امیرشهاب رضویان از اعضای قدیمی انجمن سینمای جوانان ایران، نویسنده، کارگردان و تهیهکننده باسابقه سینما طی یادداشتی مفصل در آستانه برگزاری چهلمین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران درباره حضور و اقداماتش در انجمن سینمای جوانان ایران و جشنواره فیلم کوتاه تهران نوشت:
«من در آبان ماه سال 1359 هنگامی که ۱۵ ساله بودم، وارد سینمای آزاد همدان شدم. اولین معلم من آقای محمدرضا رهبر بود و چند فیلم هشت میلیمتری در این مرکز ساختم. سینمای آزاد ایران، بهعنوان مهمترین تشکل فیلمسازی هشت میلیمتری در ایران قبل از انقلاب، از سال 1348 شروع بهکار کرده و بعد مورد حمایت تلویزیون ملی ایران قرار گرفته بود و تا سال 1357 فعال بود. بعد از انقلاب مجددا توسط یکسری نفرات جدید سازماندهی شده بود و از پاییز سال 1359 به تاسی از شرایط انقلاب که همه اسامی هم میبایست انقلابی میشد، اسم آن را به مرکز اسلامی فیلمسازی آماتور تغییر دادند.
وارد سینمای آزاد که شدم محصل سال دوم دبیرستان بودم، تصمیم گرفتم فیلمساز بشوم؛ شنیده بودم یک دانشکده بهنام هنرهای دراماتیک در تهران وجود دارد که رشته سینما دارد. پس هدفم را گذاشتم بر اینکه در آینده بروم و در این دانشکده تحصیل کنم. سال دوم در رشته ریاضی تحصیل میکردم. پایم که به سینمای آزاد باز شد خیلی خوشم آمد که فضای فیلم و فیلمسازی را تجربه میکنم. یکشنبهها بعداز ظهر در دبیرستان ابن سینا که بهترین دبیرستان همدان بود کلاس داشتیم. رشته ریاضی بهترین رشته دبیرستانی به حساب میآمد و من هم از بچههای نسبتا درسخوان بودم و معمولا معدلم 17 یا 18 بود. یکشنبهها بعداز ظهر که در سینمای آزاد کلاس داشتیم من باید از مدرسه فرار میکردم. کلاس فیلمسازی ما ساعت سه بود و یک همکلاسی داشتم به نام قرهخانی که برایم قلاب میگرفت تا از بالای دری که به زمینفوتبال دبیرستان باز میشد، به خیابان بپرم و به کلاس فیلمسازی برسم. این کلاس خیلی برای من جذاب بود و به این نتیجه رسیدم که از ریاضی خوشم نمیآید و آینده من سینماست. یک پسربچه 15 ساله بودم که برای آینده خودم تصمیم گرفته بودم و به کسی از خانواده هم چیزی نگفتم، پس تقاضای تغییر رشته دادم و به رشته علوم تجربی رفتم چون درسهایش حفظ کردنی بود و میشد تقلب کرد. رشته تجربی برایم راحت بود به همین خاطر شیطنتهایم شروع شد. سال چهارم با بهرام مهربان همکلاس شدیم و به عصیانگری و شلوغکاری پرداختیم و به خاطر همین کارها و البته با تقلبهای متنوع در دروس بیمعنی برای من، معدل دیپلم من به 15 رسید و البته بهرام که از من خجستهتر بود آن سال مردود شد! در اینجا یک فلاش فوروارد میزنم به سال 1366 که توانستم وارد دانشکده سینما و تئاتر بشوم و 9 سال بعد فارغالتحصیل شدم.
اولین جشنواره فیلم فجر بهمن ماه سال 1361 در تهران برگزار شد. در آن ایام جشنواره فیلم کوتاه تهران مستقل نبود و دوره اول، دوم و سوم جشنواره تحت عنوان بخش آماتور همزمان با جشنواره فیلم فجر برگزار میشد. یک فیلم کوتاه هشت میلیمتری چند دقیقهای به نام «انقلاب» ساخته بودم، که در اولین دوره جشنواره فیلم فجر پذیرفته شد. من 17 سال داشتم و فیلمم قرار بود در موزه هنرهای معاصر نمایش داده شود. احساس شعف فراوانی داشتم. روز 21 بهمن 1361 روز نمایش فیلم من بود؛ متاسفانه مادر بزرگ من که بسیار هم دوستش میداشتم، روز 19 بهمن فوت کرد. مستاصل بودم که باید چه کار کنم؟ با تردید و کمی خجالت به دایی و پدر و مادرم گفتم که من در تهران نمایش فیلم دارم چه صلاح میدانید؟ هرسه به من اجازه دادند و من هم در یک زمستان سرد که برف زیادی باریده بود با اتوبوس شبانه به تهران آمدم و ساعت 10 صبح به موزه هنرهای معاصر رسیدم. من تا آن ایام فضای جشنواره را تجربه نکرده بودم و فقط گزارشهایی تلویزیونی از جشنواره سپاس و جشنواره جهانی فیلم تهران که پیش از انقلاب بسیار با ابهت برگزار میشد دیده بودم و با این تصور وارد سالن سینمای موزه هنرهای معاصر شدم. یک آپارات هشت میلیمتری در اتاق فرمان گذاشته بودند و فیلمهای هشت میلیمتری را با تصویری کوچک و کمی تاریک روی پرده نمایش میدادند. از آن ابهت جشنواره و جمعیت تماشاگران و عکاسها و خبرنگارها خبری نبود و به جز من دو نفر تماشاچی دیگر در سالن حضور داشتند. فیلم من هم پخش شد، نه کسی دست زد، نه کسی سوت کشید و نه عکاس و خبرنگاری به سراغ من آمد. خلاصه اینکه بخش فیلم کوتاه جشنواره خیلی خلوت بود.
