آمار انگار این‌طوری اعلام شده که در هر 15 دقیقه، کودکی در غزه کشته می‌شود. بنابراین می‌کوشم تا این مطلب را با واحد شمارش کشتار کودکان در غزه تنظیم کنم.
  • ۱۴۰۲-۰۸-۰۴ - ۰۵:۰۳
  • 10
وقایع‌نگاری دقیقه‌ای مرگ ۶ کودک فلسطینی
وقایع‌نگاری دقیقه‌ای مرگ ۶ کودک فلسطینی

هومن جعفری، خبرنگار: آمار انگار این‌طوری اعلام شده که در هر 15 دقیقه، کودکی در غزه کشته می‌شود. بنابراین می‌کوشم تا این مطلب را با واحد شمارش کشتار کودکان در غزه تنظیم کنم. از زمان نوشته شدن این مطلب تا انتهایش، هر یک‌ربع یک‌بار، کودکی کشته می‌شود. تلخ است اما فقط برای چند دقیقه یا چند لحظه. بعد ذهن‌مان تمرکزش را از دست می‌دهد. دست می‌رود توی جیب و گوشی را درمی‌آورید و وسط خواندن این مطلب،گوشی را هم چک می‌کنید. اخبار را می‌خوانید و پیام‌های رسیده‌شده را نگاهکی می‌اندازید. به خودتان که می‌آیید، می‌بینید یک‌ربعی سرتان توی گوشی بوده. درست همان اندازه که نیاز است تا کودک دیگری کشته شود.
تا این لحظه، هفت دقیقه گذشته! هفت دقیقه از لحظه‌ای که...
ببخشید... یک ساعت گذشت. دقیق‌ترش 45 دقیقه! ناچار شدم لپ‌تاپ را باز بگذارم و کارهای دیگری انجام بدهم. بعد ناخودآگاه خودم را در جلسه دیگری دیدم و آنجا گرفتار شدم. حالا برگشته‌ام پای مطلب و مشغول تایپ کردن هستم. پس یادداشت کنید؛ پنج دقیقه بعد از این سطرها، می‌شود یک ‌ساعت از وقتی که نوشتن این مطلب شروع شد، یعنی از یک ساعت پیش تا الان که این مطلب تازه، وارد پاراگراف دوم شده، چهار کودک در غزه کشته شدند!
ببخشید... پنج دقیقه دیگر گذشت. تلفنم زنگ خورد و باید کاری را پیش می‌بردم. یک سوم از وقتی که برای کشته شدن یک کودک مورد نیاز است، صرف مکالمه دیگری شد. باور کنید من قدر گذشت زمان را می‌دانم اما تلفن‌ها تمامی ندارند.
ببخشید... تلفنم دوباره زنگ خورد. لحظه‌ها از دستم در رفت. باید با دوستی سر فوتبال بحث می‌کردیم. خیلی سعی کردم بحث کش پیدا نکند اما کرد. چیزهایی بود که باید گفته می‌شد. خبرهایی باید بیان می‌شد و تحلیل‌هایی باید روی آن خبرها به‌دست می‌آمد که زمینه‌ساز مطلب دیگری شود. نتیجه مذاکرات و تحلیل ما روی یک سوژه ورزشی این شد که مطلبی خوب نوشته می‌شود. این وسط زمان گذشت و یک کودک دیگر کشته شد. تاسف‌برانگیز است اما کاریش نمی‌شود کرد.
به سکانس مرگ می‌ماند در سریال «بازی ماهی‌مرکب»؛ جایی که شرکت‌کننده‌ها به خیال خودشان در یک بازی شرکت کرده‌اند که پولی به‌جیب بزنند و رگبار گلوله‌ها شلیک می‌شود و آدم‌ها - بدشانس‌ترها - کشته می‌شوند. میزان شوک شرکت‌کننده‌ها و به خود آمدن‌شان و بعد بقا در بازی و بعد رسیدن به اتاق استراحت و بعد گریه و ترس و ترک زمین بازی و بعد بازگشت به میدان و مرگ دوباره، می‌شود میزان دقایق بین مرگ. خو می‌گیری... عادت می‌کنی... بعد از مدتی، صدای شلیک گلوله‌ها آزارت نمی‌دهد... عین تازه‌سربازها در زمان جنگ، مدتی طول
می‌کشد تا به صدای شلیک خمپاره‌ها عادت کنی. بعد عادی می‌شود و می‌توانی خواب خوبی داشته باشی...
