فرهیختگان:1. کتایون ریاحی که به دلیل رفتارهای خارج از چهارچوب چند وقت اخیرش و نه به خاطر فعالیت هنری، نامش بر سر زبانها افتاده با انتشار یک استوری اینستاگرامی نوشته است که شرافتم اجازه کار در سینمای امروز را نمیدهد. ریاحی علیرغم اینکه جزء هنرمندان محترم سینما و تلویزیون ایران محسوب میشود اینبار جانب انصاف را در کلام رعایت نکرده و با لحنی گستاخانه نسبت به سینمای امروز ایران واکنش نشان داده است. او با قضاوتی غیرمنصفانه به جای اینکه نسبت به برخی از بدکارکردیها و بدخلقیهای مدیران سینمایی و فرهنگی کشور انتقاد کند کلیت سینمای ایران را مورد هجمه قرار داده و شبکههای رسانهای فرصتطلب هم با همین لحن نسبت به سینمای ایران گستاخی کردند. بازیگری که قریب به 15 سال در آثار سینمای ایران حضور نداشته چگونه در عرض یک سال گذشته به این نتیجه رسیده که حضور و فعالیت افراد در سینمای امروز ایران نشانگانی از بیشرافتی است. سینمای ایران با همه اما و اگرهایی که در مورد کم و کیف آثار فعلیاش مطرح است، همچنان مهمترین پایگاه فرهنگی کشور است و اتفاقا به خاطر همین اهمیتش است که محل ظهور و بروز اندیشهها، دیدگاهها، دیالوگها و حتی جدلهای اصلی جامعه امروز ایران است. سینمایی که بیش از آنکه وابسته به شخص یا جایگاه حقوقی افراد باشد متصل به جریانهای فکری متکثر جامعه ایران است. سینمای ایران و تمام مشتقات آن را نباید فقط روی پرده سینما یا در پس اتفاقات و جنجالهای شهرهطلبان فضای مجازی دنبال کرد؛ سینمای ایران، پهنه وسیعی از رویدادها و جریانهای زنده است که با تمام سختیها و موانعی که پیش رو دارند، همچنان نفس میکشند و چه بسیار فیلمسازانی که با شوق تماشاگران سالنهای سینمایی به وجد میآیند یا با تلنگر منتقدی ممکن است آزرده خاطر شوند.
شوق و ذوق سینما را باید در میان اشتیاق جوانهای فیلمسازی جستوجو کرد که در دو هفته گذشته مشتاقانه در مورد آثار متاخر داریوش مهرجویی، فیلمساز فقید سینمای ایران نوشتند یا برای فردوس کاویانی و آتیلا پسیانی گرامیداشت گرفتند. برای اینکه شوق فیلمسازی در فضای سینمای ایران را درک کنید، ای کاش هفته پیش به پردیس سینمایی ملت میرفتید و در حاشیه جشنواره فیلم کوتاه تهران، شوق جوانهایی را میدیدید که با دنیایی از آرزوی فیلمسازی در همین سینما، کارهایشان را به نمایش گذاشتند. جوانهایی که میدانند در فضای سلبریتیزده سینمای ایران، به سختی میتوان خود را به سرمایهگذاران سینمایی اثبات کرد اما همچنان پشت دوربین میایستند و بعد از گذار از هزارتوی تولید، فیلم میسازند. آری این سینما با تمام اما و اگرهای خودش، شرافت دارد به تمام بیشرفانی که تمام حیثیت و اعتبار خود را از همین سینما گرفتند و بدون هیچ قدردانی، به همین سینما میتازند. اتفاقا دستگاههای نظارتی در حوزه فرهنگ و هنر، به جای اینکه به دنبال برخوردهای حذفی و سانسور آثار سینمایی باشند، بهتر است که پاسدار شرافت این سینما باشند و با هر فرد و ارگانی که سینمای ایران را محل تاخت و تاز توهینهای شخصی قرار میدهد، برخورد جدی کنند. آنهایی که دلسوز سینمای ایران هستند و کوچکترین تعصب و علقهای نسبت به آن دارند، همانطور که نسبت به روزنامه هتاکی که چند سال پیش علیه اهالی سینمای ایران توهین کرده بود، واکنش نشان دادند، این بار هم نباید به توهین علیه فضای سینمای ایران بیتفاوت باشد و اگر شهامتش را دارند واکنشهای صریحتری نشان دهند.
