مسعود زمانی‌مقدم به 2 پرسش «فرهیختگان» درباره نسبت جریان چپ با علوم اجتماعی امروز ایران پاسخ می‌دهد؛
«به نام ژن ژیان آزادی... . و به یاد سیدجعفر پیشه‌وری و قاضی محمد، دفاع از پایان‌نامه‌ام را‌ با عنوان هویت ملی و هویت ایرانی در شهر معاصر ایرانی... شروع می‌کنم.» بیان این جملات، پوشیدن لباسی شبیه به گریلاهای گروه تروریستی پژاک و نداشتن حجاب در جایی که لااقل گوینده‌اش مدعی است جلسه دفاع از پایان‌نامه‌ است، همه و همه سبب شد تا انتشار یک ویدئوی کوتاه از این جلسه بازتاب فراوانی در شبکه‌های اجتماعی داشته باشد.
  • ۱۴۰۲-۰۷-۰۴ - ۰۴:۲۸
  • 20
مسعود زمانی‌مقدم به 2 پرسش «فرهیختگان» درباره نسبت جریان چپ با علوم اجتماعی امروز ایران پاسخ می‌دهد؛
برای نمایش‌های مضحک چپ‌مآبانه دانشگاهی
برای نمایش‌های مضحک چپ‌مآبانه دانشگاهی

سیدجواد نقوی، خبرنگار گروه اندیشه: «به نام ژن ژیان آزادی... . و به یاد سیدجعفر پیشه‌وری و قاضی محمد، دفاع از پایان‌نامه‌ام را‌ با عنوان هویت ملی و هویت ایرانی در شهر معاصر ایرانی... شروع می‌کنم.» بیان این جملات، پوشیدن لباسی شبیه به گریلاهای گروه تروریستی پژاک و نداشتن حجاب در جایی که لااقل گوینده‌اش مدعی است جلسه دفاع از پایان‌نامه‌ است، همه و همه سبب شد تا انتشار یک ویدئوی کوتاه از این جلسه بازتاب فراوانی در شبکه‌های اجتماعی داشته باشد. در این ترکیب اما نکته قابل‌توجه و تامل، اسم بردن دانشجوی مذکور یعنی لیلا حسین‌زاده از نام و یاد دو تجزیه‌طلب وابسته به شوروی در دهه 20 بود. او این جلسه را با یاد قاضی محمد، بنیانگذار جمهوری مهاباد و جعفر پیشه‌وری، رئیس فرقه دموکرات آذربایجان شروع کرد. ما کاری به رسمی بودن یا نبودن این جلسه و واکنشی که مسئولان دانشگاه تهران یا وزارت علوم به این قضیه داشتند، نداریم. موضوع گفت‌وگوی ما بحث‌هایی است که در حاشیه انتشار این ویدئو از دانشجویی با گرایش‌های به‌اصطلاح چپ درباره نسبت جریان چپ در علوم اجتماعی امروز ایران پیش کشیده شد. مسعود زمانی‌مقدم، پژوهشگر علوم اجتماعی در گفت‌و‌گویی کوتاه به دو سوال ما در همین خصوص پاسخ داده است.
به‌عنوان یک دانش‌آموخته علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی می‌خواهم درباره وضعیتی که در جامعه‌شناسی در ایران مد شده صحبت کنیم، اینکه گویی ایران همیشه حالت انقلابی دارد. به نظرتان این یک پارادایم جهانی است یا اینکه نه، یک برساخت است در داخل که سبب می‌شود پدیده‌هایی چون خانم حسین‌زاده به این شکل و در حالتی بسیار افراطی به تجزیه ایران روی بیاورند؟
