احسان زیورعالم، پژوهشگر سینما: پنجشنبه، سیام مرداد 1359، مجلس شورای اسلامی به نخستوزیری محمدعلی رجایی رأی میدهد تا پس از ماهها کشوقوس بر سر انتصاب و انتخاب نخستوزیر میان مجلس و بنیصدر رئیسجمهور وقت، نخستین نخستوزیر برآمده از مجلس تاریخ انقلاب اسلامی عیان شود. با این رویداد رجایی کابینه تازهای در نهم شهریور برپا میکند که سکان بخش فرهنگش به دکتر حسن عارفی سپرده میشود. مهدی کلهر که معاون فرهنگی وزارت فرهنگ است به حکم عارفی به معاونت سینمایی میرود تا دوره متفاوتی را رقم بزند. البته پیشتر گفته بودیم او در جریان نزاع میان محمدعلی نجفی و نهادی عجیب با عنوان «بنیاد هنری مستضعفین» از طریق شاهنگیان با بنیاد ارتباط داشت. پس عجیب نیست بهمحض رسیدن به مقام سینمایی با زندی، مسئول بنیاد وارد مذاکره شود. یکماه از نخستوزیری رجایی نگذشته بود که صدای آژیر قرمز فضای شهرهای خوزستان را پر میکند. با به خطر افتادن امنیت شهرها از سوی یک دشمن تا بن دندان مسلح، سالنهای سینمای مشمول پروتکلهای امنیتی میشوند. به دستور وزارت از چهار مهرماه، یعنی پنجمین روز حمله ارتش بعث به ایران، سینماها تنها میتوانند در دو سانس 2 و 4 بعدازظهر فعالیت داشته باشند.
جمال امید درباره زندی در کتاب تاریخ سینمایش مینویسد او به دعوت کلهر به معاونت سینمایی میرود و رفتارش بهنوعی است که با دیدار با اهالی و صنوف سینما قصد رسیدن به طرحی اجرایی و برپا کردن چهارچوبهایی قانونی دارد؛ اما حضورش به دوماه نمیرسد و او از ساختار سینمایی کشور محو میشود. با این حال گزارشی در هشتم فروردین 1360 در روزنامه کیهان منتشر میشود که در آن با زندی نیز گفتوگو میشود تا شاید به آخرین سند درباره مردی بدل شود که مصادره سینماها پس از انقلاب را بدون پشتوانه اولیه رقم زد. در این گزارش نویسنده مدعی میشود پس از دو سال از انقلاب کماکان سینمای ایران در انقیاد ستارههای پیش از انقلاب است و هنوز همان فیلمهای سابق روی پرده میرود و خبری از فیلمهای انقلابی نیست. گزارش که با عنوان «ابتذال و استثمار فرهنگی همچنان ستاره اول سینماهاست» منتشر شده و مدعی است هنوز فیلمهای «بزنبهادری» هستند و در حوزه فیلمهای خارجی هم سنبه بهنفع فیلمهای گانگستری میچربد. در این گزارش این مدعا نیز آمده که اقبال به دو فیلم هندی «سنگام» و «شعله» بسیار بوده است. ادعای عجیب دیگر گزارش مساله آتش زدن سینماهاست. نویسنده بینام مینویسد: «اکثر قریب به اتفاق فیلمها [پیش از انقلاب] از نوع تجاری و مبتذل بود و شاهد این مدعا به آتش کشیده شدن 90 درصد سینماهای تهران و بسیاری از سینماهای شهرستانها در جریان اوجگیری مبارزات مردم در راه سرنگونی رژیم منحط گذشته است.» رقم 90 درصد بیگمان یک اغراق است و براساس کتاب عباس بهارلو، «سینماسوزی در ایران» به هیچ عنوان چنین عددی، وجود خارجی نداشته است.