خانم ریاحی اگر منظورش از شرافت حضور در یک اثر نمایشی آن هم برای یک زن بازیگر، همان چیزی است که مهناز افشار در نمایش خانه امن اجرا میکند، بهتر است یک بار دیگر مسیری که او و همانندهای او در بیرون از مرزها طی کردند را مرور کند. کدام بازیگر و هنرمند ایرانی در خارج از کشور را میشناسید که توانسته اعتباری برای خود از جانب فعالیت هنری به دست آورد و جلوههایی از هنر خود را بروز دهد مگر با دشنام و فحاشی به ارکان و ساختارهای سیاسی داخل کشور.
2.کتایون ریاحی بازیگر شناختهشده سینما و تلویزیون ایران است و واکنش اخیر او هم به واسطه و بهانه اظهارات اخیر مدیران ارشاد و بهخصوص وزیر ارشاد بود؛ و داخل پرانتز هم بگوییم که جای مباهات است بازیگر دیگری که قدش به مراتب کوتاهتر از قواره امروز سینمای ایران است و بهواسطههایی غیر از هنر به فعالیت سینمایی دست یافته هم در چنین وضعیتی که آب سربالا رفته، آواز ابوعطا سر میدهد. او در شبکه اجتماعی ایکس نوشته بود که باعث افتخار و سربلندی بنده است که تحت نظارت هیچ رژیم و حکومتی نیستم. تعبیری عجیب که فقط در ایران قابل تفسیر است و برآمده از همان ژست همهچیزدانی است که آفت چندساله اخیر چهرههای مشهور سینمای ایران شده است. از دلایلی که چنین اظهارنظرهای ناپختهای در فضای رسانهای دستگردان میشود اول فضای سلبریتیزدهای است که بر کشور حاکم است و دوم و مهمتر اینکه بستر پذیرش آن ابتدا از جانب مدیران فرهنگی فراهم شده است. واقعا جای سوال از مدیران فرهنگی و وزیر ارشاد است که بنا به چه استدلالی، اعلان رسمی میکند که بخشی از اهالی سینمای ایران از حضور در آثار سینمایی محروم هستند. آیا کار ویژه وزارت فرهنگ و ارشاد این است که اعلانیه ممنوعالفعالیتی اهالی سینما را با افتخار فریاد بزند یا اینکه شرایط حضور و تعامل با اهالی هنر را تسهیل کند. اتفاقا اگر بخواهیم شرایط روزها و سالهای پیش از اتفاقات پاییز 1401 را بررسی کنیم، اولین کسانی که متهم به شکلگیری وضعیت آشفته و در هم و برهم سال گذشته بودند همین مدیران فرهنگی و در راس آن مدیران وزارت فرهنگ و ارشاد قرار هستند که رشته کار و مدیریت چهرههای سینمایی از کفشان به در رفته بود. این شرح وظیفه دور از انتظاری برای یک مدیر فرهنگی نیست که باید فضای فرهنگی و هنری کشور را از طریق تعامل و ارتباط با اهالی هنر راهبری کند اما سوال این است که آیا مدیران فرهنگی امروز، هیچ اعتباری برای خود و جایگاهشان قائل هستند؟ اینکه سال گذشته و در جریان آشوبهای خیابانی و فضای مجازی، مدیران سینمایی توان و اختیار مدیریت چهرههای هنری و سینمایی را نداشتند شاید در مقاطعی قابل توجیه باشد اما واقعا جای سوال است که تا به کی این رویه بیاعتباری جایگاه مدیران فرهنگی در پیشگاه هنرمندان و مردم قرار است ادامه پیدا کند. آیا وزیر فرهنگی که با لبخندی همیشه برلب، از ممنوعالفعالیت شدن چهرههای زن سینمای ایران میگوید، میتواند آن نقش پدری و حاکمیتی خودش را در حوزه فرهنگ و هنر ایفا کند و میداندار مدیریت هنری در کشور باشد.
