این الهینامهی ۲ دقیقه و شش ثانیهایات، اشکمان را در آورد، حالی به حالیمان کرد مثل تکبهتک خداداد و مارک بوسنیچ بود، مثل مچ پا بزکش آقا رسول از خادارتسوف، مثل فرار مهدویکیا در ژرلاند لیون جلو چشم آوازخونهای بدصدای دار و دسته رجوی، مثل نفس نفس زدن سوریان بعد تمام کردن کار بایراموف روی تشک لندن جلوی چشم علیف، مثل جاخالی سعید معروف تو ست پنجم جلو چشم کوبیاک لهستانی، مثل شلیک چشمی به قلب گرت بیل و رفقاش جلو چشم ائتلاف صد فرقهی ایرانستیز...
ایران ایران گفتنت یک جان اضافه بهمان داد، صاف رفت چسبید به استخوانمان...
راستش دیگر خیلی برد و باختش فرق ندارد، اینکه تیلور دوباره به چنگ حسن میافتد یا نه، آکگول دستش جلوی زارع پایین میماند یا نه، نفس ژاپنی بد قلق را رحمانِ بیرحم میگیرد یا نه دیگر فرع ماجراست، تو و تیمت همین حالا قهرمانید، اشکهای غیورانه استاد بنا بعد باخت ریو، اشکهای طارمی و سردار بعد مساوی جلو پرتغال، باخت لحظه آخری یزدانی در توکیو، برایمان فرقی با لحظات شورانگیز پیروزی نداشت... باخته بودیم اما مغرور بودیم وسربلند، چون میدانیم هرچه داشتند و هرچه دارید را چون آرش در چله کمان گذاشتهاید برای این پرچم سه رنگ...