رضا پهلوی، فرزند محمدرضا پهلوی که این روزها درگیر برنامه‌های خود است تا رهبری اپوزیسیون را به عهده بگیرد و مخالفان جمهوری اسلامی بر سر وی توافق کنند، سال‌هاست برای اثبات ایران‌دوستی‌اش به اعلام آمادگی خود برای شرکت در جنگ ایران و عراق اشاره می‌کند.
  • ۱۴۰۲-۰۷-۰۴ - ۰۲:۱۶
  • 10
پهلوی شریک صدام بود
پهلوی شریک صدام بود

عطیه همتی، دبیر گروه نقد روز: رضا پهلوی، فرزند محمدرضا پهلوی که این روزها درگیر برنامه‌های خود است تا رهبری اپوزیسیون را به عهده بگیرد و مخالفان جمهوری اسلامی بر سر وی توافق کنند، سال‌هاست برای اثبات ایران‌دوستی‌اش به اعلام آمادگی خود برای شرکت در جنگ ایران و عراق اشاره می‌کند. او که در زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران 18 سال بیشتر نداشت و در آمریکا حضور داشت تا آموزش خلبانی‌اش را تکمیل کند، دیگر نتوانست به ایران برگردد و در زمان حمله عراق به خاک ایران نیز 19 ساله بود که در پیامی که با آب‌و‌تاب از آن یاد می‌شود برای حضور در نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران برای شرکت در جنگ اعلام حضور کرد. متنی که از وی در رسانه‌ها منتشر شد این بود: «خبری دیگر از قاهره. بنا به گزارش‌ها، فرزند شاه، شاهزاده رضا پهلوی آمادگی خود را برای خدمت در نیروهای مسلح ایران اعلام کرده ‌است. او در پیامی که برای ستادکل قوا فرستاد گفت آماده هستم تا خون و جانم را در جنگ با عراق بدهم. رضا که 19 ساله است خلبان آموزش‌دیده در آمریکا است.» اما این همه ماجرا نیست. پهلوی‌ها با اینکه ژست میهن‌پرستی را در ابتدای جنگ خوب بازی کردند ولی طبق اسناد و مدارک، بختیار آخرین نخست‌وزیر پهلوی از تدارکاتچی‌های ویژه حمله عراق به ایران بود که نشان می‌دهد پهلوی جنگ ایران و عراق را اتفاق مبارکی برای بازگشت خودش به ایران می‌دانست. پادکست رادیومضمون کاری از گروه پادکست‌های «همیشه در میان» و روزنامه «فرهیختگان» به‌خوبی به این موضوع اشاره کرده‌ است که بخش‌هایی از آن را در ادامه می‌خوانید.

آرزو می‌کنم صدام برنده باشد!
بعد از عملیات نصر و سیل مصنوعی هر دو طرف در لاک دفاعی خود

فرو رفتند تا مواضع پدافندی‌شان را تقویت کنند. رضا پهلوی که از همان آغاز انقلاب اسلامی با رسانه‌ها مصاحبه می‌کرد و می‌گفت که بالاخره یک روز دوباره برمی‌گردیم و قدرت را دست‌مان می‌گیریم در یکی از مصاحبه‌هایش در شش فروردین 60 حرف مهمی زد و گفت خطری که اکنون پیش روست مساله سلطنت و جمهوریت نیست، بلکه مساله موجودیت ایران است و ابراز امیدواری کرد تمام مردم ایران اختلافات خود را کنار گذاشته و برای عقب راندن عراق متحد شوند. این در حالی است در همین ایام
شاپور بختیار اعلام کرد ما با صدام منافع مشترک داریم و نه‌تنها از حمایت رژیم بعث برای ضربه زدن به ایران استفاده کرد بلکه با صدای بلند گفت آرزو می‌کنم صدام در جنگ عراق پیروز شود. یونایتدپرس این مصاحبه شاپور بختیار را منعکس می‌کند و در تشریحش می‌آورد که بختیار می‌گوید چون ایران الان نه پول دارد و نه نفت و نه از حمایت کشورهای دیگر برخوردار است، هیچ امکانی هم برای پیروزی ندارد و بختیار احتمالا ترجیح داده که برود سمت برنده احتمالی بایستد حتی اگر مشغول کشتن مردم و اشغال خاکش باشد و اسناد مکتوب این حمایت و همکاری را هم می‌توانید در سایت رادیومضمون به نام همیشه در میان و در شبکه‌های اجتماعی رادیومضمون ببینید و بخوانید.
به ایران حمله کنید؛ ارتش با ماست!
در 11 دسامبر 1979 ترنر (رئیس سازمان سیا در زمان کارتر) برای برژینسکی گزارشی می‌نویسد و لابه‌لای آن می‌گوید شاپور بختیار موکدا درخواست ملاقات با یکی از افسران سیا را دارد. در همین یادداشت می‌نویسد که بختیار برای مقابله با آیت‌الله خمینی از ما کمک می‌خواهد و توقع دارد که ما از همه دولت‌ها برایش حمایت جذب کنیم. ترنر البته به حمایت مستقیم صدام و رژیم بعث از بختیار و ژنرال اویسی(فرمانده نیروی زمینی شاه) هم پرداخته و توضیح می‌دهد شرط صدام این است که بختیار از حمله عراق به کویت حمایت کند و بختیار هم وعده داده که مخالفتی با الحاق کویت به عراق ندارد. بر مبنای همین گزارش است که کارتر برای برژینسکی یک نامه محرمانه می‌فرستد و می‌گوید بختیار آدم خطرناکی است چون ممکن است به همدستی آمریکا با عراق در مساله کویت اشاره کند. طبق این اسناد صراحتا نوشته شده که یکی از عوامل تحریک صدام برای حمله به ایران، بختیار بوده‌ چون دائم به صدام و بقیه می‌گفت کار آیت‌الله به یک ماه و یک هفته نمی‌کشد و ارتش بسیار ضعیف شده‌ است. از طرفی بختیار واقعا خیال می‌کرد حمایت ارتش را دارد چون به خیالش ژنرال اویسی میان ارتشی‌ها هواداران زیادی دارد و با همین گزارش‌های بی‌پایه و بی‌سند صدام را تشویق به حمله به ایران می‌کرد.

