فاطمه بریمانی ورندی، خبرنگار گروه اندیشه: در بخش سوم از محتوای 6 نشست پیرامون ایده دانشگاه در اندیشه فیلسوفان غرب، در این شماره بناست ایده الکساندر فون هومبلت را بررسی کنیم که در ادامه متن، محتوای جلسه با حضور رضا ماحوزی، دانشیار فلسفه موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، در این نشست را میخوانید.
سنخ تفکر عقلانی و فلسفی خیلی در اسپانیا بازار گرمی دارد. شخصیتهای بزرگی مانند ابنرشد، ابنطفیل، ابنباجه و بعدا ابنعربی فرزندان آن سرزمین هستند و قاعدتا هیچ سرزمینی نمیتواند دارای اشخاص بزرگی باشد، مگر اینکه برای تولد آنها مدارس متعددی و دارالترجمههای بسیار داشته باشد. اروپای آن روزگار هم درگیر بحران بعد از جنگهاست. در جریان این بحران یکسری گروههای شبهدینی یا نودینی دارند شکل میگیرند که اینها میخواهند به جامعه آرامش دهند و از جانب کلیسای اصلی طرد میشوند. بنابراین جریان مقابله با الحاد در سرزمینهای اروپایی که قاعدتا همه آنچه امروز به اسم اروپا میشناسیم، نیست و جاهای محدودی هست که آنها مسکونی هستند و بقیه غیرمسکونیاند و جمعیت آنجا نیاز به آرامش بعد از جنگ دارد و جدالهای دینی در خود آن مناطق امپراتوری روم و کلیسای بزرگ و کلیساهای اصلی وابسته به کلیسای بزرگ را اذیت میکند. این یک جریان و نیاز است که زمینههای تاسیس دانشگاه را شکل میدهد.
دیگری لزوم پاکسازی فرهنگ اسلامی است که بالاخره آنجا پایگاههای متعدد داشتند و اسپانیای آن روزگار برای خودش چه به لحاظ سیاسی و چه فرهنگی و چه فلسفی مشعلدار بود و در یک توافقی بین اصحاب کلیسا و اصحاب قدرت سیاسی یعنی امپراتوری، تصمیم گرفته میشود که کلیسا مجوز توسعه مدارس خود را در قالب یونیورسیته یعنی سه دانشکده ماموریتمحور الهیات، حقوق و صناعت داشته باشد. منظور از صناعت هم فنی-مهندسی نیست. صناعت در معنای ارسطویی کلمه ابوابی برای بحثهای تخصصی ورود به دو دانشکده الهیات و حقوق بوده است. یعنی علماللغه، منطق و دروس مقدماتی را برای ورود به دو حوزه تخصصیتر الهیات و حقوق میخواندند. میشود از همان اول تصور کرد که دانشکده الهیات در خدمت کلیساست و دانشکده حقوق در خدمت امپراتوری، یعنی قدرت سیاسی و حکومتهای محلی است. تکلیف دانشکده صناعت اینجا تا حدی نامشخص است، چون نسبت به دانشکده الهیات و حقوق، فضای آزادتری برای بحثهای عقلی دارد و از طرفی منطق چه از شکل یونانی و چه اسلامی و چه اسپانیایی آن بهشدت عقلگراتر است و در دست جریانی میافتد که ما تحتعنوان ابنرشدیهای لاتینی میشناسیم، یعنی دست جریان بازمانده علمی میراث اندولس یا اسپانیاییها، چه در قرطبه و چه در اندولس باشد. این دانشکده به دارالترجمههایی مجهز است که اینها تا حد زیادی در دست یهودیان و تاحد کمتری در دست مسیحیان بود.
دعوایی شکل میگیرد بین دانشکده الهیات و دانشکده صناعت. قرار بود دانشکده صناعت پیشنیاز و به عبارتی پیشدانشگاهی دانشکده الهیات و حقوق باشد اما الان خودش برای دانشکده الهیات اسباب زحمت شده است، چون جریان عقلگرایی ارسطویی دارد زیردست ابنرشدیهای لاتینی را تبلیغ میکند و آن جریان در مقابل جریان الهیاتی که متنهای آن در دانشکده الهیات مشخص است، عرضاندام میکند. جدال آنقدر شدت میگیرد که در قرن چهاردهم فرمان لغو و تعطیلی دانشکده صناعت توسط کلیسای اصلی صادر میشود و استادان آنجا آواره شده و آگوستینیهای دانشکده الهیات قدرت را در دست میگیرند، یعنی به یک نحوی پاکسازی صورت میگیرد و ایمانگرایی جای عقلگرایی را در دانشگاه قدرتمند پاریس در دست میگیرد. بقیه دانشگاهها کمی ضعیف هستند.
متن کامل این گزارش را اینجا بخوانید.