در اسفند سال 1361 با یکی از همکلاسیهایم علیرضا زهرهوند از دبیرستان ابن سینا جیم شدیم و به منطقه جنگی جنوب، پل کرخه، دشت عباس و دهلران رفتیم. خودم یک دوربین فیلمبرداری هشت میلیمتری یاشیکا ال دی شش و سهپایه داشتم، چند کاست هشت میلیمتری کداک را محمدرضا رهبر در اختیارم قرار داد. علیرضا پیش از من به منطقه رفته بود و در جاهای مختلف منطقه آشنا داشت. دو پسربچه 17 ساله با یک معرفینامه کاغذی پلیکپی رنگ و رو رفته از پل کرخه رد شدیم و رفتیم به سوی دشت عباس. پشت وانتهای تویوتا سوار شدیم و به جاهای مختلف سر زدیم. از قبل قصه کوتاهی آماده کرده بودم. من کارگردان و فیلمبردار بودم و علیرضا بازیگر. جالب اینکه دو تا پسربچه در منطقه جنگی ول بودیم و فیلمبرداری میکردیم و حتی یک نفر هم نپرسید که آخر شما دو نفر اینجا چه غلطی میکنید؟ نتیجه این سفر شد فیلمی کوتاه به نام «یکی دیگر» که در سال 1362 تکمیلش کردم. و البته در همان سال، یعنی 1362 نهایتا مدیران مرکز اسلامی فیلمسازی آماتور که سودای ساخت فیلم سینمایی داشتند سینمای آزاد سابق را تعطیل کردند و رفتند به دنبال فیلم بلند ساختن و یک مرکز مهم فیلمسازی کوتاه که بودجه آن توسط صداوسیما تامین میشد را تعطیل کردند و من جذب انجمن سینمای جوان همدان شدم.
اما انجمن سینمای جوان ایران در سال 1353 با حمایت وزارت فرهنگ و هنر تاسیس شده بود و قدیمیترها میگفتند که در رقابتی که گویا بین محمدرضا قطبی رئیس تلویزیون ملی ایران و مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ و هنر وجود داشته، انجمن سینمای جوان در مقابل سینمای آزاد مورد حمایت تلویزیون تاسیس میشود. به هر حال تاسیس هر دو مرکز با هر اندیشه و هدفی که بود، اتفاقی فرخنده برای جوانان مشتاق فیلمسازی کوتاه در کشور بود. بعد از انقلاب در سال 1358 انجمن سینمای جوان توسط حجتالله سیفی از اعضای سابق سینمای آزاد اهواز بازگشایی شد و اسم آن را هم به تاسی از شرایط انقلاب به کانون سینماگران آماتور تغییر دادند. سیفی تا اواسط سال 61 مدیر سینمای جوان بود و دوکتاب آموزش فیلمسازی به زبان ساده و صدا در سینما را منتشر کرد. احمد ضابطیجهرمی، بزرگمهر رفیعا، پرتو اشراق، بهرام ریپور، جمال حاجیآقامحمد از همکاران و مدرسان این دوره بودند. پس از سیفی، آقایی به نام اثنیعشر از اواسط سال 1361 مدیریت همزمان مرکز آموزش فیلمسازی اسلامی در محل باغ فردوس و کانون سینماگران آماتور را به عهده گرفت. حسن آقاکریمی قائممقام و شهابالدین عادل نیز مسئول آموزش بود. اواخر سال 1361 کانون سینماگران آماتور همدان تحت نظر اداره ارشاد استان افتتاح شد و عملا از بهار 1362 فعالیت آن آغاز شد و از اوایل همان سال اسم کانون به انجمن سینمای جوانان ایران تغییر یافت. در آن ایام من 18 ساله بودم و سهسال بعد از اینکه فیلمسازی را شروع کرده بودم وارد انجمن سینمای جوانان همدان شدم و اولین فیلم کوتاه انجمن همدان را ساختم. اولین مسئول سینمای جوان همدان حسینرضا هادی شایسته بود؛ او آدمی علاقهمند به هنر بود اما فیلمساز نبود. همانسال دررشته حقوق پذیرفته شد و به تهران آمد و بعدها از جمله قضات خوشنام دادگستری شد. بعد از اینکه شایسته از همدان رفت، سینمای جوان همدان عملا جولانگاه من و محمدرضا سرکانیان و مرحوم مصطفی سماوات شد.