سید جواد نقوی، خبرنگار گروه اندیشه: کریس روجک که یکی از اندیشمندان حوزه شهرت است و کتابها و مقالات گوناگونی در این حوزه دارد معتقد است انسان در عصر جدید که نقش دینداری دگرگون شده است جایگزینی دارد به نام سلبریتیها و ایضا افراد محبوبی که برای خودش ساخته است. این افراد در دوران فعلی حالتی آن جهانی یا به نوعی قدیسگونه دارند و میتوانند جایگزین قدیسان در عصر حاضر شوند.
حال فردی مثل کریس رونالدو که یکی از بزرگترین فوتبالیستهای تاریخ است و با بیش از یک دهه حضور مداوم در قاب تلویزیون ما و با شهرت جهانی که دارد، وقتی قصد سفر به ایران کند برای بازی مقابل پرسپولیس، قطعا مشخص است همانطور که در سرتاسر دنیا به هرجا که سفر کرده از اسپانیا تا ایتالیا، در ایران هم بسیاری برای دیدنش به محل اقامت او میروند. به نظر نمیرسد این امری غیرطبیعی ذیل فرهنگ شهرت و نقش سلبریتیها در فرهنگ جدید جهانی شدن باشد، اما اینکه این اقدامات مورد تحقیر قرار میگیرد عجیب است.
تحقیر هوادار معنا ندارد
وقتی درباره پدیده هواداری ذیل دهکده جهانی بحث میشود و بسیاری از افراد بلافاصله بعد اعتراضات ۱۴۰۱ نوشتند این نسل دیگر واقعگرا شده است و آرمانی فکر نمیکند، این پدیده که فردی در جهان پرتلاطم فعلی هوادار یا دوستدار شخصی باشد و زندگی خود را با او تنظیم کند، امری طبیعی در همه جهان است. کافی است به حجم علاقهمندان به کریس رونالدو در سرتاسر دنیا توجه کنید. همین چندی پیش فردی در یکی از کشورهای غربی صدها هزار دلار از بانک وام گرفته بود و قصد داشت صورت خودش را شبیه کریس رونالدو کند! این دست رفتارها امری طبیعی در کل جهان است، در نتیجه تحقیر افرادی که دنبال دیدن رونالدو هستند یک واقعیت در سرمایهداری متاخر است و با تحقیر کردن مسالهای حل نمیشود بلکه نوعی فرار از مساله شکل میگیرد.
وظیفه مدیران ورزشی اما فرق دارد
اما مساله هواداری در عصر فعلی با مسالهای که برخی از مدیران ورزشی در مواجهه با رونالدو دارند، فرق میکند. وظیفه مدیر ورزشی حفظ دیسپلین تیم خود و نظمدهی به وضعیت است و نشان دادن اینکه تیم او در شرایط خوبی قرار دارد تا حریف متوجه شود با تیمی ریشهدار بازی دارد. اقداماتی مثل رفتار مدیر پرسپولیس و عکس گرفتن دختر او با کریس رونالدو بیمعنی است و نوعی واگرایی در حوزه مدیریت و نقطهضعف است که اصلا مورد ستایش نیست و حتی باید مورد نقد جدی قرار گیرد.
مساله فرهنگی نفی یا ستایش نیست
گاهی از طرف طیف چپ یا افرادی با این گرایشات هرگونه رفتارهایی مثل رفتار هواداران رونالدو در تهران نوعی ابتذال تعریف میشود که حاصل وضعیت لمپنیسم است. از طرف دیگر بسیاری از طرفداران لیبرالیسم هم با ستایش از احترام به امر شخصی و اینکه هرکسی دوست دارد با هر عقیدهای هر رفتاری کند را ستایش میکنند و این را نوعی تقلیل به امر خصوصی میدهند. مثلا رفتارهای وندالیسم در فوتبال یا هواداران افراطی را به سبک زندگی افراد تقلیل میدهند. این وضعیت هم قابل قبول نیست. دو طیف متوجه دگرگونی فرهنگی و تاثیرات آن بر وضعیت فرهنگی نیستند و بیش از آنکه سوژهیابی درستی انجام دهند، آنها را در دستگاه شبهایدئولوژیکی قضاوت میکنند.
این رفتارها ربطی به توسعهیافتگی یا عدم آن ندارد
برخی به سرعت چنین رفتارهایی را در یک موقعیت خاص و تقلیلی قرار میدهند و نتیجهگیری میکنند که جامعه ما توسعهیافته نیست. صنعت هواداری ربطی به توسعه یا عدم آن ندارد. در توسعهیافتهترین کشورهای جهان هم چنین اقداماتی و بهمراتب بدتر هم شکل میگیرد، از آمریکا تا هند تا فرانسه و روسیه. همانطور که بیان شد انسان امروز به نوعی پناهگاه احتیاج دارد که برخی از افراد آن را در یک فرد معروف پیدا میکنند و در تمام دنیا وجود دارد و این چنین بحثهایی نوعی بیدقتی علمی در مفهوم توسعه است. بهطور مثال هوادارانی به نام تیفوسی در کشورهایی مثل اسپانیا و آلمان و انگلیس وجود دارند که نماد نوعی هواداری بیوقفه و افراطی از یک تیم فوتبال و بازیکنانش است. این کشورهای توسعهیافته هیچگاه با وجود چنین هوادارانی به عدم توسعهیافتگی تنزل پیدا نمیکنند.
ابرروایتهای جامعهشناختی نوعی سادهسازی است
برخی از جامعهشناسان بهسرعت با پیوند دادن یک مفهوم جامعهشناختی مثل خودشیفتگی جمعی، تحقیرشدگی سوژهها و از این دست طرح بحثها یا جوانان جهان سومی، قصد دارند دوگانه حکومت و مردم را به نوعی تحلیل کنند اما چنین طرحهایی اصلا معنی ندارد؛ چراکه مساله فقط جامعه یا حکومت نیست. تنوع امر جهانی یا وضعیت اقتصاد سیاسی در جهان و حتی جنگ روایتهای غولهای رسانهای هم دخیل است که به همین سادگی نمیتوان برای آنها تحلیل نوشت و سعی کرد این اتفاق را به سرعت نتیجهگیری کرد. اتفاق دیروز که برای دیدن رونالدو رقم خورده است کمک میکند تا به آنچه توجه نداریم، بیشتر توجه کنیم.