در این گزارش ناگهان در میانه تمام نقدها و اعتراضات ناگهان نویسنده با بیان آنکه «در خلال فیلمهای نشان داده شده، فیلمهایی که توسط بنیاد [هنری] مستضعفان به نمایش گذاشته شده اشکالات کمتری داشته است.» گزارش با فهرست کردن فیلمهای خارجی اکرانشده توسط بنیاد عملا یک رپرتاژ آگهی بهنفع تیم زندی و شاهنگیان پدید میآورد و این درحالی بود که این تیم در حوزه نظارت و پخش تابعیت از محمدعلی نجفی نداشتند. بهعبارتی کیهان از خودمختاری بنیاد حمایت میکند. اما گزارش یک بخش مغفول هم دارد، جاییکه با چند سینمادار با نامهای بهبهانی و منصوری مصاحبه میشوند. آنان از فروش پایین فیلمها مینالند و البته تغییر ساختار حفظ امنیت سینماها موجب شده است هر ناراحتی بدل به یک نزاع شود. برای مثال منصوری میگوید: «بعد از انقلاب با توجه به آزادی که در تمام زمینههای بهوجود آمد افراد بسیاری سوءاستفاده میکنند و باعث ناراحتی ما میشوند.» او در جای دیگری درباره فیلمهای روی پرده میگوید «سبک فیلمهایی که درحالحاضر به نمایش گذاشته میشود با فیلمهایی که در گذشته روی اکران میآمد تفاوتهای بسیاری دارد و اصلا قابلمقایسه نیست.» اشاره او به فیلمهای چپگرا درباره انقلابهای الجزایر، فلسطین یا کوباست که در آن سالها به کرات اکران میشدند و از قضا نویسنده کیهان از آنها دفاع هم میکند؛ اما طبق ادعای سینمادار آن سالها، چنین فیلمهایی چیزی جز دور کردن مخاطب از سینما عایدی نداشته است. سینماداران دیگر نیز بر این مساله صحه میگذارند و کیفیت فیلمها را عامل دوری جستن سرمایهگذاران از صنعت سینما میدانند.
با توجه به نگاه منفی نویسنده به حال و هوای فیلمهای آن روز و البته شکوائیههای سینماداران تهرانی، بخش پایانی گزارش به گفتههای زندی اختصاص مییابد. به هر روی این رپرتاژ آگهی بنیاد است و باید اعتراض سینماگران به نحوی به نفع زندی بدل شود. زندی میگوید 12 سینما در تهران (تا فروردین 1360) زیر بنیاد هنری مستضعفان بوده و همه تلاش آن است تا رویه موفقی داشته باشیم؛ اما «ما در رابطه با نمایش فیلم بهصورت تجاری برخورد نمیکنیم. سعی شده است حتیالامکان فیلمهای فرهنگی را روی اکران بیاوریم.» نگاه زندی در تضاد با حرف دیگر سینماگران است. او به سود و پول نمیاندیشد و ترکیب گزارش چنین مینماید که سینماداران وجهی از جهان کاپیتالیستیاند که تنها به حاشیه سود فکر میکنند و برایشان خوراک فکری مردم فاقد اهمیت است. البته زندی نمیگوید هیچیک از آن 12 سینما بهلحاظ حقوقی متعلق به او نیست و برای بهدست آوردنشان هیچ سرمایه اولیه هزینه نکرده است که شکست مالیشان موجب کدورت و دلخوریهای امثال منصوری و بهبهانی شود. او درعوض میگوید: «با تجربه کم و وجود مشکلات بسیار زیاد درصدد تهیه فیلمی برآمدهایم. سناریوی این فیلم که در مورد زندگی میرزا کوچکخان است براساس کلیه کتابهایی که در مورد او نوشته شده، تهیه شده و به چندین شخصیت نیز جهت نظرخواهی ارائه شده است.»
این پارادوکس موجود در گزارش نشان میدهد چگونه فضای حاکم موجب دور شدن بخش خصوصی از دنیای سینما میشود و اساسا شما بدون حمایت دولتی دیگر توان تولید فیلم یا واردات فیلم خارجی ندارید. زندی که برخلاف دیگران محکم و با برنامهای مشخص برای آینده حرف میزند میداند برای تولید فیلمش دو میلیون تومان بودجه دریافت میکند و البته 12 سالن سینما نیز برای اکرانش در اختیار دارد. با توجه به داشتن مسئولیت در فضای مدیریت سینمایی، مساله تعارض منافع نیز مطرح میشود. پس عجیب نیست او در پایان گزارش به خبرنگار میگوید: «ما قبل تشکیل دولت فعلی دخالت و نظارت داشتیم؛ ولی پس از انتخاب دولت برای اینکه تداخل وظیفه نشود، دخالتی در کار مسئولان نکردیم. این کار درحالحاضر زیر نظر فرهنگ و هنر است.» او نمیگوید خودش دیگر بخشی از دولت است؛ اما میز و صندلی سینما برای زندی خوشیمن نبود. او همان سال به وزارت بازرگانی رفت و دیگر هیچگاه به سینما بازنگشت.