برای من، فقط نصف یک مرگ کافی بود تا عادی شود. هفت دقیقه اول که یک‌ضرب نوشتم، تنها وقتی بود که ‌انگیزه اولیه نوشتن خشم بود. بعد از هفت دقیقه، زندگی خودش را تحمیل کرد. حالا یک ساعت و 23 دقیقه از زمان شروع این مطلب می‌گذرد. یک ساعت و 23 دقیقه پیش که نوشتن این یادداشت شروع شد، پنج کودک و نصفی زنده بودند. بیایید برایشان اسمی انتخاب کنیم، مثلا حسن، محمد، مصطفی، سلما و فاطمه. این پنج تا، زمان نوشته شدن این مطلب کشته شده‌اند. به هر شکل. به هر دلیل... مرگ خیلی سختگیر نیست... استانداردهای بالایی ندارد. همه مشتری نهایی‌اش هستیم ولی یکی تا 100سالگی زندگی می‌کند و یکی ساعتی بعد از تولد می‌میرد. از این منظر می‌شود مرگ را به همان مرده‌شوی تشبیه کرد. همه را می‌شوید!
خب گفتیم پنج کودک در زمان نوشته شدن این مطلب کشته شده‌اند. اسم هم برایشان انتخاب کردیم. حسن، محمد، مصطفی، سلما و فاطمه. شیعه بودند یا سنی؟ چند سال‌شان بود؟ با گلوله و انفجار به شکل مستقیم مردند یا به‌دلیل نبودن برق و کار نکردن تجهیزات بیمارستان جان باختند؟ شاید زیر آوار؟
گایز... گایز... گایز... یو میس د پوینت! دوستان شما نکته اصلی را از دست دادید. رسیدیم به یک ساعت و 30 دقیقه! بچه ششم هم الان‌هاست که تایمش برسد. بجنبید. هاری آپ گایز... هنوز برایش اسمی انتخاب نکرده‌ایم... هنوز انتخاب نکرده‌ایم پسر باشد یا دختر... . تا الان سه پسر بوده و دو دختر... یعنی آمار فرضی ما برای شمردن واحد کشتار کودکان در وقت نوشته شدن این مطلب، این‌طوری بوده. ششمی باید دختر باشد؟ اگر نباشد سازمان‌های برابری حقوق مردان و زنان ناراحت می‌شوند؟ یعنی ششمی باید حتما دختر باشد؟ اسمش را چه بگذاریم؟
در گوگل سرچ می‌کنم... موست فیور گرلز نیم این پالسطین؟ جواب می‌آید: انور، فاطیما، مریم، رانیا، لایلا، ثمر، سلما!
انتخاب کنید رفقا و لطفا زود باشید... اسمش را چه بگذاریم... یک ساعت و 30 دقیقه شده. رسیده‌ایم به ددلاین زمانی مرگ کودک ششم... . اسمش را چه بگذاریم رفقای جان؟ یک دانه فاطمه و سلما داشتیم. انتخاب‌های ما محدود می‌شود بین انور، مریم، رانیا و لایلا! ثمر هم هست... انتخاب کنید. من مانده‌ام با ثمرچه کنم؟ نمی‌شود فلسطین ثمر نداشته باشد اما نمی‌شود این همه مرگ، هم بی‌ثمر باشد... وسط این همه کشتار حساب شده و دقیقه‌ای، عجب بازی با لغات خونینی شده... سرباز صهیونیست از راه می‌رسد و با لحن آن رپر عصبانی ایرانی در کلیپ معروفش می‌گوید: داداش ما داریم زحمت می‌کشیم! مشکل داری؟ به ساعت نگاه می‌کنم... ششمی هم رفت. ثمر یا لایلا؟! مساله همین است!

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