3. برای فهم قدر و اعتباری که زن در سینمای امروز ایران به دست آورده، باید تعریفی که از سینما پیش و پس از انقلاب وجود دارد را در یک مقایسه مبنایی بررسی کرد. جریان غالب سینمای پیش از انقلاب، متعلق به فیلمفارسی بود و در تعداد زیادی از آثارسینمایی آن دوره، خصوصا جریان فیلمفارسی، زن صرفا کالایی است که باید بهدست آورده شود. حتی شورمندی مرد در تلاش برای بهدست آوردن آن زن، به خود زن ارزشی نمیدهد. انگار یک نفر برای بهدست آوردن یک اتومبیل یا چیزی شبیه آن تلاش میکند و مخاطب با دل آن مرد تلاشگر همدل میشود و با او همذاتپنداری میکند، نه آن اتومبیل یا آن زن. در بخش دیگری از فیلمها زن نقش نجیبانهای دارد اما فقط رهگذر است، جزء آکسسوار صحنه است و به قول یکی از هنرپیشههای زن ایرانی، تمام ویژگیهای وجودیاش در بیان این دیالوگ خلاصه میشود که «چاییت یخ نکنه آقاجون.» در دوره پس از انقلاب، در نسبتی که جریان جدید فرهنگی در کشور با فیلمسازان یافته بود، آثاری تولید شدند که جایگاه زنان را متفاوت از دوره پیشین میکرد. زنان بازیگر در سینمای بعد از انقلاب، برای حضور مستمر زن ایرانی در سینما پذیرفتند که در یک نسبت تعریفشده با قوانین جدید بازی کنند و بهواسطه همین رنگی که برآمده از فضای اجتماعی ایران بود، وجوه تازهای از زنانگی در قاب تصویر به نمایش گذاشته شد.
چند نوع جلوهگری از سیمای زنان در سینمای ایران را میشود رصد کرد که هرکدام سرشاخهای برای فیلمها و فیلمسازهای متعدد بعدی شدند. بهرام بیضایی زن باستانی و اساطیری ایران را به امروز آورد و به او قدر و منزلتی داد که یا کمرنگ بود یا دیده نمیشد. در سوی دیگر داریوش مهرجویی داستان زن مدرن ایرانی را روایت کرد و در سینمای دفاع مقدس هم خصوصا آنجا که به فیلمهای پساجنگ مربوط میشد، ترکیبی از باورهای کهن مذهبی، تیپهای باستانی زن ایرانی و ویژگیهای امروزین او را میبینیم. البته در این سینما هم زنانی را میبینیم که نماینده زن ایرانی نیستند، مثلا زنی که در فیلمهای خالتور هست یا زنهای مثلا مثبت کلیشهای در آثار سفارشی. زنان سینمای جشنوارهای پسافرهادی هم بیشتر از اینکه منبعث از دغدغههای بومی فیلمسازانشان باشند، مطابق خواست دیگران طراحی شدهاند. با این وجود سینمای ایران اگر از دسترس مهندسیهای سلیقهای برخی مدیرانش خلاص شود و جریان نقد و اصلاح از درون را با نگاه کارشناسان و اهل فرهنگ در پیش گیرد، قطعا میتواند آن بخش از زن در سینمای ایران را پیش روی مخاطب جهانی قرار دهد که پیش از این در جای دیگری وجود نداشته است.