حسابی که صدام روی ارتشی‌ها باز کرد از کجا بود؟
ارتشبد غلامعلی اویسی، فرمانده نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی بود که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در پاریس مستقر می‌شود. اویسی از سوی شاه به‌عنوان رئیس گروه‌های اپوزیسیون و برانداز معرفی می‌شود و قرار است همه براندازان از او حمایت کنند. اویسی همراه با تیمسارهای ارتش شاهنشاهی و برخی از ارتشی‌هایی که از ایران رفته بودند، رفت‌وآمدهای زیادی به آمریکا و بغداد داشت و کمک‌های مالی زیادی هم از پهلوی‌ها، رژیم بعث عراق و برخی دولت‌ها مانند عربستان سعودی گرفت. اویسی از این جهت بسیار مهم است که بختیار به پشتوانه وی و نفوذی که میان ارتشیان داخلی و خارجی داشت و اطلاعاتی که از وضعیت نظامی و تسلیحات ایران در اختیار صدام می‌گذاشت، حساب ویژه‌ای روی شکست جمهوری اسلامی ایران باز کرده بود و همین اطلاعات باعث جلب نظر صدام شده بود. گویی که بختیار رویاهای صدام را با سند و مدرک زیر گوشش می‌خواند و او را تشویق به تحقق رویاهایش می‌کرد تا آنجا که «رعدالحمدانی» یکی از فرماندهان مهم ارتش عراق درباره این اطمینان می‌گوید: «اعتماد صدام به ارتشیان ایرانی در خارج بود. بنا بود آنان به داخل ایران بروند و با همیاری هم‌رده‌های پیشین مخالف و باقی‌مانده در داخل و اعضای جبهه ملی، رژیم انقلابی را سرنگون کنند. این جنگ را به مدت چهار تا شش هفته پیش‌بینی کرده بودیم. ادامه جنگ به مدت هشت سال را هرگز نمی‌توانستیم در ذهن خود تصور کنیم.»
شکست ایران توسط صدام به قدری برای پهلوی‌چی‌ها محتمل به نظر می‌رسید که قرار بود بعد از حمله صدام به ایران، وی بخشی از ایران را تصرف کند و آنجا را به دست اویسی بسپرد. اویسی هم آنجا را ایران آزاد اعلام کند و ارتشی‌های دلبسته پهلوی را دور هم جمع کند و با کمک آنها نظام جمهوری اسلامی ایران سقوط کند.

