم که رسانه واحدی مثل صداوسیمای ما مثلا 50 شبکه داشته باشد. دو تا یا سه تا شبکه برای تبیین اصول کافی است که بتوان حرف را بدون لکنت زد.
من جهاد تبیین را مبتنیبر رسانه تنها نمیبینم؛ فرد فرد جامعه و عاملیتهای آنها مهم است. تابآوری اطلاعاتی مردم باید بیشتر شود. شبکههای ماهوارهای روزبهروز بیشتر شبهه ایجاد میکنند. تابآوری باید به گونه باشد که این مسائل پاسخ داده شود و این مربوط به ارتباطات هم هست. همافزایی فردی با آرمانها باید شکل بگیرد و مدلسازی شود. بخش زیادی از تابآوری جامعه به دلیل کنش و فعالیت افرادی هست که دیده نمیشوند. بحث رسانه در گسترش سرمایه اجتماعی یک حاشیه است. اصل مساله در سرمایه اجتماعی جامعه گسترش ارتباطات است. در قسمت دیگر، اعتباربخشی جدی به رسانهها داده شود. یعنی رسانهها حرفی را که میخواهند به مردم بزنند با استفاده از افراد حرفهای، کسانی که اهل لکنت نیستند به مردم منتقل کنند. این اعتماد مهم است که حرف واقعی دارد از سوی رسانه زده میشود. همین حمایت از عدالت اجتماعی را صریح مطرح کنید. ما نیاز به همافزایی ساختاری حکمرانی برای مواجهه با هجمهها داریم. باید درخصوص فیلترینگ فکری شود و چالش آن حل شود. در نظام حکمرانی باید برای این برنامه باشد که چگونه جلوی هجمه را میتوان گرفت و حداقل اخبار و روایتهای تخریبکننده کلانروایت ما را پاسخ دهد.
برای خواندن متن کامل گفتوگو، اینجا را بخوانید.