مایکل بوروی، جامعه‌شناس چپ‌گرای آمریکایی مدعی است در سال‌های اخیر، جامعه‌شناسی بیشتر به چپ و دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم بیشتر به راست ‌گرایش پیدا کرده است. البته باید گفت این موضوع در غرب و آکادمی غربی قابل مشاهده است. برای مثال، تاکید و توجه روزافزون کنفرانس‌ها و کنگره‌های انجمن بین‌المللی جامعه‌شناسی رویکردی انتقادی در بررسی مسائل اجتماعی مصداقی از این گرایش به چپ در جامعه‌شناسی غربی است. با وجود این، مساله چپ‌گرایی در ایران متفاوت است. به‌طور کلی، جریان چپ مارکسیستی در ایران به لحاظ سیاسی و اجتماعی سابقه خوبی ندارد. هرچند به لحاظ کار روشنفکری وضعیت بهتری داشته اما درحال حاضر جریان چپ مارکسیستی یا سوسیالیستی در ایران نه تاثیرگذار است و نه وجودش موضوعیت دارد. در کشورهایی مثل ایران که هم دین و دین‌داری در آن همواره عنصری اساسی در حیات اجتماعی و سیاسی جامعه بوده و هم هویت تاریخی و باستانی‌اش نزد بیشتر ملت اهمیت بسیار داشته است، به نظر می‌رسد چپ‌بودن امری متوهمانه و حتی مضحک است و متوهمانه‌تر و مضحک‌تر از آن، چپ‌بودن دانشگاهی است؛ چپ‌ها در چنین جامعه‌ای احتمالا احساس بیگانگی می‌کنند، اما چپ‌های دانشگاهی مجبورند علاوه‌بر احساس بیگانگی احتمالا احساس پوچی را نیز به همراه زیست محافظه‌کارانه‌شان تحمل کنند. به‌عبارت‌دیگر یکی از انواع زیست دانشگاهی در علوم اجتماعی ایران، چپ‌گرایی محافظه‌کار است. چپ‌گرایان محافظه‌کار دانشگاهی با نوعی تناقض و پارادوکس موقعیتی مواجهند؛ از یک سو می‌خواهند رویکردی انتقادی داشته باشند و از سوی دیگر در پی حفظ جایگاه خود در دانشگاهند. پس برای رهایی از این پارادوکس چاره‌ای ندارند جز اینکه انتقادها را به وضعیتی حواله کنند که نسبت زیادی با جامعه ایران ندارد. برای مثال نقد خصوصی‌سازی و سیاست‌های نولیبرال دستمایه انتقادهای آنها است، گویی دارند درباره آمریکا سخن می‌گویند و نه ایران! البته این نوع رویکرد انتقادی برای آنها هم کم‌خطر است و هم رضایت‌بخش، زیرا می‌پندارند با چنین رویکردی رسالت اجتماعی خود را به جا می‌آورند. غافل از اینکه آنها در نقدهایشان اقتصاد سیاسی را جایگزین جامعه‌شناسی کرده‌اند و اساسا پیوندشان را با نقد وضعیت واقعی جامعه از دست داده‌اند. البته جریان چپ در ایران تنها محدود به دانشگاه نمی‌شود و در خارج از دانشگاه هم‌چپ‌گراها فعالیت دارند و بیرون از دانشگاه حتی رادیکال‌تر هستند، زیرا فضای بیشتری دارند که محافظه‌کار نباشند. اما نکته اینجاست که باز هم آنهایی که خارج از دانشگاه هستند خیلی نسبتی با جامعه ایرانی و مشخصات و مختصات آن ندارند. اساسا می‌توان گفت جامعه‌شناسی چپ در ایران با وجود تعدادی از پژوهش‌های نسبتا قابل‌توجه، نسبت مناسبی با جامعه ایرانی ندارد. پس می‌توان گفت اگرچه در جامعه‌شناسی جهانی که عمدتا غربی است گرایشی به چپ وجود دارد، در ایران این گرایش به‌واسطه پژوهش‌ها و تحلیل‌های علمی و زمینه‌مند صورت نگرفته است؛ یعنی این‌طور نبوده که در ایران یک جامعه سرمایه‌دارانه با مشخصات جوامع غربی کنونی وجود داشته باشد و بعد پژوهشگرانی بیایند در دانشگاه یا فضای علمی کار علمی با رویکرد چپ انجام بدهند. به همین دلیل است که می‌گویم چپ دانشگاهی و غیردانشگاهی در ایران زمینه‌مند نیست و شاید به همین دلیل است که رویکرد چپ در تاریخ معاصر ایران به مذاق عموم ایرانیان نیز خوش نمی‌آمده و نمی‌آید.
