میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ: سلبریتیها روتوشکننده جهانی هستند که سرمایهداری برای ما ساخته است و همه چیز را عادی و شیک جلوه میدهند. یکی از شگفتیهای دوران ما این بود که بعد از درگرفتن نزاعی خونین بین نیروهای مقاومت فلسطینی با ارتش اسرائیل، عدهای از سلبریتیهای عصر جدید که عمدتا ریشهای عرب یا مسلمان داشتند، درست برخلاف کارویژهای که سرمایهداری برایشان تعریف کرده بود عمل کردند و به جای عادی نشان دادن موضوع، شوریدند و از سکوی بلند شهرت که بر آن ایستاده بودند، انگشت اشاره را به سمت مرکز فاجعه گرفتند. آنها فریاد زدند هیچچیز عادی نیست. یک موضع اصولی و انسانی را به یاد انسانها آوردند و گفتند که خانه و زمین متعلق به فلسطینیان است، جان آنها هم کممقدارتر از جان اسرائیلیها نیست و یادآور شدند که کدام طرف دعوا همیشه میکشد، زن و کودک و پیر و جوان را میکشد، بیضابطه میکشد و میخواهد همه با این قلدری استثناییاش کنار بیایند. بلوک سرمایهداری همیشه میخواست که مرگ فلسطینیها طبیعی و هر گردی که بر چکمههای اشغالگران مینشیند، حساسیتبرانگیز باشد. سلبریتیهای عرب یا مسلمان بعد از جنگ اکتبر ۲۰۲۳ در غزه، ناگهان از نقشهایی که برایشان در این بازی رسانهای تعریف شده بود بیرون زدند و عملکرد دیگری داشتند. در این لحظه حساس تاریخی، آنها تصمیم گرفتند دیگر سلبریتی نباشند اما به وجدان و غرورشان بدهکار نمانند. پیجهای اینستاگرام یا حتی تیکتاک خیلی از این افراد با چند میلیون کاربر بسته شد و از آنجا که بعضیشان اصولا خارج از فضای مجازی، هویت هنری یا ورزشی مشخصی نداشتند، یعنی شهرتشان بهعنوان بلاگر و اینفلوئنسر مجازی به دست آمده بود، نه مثلا هنرمند یا فوتبالیست، چیزی که از دست دادند همه داراییشان بود. وقتی به مردم غزه نگاه میکنیم، به آن دومیلیون نفری که در ۳۶۵ کیلومترمربع جا، سالهاست زندگی میکنند و از غذا تا برق و بهداشت، همهچیزشان در محاصره است و حتی وقتی جنگ نباشد، قطرهچکانی بهشان میرسد، حس میکنیم هسته سختی از مقاومت شکل گرفته که از این کوچکتر نمیشود. رفتنیها قبل از این همه رفتهاند و این دو میلیون نفر، ماندهاند که بمانند. از یک کودک غزهای پرسیده بودند دوست دارد وقتی بزرگ شد چهکاره شود و او پاسخ داد در غزه بچهها بزرگ نمیشوند. آنها حتی پیه مردن را هم به تنشان مالیدهاند و همین است که باعث میشود هرقدر بهشان فشار بیاید، هرقدر بمبارانشان کنند و بکشند آنها را، ملتشان بیدارتر شود. وقتی فشار که تنها ابزار رژیمصهیونیستی است، جواب معکوس بدهد، دیگر هیچ ابزاری برای آنها باقی نمیماند. سالها جور رژیم اسرائیل در فلسطین، هسته سختی از مقاومت پدید آورده که نه از این کوچکتر میشود و نه تسلیم خواهد شد و حالا این روحیه غزهای در حال سرایت به سایر مردمان جهان، خصوصا ملتهای زجر کشیده است و به آنهایی که طعم تبعیض را، درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. همین باعث میشود عدهای از سلبریتیهای مسلمان هم با به یاد آوردن ناخودآگاه جمعیشان، از چهارچوبی که جریان رسانهای سرمایهداری برایشان تعریف کرده بیرون بزنند و سمت وجدان و غرور بایستند.