2 میلیون ایرانی هم مرد، مرد!
شاپور بختیار را می‌توان پررنگ‌ترین چهره از حکومت پهلوی دانست که به شکل علنی در جنگ ایران و عراق، طرف عراقی ایستاد. مصاحبه وی درباره جنگ ایران و عراق به شکل کاملا واضح و روشنی نشان می‌دهد که پهلوی‌چی‌ها ولو به قیمت از بین رفتن جوانان و مردم ایران و حتی تجزیه خاک کشور حاضر بودند دوباره به قدرت برگردند و برای همین با اطلاعات بی‌پایه صدام را تشویق به جنگ علیه ایران کردند. بختیار در مصاحبه‌ای درباره قول عراقی‌ها به خودش می‌گوید: «من قولی از هیچ‌کس نمی‌خواهم ولی منافع مشترکی هست بین افکاری که من دارم و دولت عراق. ما هر دو مخالف رژیم خمینی هستیم، به همان دلایلی که از مدت‌های قبل تاکنون من بیان کردم.» همچنین او در یکی از نوارهای صوتی‌اش که از عراق پخش می‌شد و از فعالیت‌های رسانه‌ای رادیویی‌اش بود، می‌گوید: «ایران را از پای درآورید. عیب ندارد که یک میلیون تا دو میلیون ایرانی بمیرند. ایده‌آل ما ایده‌آل دیگر و بزرگ‌تری است.»
در سال 61 و بعد از التهابات منطقه کردستان و حتی برخی غائله‌های به وجود آمده در خوزستان توسط خلق عرب، در بلوچستان نیز متاثر از کردستان، خلق بلوچستان نیز سر بیرون می‌آورد. گروهک‌ها با تشویق برخی نخبگان بلوچ، متاثر از نگاه چپ، آنها را به استقلال‌خواهی دعوت می‌کنند. بختیار هم در منطقه بلوچستان فعال می‌شود و تشکل‌های مسلح آنجا را به وجود می‌آورد و پول زیادی هم در آن منطقه خرج می‌کند. کمی بعد خلق مسلمان ایران در تبریز، زیر نظر آیت‌الله شریعتمداری، در آذربایجان و قم و تهران شورش دیگری را به وجود می‌آورند. در تمام شورش‌های ایجاد شده توسط گروهک‌های چپ، الگوی ثابتی به کار گرفته می‌شود. آنها به بهانه‌های قومیتی و اختلاف انداختن بین شیعه و سنی، در مناطق مختلف کشور نگرانی به وجود می‌آورند و با مسلح کردن برخی از هواداران به سرکردگی نیروهای ارتشی هواخواه رژیم پهلوی، پاسگاه‌ها یا پادگان‌های ارتش را تصرف می‌کنند و سلاح بیشتری به دست می‌آورند و با کشتار کور، مردم شهر را وحشت‌زده و به ناچار تابع خودشان می‌کنند. ابتدا در شهر شایع می‌کنند که امام خمینی، رهبر انقلابیون دستور داده اهل‌سنت را از بین ببرند. بعد که پیام امام می‌رسد و ایشان با علمای آن منطقه دیدار می‌کنند و به وحدت و هوشیاری بزرگان مذهبی یا ایلات و طوایف تاکید می‌کنند، مشخص می‌شود که موضع امام خلاف گفته‌های گروهک‌ها بوده ‌است.

از افشای اطلاعات تا دزدی تسلیحات نظامی
طبق اسناد به‌جا‌مانده از سفارت آمریکا و حتی سندهایی که بعد از جنگ تحمیلی رو شد یا حتی اعترافات و مستندهایی که ساخته شد، برخی از مقامات پهلوی حتی ارتش شاهنشاهی و روسای ساواک بعد از فرار از ایران به بغداد رفتند و برای نشان دادن برادری خود به رژیم بعث اطلاعات نظامی ایران را در اختیار دولت وقت عراق قرار می‌دادند. سرتیپ حمید شیرازی و سرهنگ هاشم کام‌بخش در سال 58 با نفوذی که در نیروهای مسلح ایران داشتند اطلاعات نیروهای دریایی، هوایی و حتی اطلاعاتی از توانایی‌ها و مهارت‌های فرماندهان و خلبانانی را که به دست آورده بودند را دراختیار سرویس‌های جاسوسی آمریکایی قرار می‌دادند تا علیه جمهوری اسلامی ایران در حمله احتمالی استفاده شود. آنقدر که روزنامه نیویورک‌تایمز بعد از جنگ تحمیلی نوشت: «ژنرال‌های ایرانی که از ایران فرار کردند اطلاعات جنگی را در اختیار عراقی‌ها قرار داده‌اند.»
در یکی از علنی‌ترین رفتارهای ضدایرانی توسط خانواده پهلوی می‌توان به ربودن دو ناوچه موشک‌انداز ایران توسط شهریار شفیق، فرزند اشرف پهلوی اشاره کرد. آنها پیش خودشان پیش‌بینی کرده بودند این اقدام می‌تواند جزیره کیش را از حکومت جمهوری اسلامی گرفته و رضا پهلوی را در آن مستقر کند. همه داده‌های داده شده به‌خوبی بیانگر این است که پهلوی نه‌تنها مخالفتی با جنگ ایران و عراق نداشت بلکه حتی در آرزوی شکست ایران بود تا شاید بتواند دوباره سلطنت از‌دست‌رفته خود را به دست بیاورد. رویایی که هنوز بعد از گذشت بیش از چهل و چندسال با اطلاعاتی به همان اندازه بی‌پایه در پی تحقق آن است.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