رویکرد چپ با امر ملی نیز در چالش است. البته بحث این نیست که رویکرد چپ نباید اجازه فعالیت فکری داشته باشد، برعکس؛ شایسته است که امکانی فراهم شود که هر رویکردی بتواند در بحث و نظر دیدگاه خودش را مخصوصا در فضای دانشگاهی بیان کند ولی مشکل اینجاست که این نوع رویکردها ماهیتی علمی ندارند و ملیت را زیر سوال می‌برند؛ وقتی کسی رویکردی دارد که قرار است به تجزیه‌طلبی دامن بزند یا آن را تبلیغ کند به این معناست که دارد امر ملی یا مفهوم ملیت را زیر سوال می‌برد و این در جامعه‌ای مانند ایران خطایی نابخشودنی است. از سوی دیگر علوم اجتماعی چپ‌گرا در ایران بیشتر از اینکه تحلیلی و علمی باشد نمایشی است. یعنی دانشگاهیان چپ ایرانی در دانشگاه و حتی خارج از دانشگاه‌ها گویی دارند نمایش بازی می‌کنند و عمدتا فعالیت علمی برجسته و قابل‌توجهی ندارند. البته ما جامعه‌شناسان چپ‌گرایی که کار علمی برجسته دارند نیز داریم. مقصود من فضای کلی جامعه‌شناسی چپ ایرانی است که این وجه نمایشی آن شدید و پررنگ است و همان‌طور که گفتم نسبتی با واقعیت جامعه ما ندارد و حتی نسبتی با جریان‌های علمی جهانی در جامعه‌شناسی هم ندارد. زیرا چنانکه گفتم نوع یا انواعی جامعه‌شناسی چپ در غرب رشد کرده است که حتی به‌صورت فزاینده رو به گسترش است، ولی این جامعه‌شناسی چپ که در ایران وجود دارد نسبتی با تحولات آن ندارد. پس این‌طور نیست که گرایش چپ در جامعه‌شناسی آکادمیک ایران، محصول طبیعی کارهای علمی در دانشگاه باشد بلکه بیشتر نوعی رویکرد سیاست‌زده است که علمی نیست و چون علمی نیست بیشتر به وجه نمایشی و ظاهری گرایش پیدا کرده است و حتی می‌توان گفت جنبه ایدئولوژیک مارکسیستی آن از نگاه علمی‌ای که هر پژوهشگری باید به پدیده‌های اجتماعی داشته باشد جلوگیری می‌کند. در همین زمینه است که ما می‌بینیم فلان دانشجو در جلسه دفاع پایان‌نامه‌اش، آن‌هم در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران از پیشه‌وری و دیگر تجزیه‌طلبان تاریخ معاصر ایران یاد می‌کند. اینجا ما با جریان و رویکردی مواجهیم که نقد علمی چپ‌گرایانه و انتقادی به جامعه ندارد بلکه مبلغ تجزیه‌طلبی و حتی قوم‌گرایی افراطی و ضدملی است. اینها نشان می‌دهد که این جریان چپ داخلی چقدر با جریان چپ علمی در غرب فاصله دارد. درواقع، گسترش پارادایم جامعه‌شناختی چپ‌گرا در غرب به‌واسطه گسترش نظام سرمایه‌دارانه در جهان غربی است، یعنی کاملا امری زمینه‌مند است و مرتبط با تحولاتی است که در غرب در جریان است. اما در ایران این‌گونه نیست؛ چپ بودن در ایران محصول تحولات تاریخی و زمینه‌مند جامعه ایرانی نیست. از این‌رو، نتیجه اتخاذ چنین رویکردی همین نمایش‌های مضحک چپ‌مآبانه دانشگاهی است.

اگر بخواهیم از لنز علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی برای امر ملی در دانشگاه کاری انجام بدهیم ممکن است یک جاهایی این علم مطالعاتی درخصوص قومیت‌ها داشته باشد. سوال این است که از چه زاویه‌ای باید به این مطالعات و خرده‌روایت‌ها پرداخت که همزمان امر ملی حفظ شود و پدیده‌هایی مثل تقدیم پایان‌نامه به پیشه‌وری و امثالهم روی ندهد. این هم به نظرم بحثی است که در علوم اجتماعی ما مفقود است. چه باید کرد که «دانشگاه»، «امر اجتماعی» و «امر ملی» بتوانند به همدیگر کمک کنند؟