چیزی که در اینجا توجه ما را جلب میکند، مساله مسئولیت اجتماعی افراد است. یک فرد چه سلبریتی باشد چه آدمی مشهور که دور از حاشیه و به خاطر مهارت فنی، ورزشی، هنری یا علمی به شهرت رسیده و چه انسانی کاملا عادی، از مسئولیت اجتماعیاش معاف نیست و حالا با چند سوال بنیادین مواجهیم. آیا بالاخره خوب است سلبریتیها در حوزههای غیرتخصصیشان نظر بدهند یا نه؟ به هر حال آنها نه جزء چریکها یا پارتیزانهای مقاومت هستند، نه متخصص روابط بینالملل. وقتی آنها به هواداری از فلسطین موضع میگیرند چون با موضع ما یکی است، با اینکه خارج از حوزه تخصصیشان حرف زدند، اگر بگوییم کار خوبی کردند، چطور خواهیم توانست در مواقع دیگر یا درمورد سلبریتیهای دیگر اینطور ایراد بگیریم که خارج از حوزه تخصصی خودشان حرف میزنند؟ ما باید چهارچوب نظریه خودمان را مشخص کنیم که هر بار طبق همان در قبال پدیدهای مثل سلبریتیسم موضع بگیریم؛ نه اینکه اگر طبق خوشامد سیاسی و اجتماعی ما نظر دادند، بگوییم خوب است که همیشه نظر بدهند و اگر خلافش اتفاق افتاد بگوییم هیچوقت نباید حرف بزنند یا مثلا اگر کاندیدای رقیب را در انتخابات تبلیغ کردند، بگوییم این جماعت را چه به سیاست و اگر به هواداری از کاندیدای مورد نظر ما بلند شدند، لذت ببریم و درود بفرستیم. از طرفی تکلیفمان با این هم باید روشن شود که آیا جماعت سلبریتی بهعنوان یک شهروند، حق اظهارنظر و فعالیت اجتماعی و سیاسی دارند یا نه؟ طبیعتا همه افراد جامعه حق دارند سیاسی باشند و به مسئولیت اجتماعیشان عنایت داشته باشند. حتی این حالت بهتر از بیتفاوتی است و اصولا از ابتدا گناه اصلی سلبریتیها همین عنوان میشد که شهروندان بیتفاوت غیرسیاسی و خوابآلود را بهعنوان کلنی هوادارانشان ضریب میدادند تا صدای کسانی که چالشها را عنوان میکنند، شنیده نشود. پس طبیعتا وقتی سلبریتیها در فضای سیاسی و اجتماعی موضع میگیرند، باید ستایششان کنیم که برخلاف آن گناه نخستین و وجودیشان رفتار کردهاند اما این اظهارنظرها اگر از جانب کسانی عنوان شود که شهرتی نامرتبط با موضوع بحث دارند، باز چالش ایجاد خواهد شد. مثلا وقتی یک ورزشکار یا خواننده در مورد داروهای پزشکی نظر میدهد، اظهارنظر او نباید به دلیل شهرتش روی اظهارنظر نخبگان موضوع سایه بیندازد و ملاک تشخیص مرجعیت در هر موضوعی را از صلاحیت علمی و فنی گوینده، به شهرت گوینده تغییر بدهد. حتی اگر بین نخبگان یک حوزه بر سر موضوعی بحث و اختلاف نظر است، مثلا بعضی پزشکان میگویند فلان دارو خوب است و بعضی میگویند نیست، این بحث باید در همان لایه نخبگان بماند و به نتیجه برسد؛ نه اینکه یکی از طرفین بحث، از دوپینگ ارتباط با سلبریتیها استفاده کند و نظرش را توسط بسیج افکار عمومی غیرمتخصص، به کرسی بنشاند. سیاسیون گاهی چنین میکنند که البته اشتباهی مرگبار است و در بلندمدت برای خودشان هم نتایجی ویرانگر دارد. نکته دوم این است که اگر شهروند یک اظهارنظری میکند، چه سلبریتی و چه آدمی عادی، باید امکان این وجود داشته باشد که او را درخصوص آنچه میگوید پاسخگو کنند. مثلا اگر یک سلبریتی به نام دونالد ترامپ رئیسجمهور کشوری صدها میلیون نفری شد و وسط پاندمی کرونا به هوادارانش گفت وایتکس بخورند تا ویروس نگیرند، او که نه پروانه پزشکی دارد تا باطل شود و نه به نوع دیگری میشود بابت رفتارهایش مواخذه شود، وقتی هنوز در کاخ سفید است، از تمام شبکههای مجازی حذف میشود. میبینیم که حتی در قله سرمایهداری و مهد سلبریتیسم، یعنی آمریکا، از جایی به بعد تبعات این پدیده تحمل نمیشود. اگر بتوانیم افراد را بابت رفتار یا گفتارشان در چهارچوب پاسخگویی قرار بدهیم، چه مشهور باشند و چه معمولی، میتوانند کنش سیاسی و اجتماعی هم داشته باشند و حتی بهتر است داشته باشند وگرنه، اظهارنظرهای غیرمسئولانه افراد معمولی معمولا به خاطر تاثیر کمی که دارند، نادیده گرفته میشود و در عوض افراد مشهور بیشتر مورد نقد یا حتی مواخذه قرار خواهند گرفت.