محمد امین ایمانجانی، مدیر مسئول: یک سیستم هرچقدر بتواند خود را از درون اصلاح کند امکان تحول در آن جدیتر میشود، فراهم بودن امکان تحول هم یعنی تضمین بقا. این اصلاحگری اگر از درون مجموعهای باشد که شأن نظارتی و قضایی دارد مهمتر هم است. اگر از این زاویه به خبر بازداشت فرزند یکی از مسئولان ارشد قوه قضائیه و رسیدگی به پرونده او که دیروز از طرف سخنگوی قوه قضائیه طرح شد نگاه کنیم یک اتفاق مثبت و رو به جلو افتاده است. چند سال اخیر را که مرور کنیم به اسامی درشتی میرسیم که در چنگ قانون افتادهاند و لباس راهراه به تنشان رفته است، از حسن فریدون و مهدی هاشمی گرفته تا حمید بقایی و اسفندیار رحیممشایی و اکبر طبری و... این یعنی برخورد با دانهدرشتها که روزگاری به افسانه شبیه بود و با حسرت اخبار نوع کرهای و چینیاش را میشنیدیم حالا عملی شده است. درخصوص نسبت مجازات و جرم این افراد و حس جامعه نسبت به آن البته میتوان مخالف بود، بحث کرد و نظر داد، اما بالاخره با همه فراز و فرودها اصل کار انجام شده و یک تابو شکسته شده است.
نکته دیگر برخورد درونقوهای با تخلفات است، دستگیری اخیر که توسط خود قوه انجام شده است نشان داد ماجرای برخورد با طبری یک اقدام تصادفی و نمایشی نبوده و ارادهای در درون دستگاه قضا وجود دارد که دستمال آلوده را پاکسازی کند. ماجرای اخیر البته ابعاد مهم دیگری هم دارد. بهمحض بروز نخستین نشانهها از وقوع تخلف که به حدود شش ماه قبل بازمیگردد رئیسقوه شخصا دستور میدهد دو نهاد یکی داخل قوه و یکی خارج از آن به موازات و به شکل مستقل موضوع را بدونملاحظه از شأن و نسبت سببی بررسی کنند و نتیجه تحقیقات چندماهه رسیدن به یک تخلف حرفهای و پیچیده بوده که شناسایی آن کار سادهای نبوده است. البته همه ماجرا این نیست، این داستان با نمایههای خوشنودکنندهای که دارد سوالاتی را هم ممکن است در افکار عمومی ایجاد کند. مهمترین سوال این است که چطور میشود بستر و مجرای وقوع چنین مفاسدی را مسدود کرد؟ به سیاهه بالا دقت کنید، تنوعی از سیاقها و مزاجهای سیاسی را میبینید؛ اینکه دستگاه قضا فراجناحی و فراقوهای با فساد برخورد کرده است سرجای خودش مثبت، اما اینکه از مجرایی و در چه بستری این فسادها شکل گرفته و چرا تابهحال با این فرآیند برخورد نشده، مسالهساز است.
توقع از دستگاه قضا از جایی به بعد این است که باید زیر میز بزند و بستر وقوع فساد را بخشکاند، یعنی بهجای عامل و کارگزار با فرآیند و ساختار فسادزا برخورد کند. در نگاه کلی هرچقدر سیستمها بهسمت شفافیت و نظارت مردمی بروند امکان تخلفات سازمانیافته و سوءاستفاده از قدرت در آنها کمتر میشود، مقاومت برخی جریانها در برابر شفافیت هم احتمالا از همین جنس است. شفافیت سیستمی آنتیتز فساد و پادزهر سم مهلک ویژهخواری و سودجویی خانوادگی و... است. پیش بردن پروژه شفافیت البته ملزوماتی دارد که یکی از ملزومات آن داشتن رسانهای پیشرو و مرجعیت رسانهای است، مرجعیت رسانهای هم امری خلقالساعه و دفعی نیست. مرجعیت و اعتماد به رسانه ذرهذره رخ میدهد اما به یکباره از بین میرود، در همین ماجرای برخورد با فرزند مقام ارشد دستگاه قضایی ایکاش مسئولان مربوطه آن محافظهکاری کلاسیک را کنار میگذاشتند و اجازه میدادند رسانهها ازجمله رسانه خود دستگاه قضا روایت اول را بسازند تا تمامی مزیتهای خوداصلاحی و برخورد درونی با فساد به حساب دستگاه قضا و نظام برود.