مسلما از این جامعه‌شناسی چپ یا چپ‌گرا یا حداقل نسخه‌ای از آن که در این سال‌ها در ایران دیده‌ایم نمی‌توان رهایی‌بخشی و آزادی درآورد. این جریان بیشتر نوعی نگاه غیرزمینه‌مند دارد که در مواردی ضدملیت ایرانی عمل می‌کند و به نظر من باید در برابرش ایستاد و نباید اجازه داد که به‌راحتی چنین رویکردی که علمی نیست-تاکید می‌کنم که اگر علمی باشد برای ابراز وجودش در دانشگاه نباید مانعش شد- بخواهد بیاید و با ظاهری علمی امر ملی را تضعیف و تحقیر کند؛ یا اینکه بخواهد بحث قومیت را تشدید و امنیتی کند، چیزی که حداقل در جهان امروزی که جهان دولت-ملت‌هاست، امری ناپذیرفتنی است. جامعه‌شناسی یا علم اجتماعی در ایران اگر به مفهوم ایران پایبندی نداشته باشد، طبیعتا بیگانه با این جامعه است. البته این ادعا را با توجه به مختصات و وضعیت خاص ایران می‌گویم. ممکن است در کشور دیگری این گزاره صدق نکند. در وضعیت تاریخی-فرهنگی ایران نمی‌توان خواستار تجزیه‌طلبی بود و در عین حال به فهم درستی از جامعه ایرانی دست یافت. درواقع، تشکیک و تردید دانشمند یا پژوهشگر اجتماعی ایرانی در امر ملی آغاز بیگانگی او با جامعه ایرانی است و کسی که با جامعه‌اش بیگانه شود قاعدتا نمی‌تواند به علم اجتماعی زمینه‌مند و درستی دست یابد. از این‌رو برای فهم جامعه ایرانی دفاع از امر ملی حداقل در شرایط کنونی ضرورت دارد. ما مفهومی به نام«ملت» یا به عبارتی درست‌تر «دولت-ملت» داریم. طبیعی است که در این دولت-ملت، اقوام زیادی وجود داشته باشند، با زبان‌ها، گویش‌ها، فرهنگ‌ها و مذاهب و ویژگی‌ها و مشخصه‌های فرهنگی خاص خودشان. طبیعتا لازم است جامعه‌شناسی ایرانی تمام این تفاوت‌های فرهنگی را در نظر بگیرد و به شیوه‌ای علمی در قالب مطالعه و بررسی ویژگی‌ها و مسائل اقوام به آنها بپردازد و حتی نگاهی انتقادی داشته باشد. یعنی هیچ ایرادی ندارد و چه‌بسا ضروری است که حوزه‌هایی از جامعه‌شناسی با نگاهی انتقادی به بحث قومیت‌ها، مسائل و مشکلاتی که در ایران دارند بپردازند. از این جهت هیچ مانع دانشگاهی نباید ایجاد شود، ولی بحث اینجاست که ما داریم درمورد یک دولت-ملت صحبت می‌کنیم که این فعالیت علمی که قرار است در فضای دانشگاهی آن انجام بگیرد، طبیعتا باید در این محدوده باشد؛ یعنی نمی‌توانیم فعالیت علمی و دانشگاهی در نهادهای دانشگاهی یک دولت-ملت داشته باشیم که ضد و علیه امر ملی باشد. ضمن اینکه فعالیت علمی ضد امر ملی برای کلیت جامعه نیز مخرب است. بنابراین، این دو -دفاع از امر ملی و لزوم بررسی اقوام- با هم منافاتی ندارند. نکته مهم این است که مطالعات انتقادی ما درمورد اقوام نباید کلیت ایران و مفهوم ملت را زیر سوال ببرد. نه به این دلیل که ملت یک مفهوم ذاتی یا ازلی و ابدی است، به این دلیل که ملت در عصر دولت‌-ملت‌ها یک مفهوم اساسی و ضروری است که تمام مناسبات داخلی و خارجی ما ذیل آن تعریف می‌شود. از این جهت است که باید از آنها دفاع کنیم. اگرچه خود دولت-ملت هم یک پدیده مدرن است، اما ریشه تاریخی و هویتی مفهوم «ایران» قوی است و از این‌رو است که نباید به این راحتی اجازه دهیم که خللی در آن وارد شود یا اینکه تجزیه و جدایی مناطقی از ایران رخ بدهد.
به‌عنوان اهالی علوم اجتماعی که می‌خواهیم کار و فعالیت علمی و دانشگاهی انجام بدهیم باید به امر ملی توجه جدی داشته باشیم، حتی اگر نگاهی علمی چپ یا انتقادی داشته باشیم. خودمان را نباید با دانشگاهیان در غرب یکسان بدانیم. موقعیت دانشگاهیان در غرب با موقعیت دانشگاهیان ایرانی متفاوت است. حتی مفهوم دولت-ملت برای ما متفاوت از آمریکایی‌ها یا اروپایی‌هاست و شاید تاکید بر ضرورت امر ملی در کشوری مثل ایران نسبت به کشورهای غربی و اروپایی پررنگ‌تر باشد. به دیگر سخن، تاکید بر امر ملی و دفاع از آن در شرایط کنونی تکلیفی است که برعهده داریم. در نتیجه پیوند مناسب میان «دانشگاه»، «علوم اجتماعی» و «امر ملی» مستلزم وجود آزادی اندیشه و پژوهش در دانشگاه، به‌ویژه در رشته‌های علوم اجتماعی که با مباحث جامعه بیشتر ارتباط دارند و پایبندی به سرزمین‌مان ایران است.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۱