دوازدهم مهر 1359، حجتالسلام محمدصادق اردستانی، نماینده امام در دفتر تبلیغات قم به سرپرستی کمیسیون بررسی فیلم اداره کل نظارت و نمایش منصوب میشود. او بعدها در گفتوگویی میگوید بنیاد هنری مستضعفان تحت ضوابط وزارت متبوعه عمل میکند و «امیدواریم این بنیاد هم در مساله اکران کمتر تخلفی داشته باشد.» گفتههای اردستانی نشان میدهد کلهر به سبب روابطش با زندی و شاهنگیان آنها را کنترل کرده است و البته آنان در حوزه اکران تخلفاتی داشتهاند که ابراز امیدواری از کمتر کردن آنها میکند. مهدی مسعودشاهی نیز در گفتوگویی با جمال امید درباره این تخلفات میگوید: «کم و بیش از آشفتگی که در زمینه نمایش، تولید، درگیری صاحبان سینما با بنیاد هنری مستضعفین و پایین کشیدن فیلمها از اکران قرار داشتم و بعد از اینکه ایشان [مهدی کلهر] سرپرستی معاونت سینمایی را نیز بهعهده گرفت علیالقاعده به جزئیات بیشتری واقف شدم.» این گفته مسعودشاهی نشان میدهد چگونه بنیاد چتر قدرت خود را بر سر دیگر سینماها گشوده بوده و آن را در قالب پایین کشیدن فیلمها نشان میداده است، همان چیزی که درنهایت موجب میشود کلهر از سمت خود استعفا دهد.
با شکلگیری یک سیستم نظارتی و حداقل ساکت کردن رقبای غیردولتی، مهدی کلهر تلاش میکند برای تولید و رونق بخشیدن به سینما، رویه تازهای دنبال کند. برای مثال او به گفته خودش از اولین چهرههایی است که در پی برپایی جشنواره است و تلاش میکند از میان فیلمهای پیش از انقلاب، آثاری که منافات با انقلاب ندارند را بهنحوی اکران کند. این مهم با آزاد شدن ویدئو در سال 1360 عیان میشود که آثاری چون «خاک» و «سفر سنگ» سر از ویدئوخانهها درمیآورند. با این حال جمال امید عطف به مصاحبهای از مهدی کلهر با مجله «جوانان» به تاریخ 23 فروردین 1361 مدعی میشود کلهر زمینه پاکسازی در فرهنگ و هنر را مهیا میکند. چیزی که کلهر در گفتوگو با نگارنده منکر آن میشود و آن را به دستگاه بهشتی و انوار معطوف میدارد. برای مثال کلهر بارها از دفاعش برای اکران فیلم «برزخیها» گفته است، فیلمی که درنهایت اکران نشدنش موجب استعفای کلهر میشود.
مسعودشاهی در گفتوگو با جمال امید به خاطرهای درباره جلسه با محمدعلی رجایی اشاره میکند. او میگوید: «یادم هست پیش شهید رجایی بودیم، ایشان گفتند من شرمم میشود که چندماه از انقلاب گذشته و هنوز فیلم «فریاد زیر آب» در میدان شهدا روی پرده است.» فیلم فریاد زیر آب محصول 1356 و ساخته سیروس الوند، از آثار موفق سالهای پایانی سینمای پهلوی بود که پس از انقلاب نیز بهسبب موسیقی و ترانهاش، به اثری کالت بدل شد. فیلم روایتگر عصیان دو پسر جوان به نامهای عزت (داریوش اقبالی) و مرتضی (مرتضی بهنژاد) علیه خانواده و مشکلات اقتصادی و البته نیروی فاسد چنبره زده بر جامعه زمانه است. فیلم تلاشهای عزت برای نجات دادن آذر از چنگ باند فسادی است که پایانش چیزی جز شکست و تباهی نیست. تراژدیای که در بسیاری از فیلمهای آن سالها مطرح بود و فیلمسازان تلاش میکردند در استعاره باندهای تبهکار، به نقد حکومت بپردازند؛ اما درنهایت ساختار فیلمهای کماکان فیلمفارسی بود. فیلمهای سیروس الوند، با توجه به ذات اعتراضیاش پس از انقلاب نیز از سد نظارت انقلابیون گذشت؛ اما دیدن داریوش اقبالی، خواننده محبوب پیش از انقلاب شاید مقبول انقلابیون نبود. الوند در شهریور 1395 در گفتوگویی با مجله «نوآوران» مدعی شد فیلمش به هیچ عنوان تجاری نبود و رویکردی اجتماعی داشت. سه سال بعد، شبکه مستند در مجموعه مستندهای «رخ» در بررسی زندگی هنری سیروس الوند نام آن قسمت را «فریاد زیر آب» گذاشت تا به نحوی نشان دهد نظر دستگاه فرهنگی نسبت به فیلم، نگرش ابتذالنگر نیست. با این حال ادامه گفتوگو نشان میدهد این روایت درجهت تخریب نجفی است.
مسعودشاهی در نقد نجفی میگوید: «ما اسنادی را دیدیم که طی آنها به اداره نظارت و نمایش اعلام شده که برای فلان شخص یا شرکت فلان تعداد پروانه نمایش صادر کنید.» این ادعا را نگارنده در گفتوگو با مهدی کلهر نیز مبنیبر امضای نجفی پای مجوزهای بینام ثبت کرده است. در چنین شرایطی مسعود شاهی میگوید تمام پروانهها، اعم از پروانههای دوره پهلوی و صاحبان پروانه با مهر الله را باطل میکنند. همهچیز منوط به بازبینی آثار میشود. این یعنی تشکیل هیات بازبینی. این هیات از نیمه دوم مهرماه 1359 شکل میگیرد. مسعود خوشزبان از جهادسازندگی، حسن هدایت از بنیاد هنری مستضعفین، نورآرا از سپاه پاسداران، محمد کاسبی از صدای جمهوری اسلامی ایران، سیروس تسلیمی از اداره سیاسی ایدئولوژیک ارتش، حسین گیل از انجمن هنرمندان سینمای ایران، منوچهر بایرامزاده و افشار از اداره کل نظارت و نمایش. مسعودشاهی میگوید برای دادن مجوزها فعالیت شبانهروزی انجام میدهد و در این مسیر محمدجواد باهنر، وزیر وقت آموزشوپرورش نیز حامی میشود تا سینماها تعطیل نشوند. مسعودشاهی میگوید: «طرفداران تعطیل کامل سینما کم نبودند، حتی یکی از روحانیون که در این ایام بحبوحه فعالیتش بود، در یکی از روزهای اسفند 1359 تلفن کرد که من الان میفرستم آن فلانفلان شده را تیغه کنند.» مسعودشاهی به جمال امید میگوید این پیام به گوش محمدعلی رجایی میرسد و او قاطعانه میگوید: «این چه بحثی است؟ اصلا نباید چنین اتفاقی بیفتد.» مسعودشاهی تایید میکند روحانیون مخالف اساسا فیلم ندیده بودند. پس گروه کلهر تصمیم میگیرند با استفاده از یک آپارات پرتابل مانع از ماجراجوییهایی از این دست شوند. مهدی کلهر در گفتوگو با نگارنده گفته است حتی کار به هیاتوزیران نیز کشیده میشود و او تلاش میکند فیلمهای روی پرده را برای مسئولان به نمایش بگذارد.
در این دوره است که پای برخی چهرههای مهم سیاسی آینده به سینما باز میشود، ازجمله غلامعلی حدادعادل. حدادعادل پس از پیروزی انقلاب از مدیران صداوسیما میشود. با توجه به رابطه مهدی کلهر و مسعودشاهی با تلفیلم، اقدام به برگزاری دورههای آموزشی برای تربیت نیروهای تازه در سینما میکند. آیتالله امامی کاشانی نیز شرایط مالی برای این دوره را فراهم میکند. ابعاد کار با داشتن ساختمان و خوابگاه گسترش مییابد و درنهایت نظر مساعد نیروهای سیاسی وقت را جلب میکند. این دوره بعدها به «مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی» بدل میشود.
رویدادهای اخیر اگرچه از برقراری نوعی بروکراسی مشهود و ملموس خبر میدهد؛ اما با مخالفت برخی فیلمسازان روبهرو میشود. جمال امید در کتاب تاریخ سینمای ایرانش مینویسد قوانین مذکور با «مخالفت جمعی از فیلمسازان» همراه میشود که آن را «مبنیبر آغاز حاکمیت سانسور» میدانند، با این حال قوانین جدید مورد وفاق سرمایهگذاران قرار میگیرد. حالا برای مجوز باید پنج مرحله سپری میشد: بررسی سناریو، بررسی صلاحیت عوامل فیلم، نظارت بر امور ساخت فیلم، نظارت بر امور صداگذاری و مونتاژ و درنهایت بازبینی نهایی و صدور پروانه نمایش. این همان روالی است که تقریبا تا به امروز حاکم است. پایان سال 1359 بهنظر میرسد که آغاز یک ثبات باشد، بهخصوص که قوانین فیلمهای خارجی هم ابلاغ میشود، حالا تولیدکنندگان فیلم میتوانند یک تا سه فیلم برای تهیه عواید تولید فیلم وارد کنند. با این حال آینده قرار است بهنوعی دیگر رقم بخورد.