محمد قربانی، منتقد سینما:
محمد قربانی منقتد سینما: فیلم تازه منتشرشده کاهانی، مانند همه فیلم‌های قبلی‌اش، هیچ بویی از سینما نبرده. اما نمی‌خواهم در این یادداشت از دوربین و شخصیت‌پردازی فیلم برای اثبات فاجعه بودنش شاهد بیاورم؛ چراکه کاهانی فکر همه‌جایش را کرده‌ و در مقابل هر نقدی، پشت «ابزوردیسم» و ترجمه غلط آن یعنی «پوچ‌گرایی» پنهان می‌شود.
  • ۱۴۰۲-۰۶-۰۱ - ۰۲:۵۱
  • 00
محمد قربانی، منتقد سینما:
آقای کاهانی! وضعیت ابزورد است نه فیلم‌هایتان
آقای کاهانی! وضعیت ابزورد است نه فیلم‌هایتان

محمد قربانی، منتقد سینما: وضعیت ابزورد چیست؟ وضعیت ابزورد یعنی بحران معنا؛ بحرانی که نه از پس بی‌معنایی، که از پس تورم معنا می‌آید. بکت که معتقد بود: «حتی امکان صحبت کردن درباره حقیقت وجود ندارد و این خود بخشی از دلهره است»، از چنین جهان انباشته از معنایی می‌گفت و با بی‌اعتبار کردن زبان که عنصر اصلی تئاتر است، سعی در به‌رخ‌کشیدن بحران مدرن معنا داشت. کمدی ابزورد هم کمدی پوچ نیست، کمدی تراژیک است. اوژن یونسکو گفته است: «امر کمیک، در برابر تراژدی وجودی، به ما قدرت تاب‌آوری می‌دهد.» با توجه به آثار و نگاه این دو نمایشنامه‌نویس بزرگ تئاتر ابزورد، شرط خلق یک اثر ابزورد، ساختن جهانی به آخر خط رسیده بر اثر تورم معنا و همچنین تصویر کردن تراژدی وجودی انسان مدرن است.  اما در سینمای کاهانی، پوچی صرفا لافی است برای پنهان کردن سینمای نداشته. کافی است به فیلم بی‌چیز «ارادتمند؛ نازنین، بهاره، تینا» نگاه کنیم. در این فیلم گروهی متشکل از سه زن جوان و میانسال را می‌بینیم که بدون اینکه هیچ تفاوت ویژه‌ای با هم داشته باشند، این‌طرف و آن‌طرف می‌روند، دزدی می‌کنند، زرنگ‌بازی درمی‌آورند و مهمل می‌گویند. پشت ولنگاری‌شان هم هیچ چیزی نیست، نه تراژدی‌ و نه بحرانی. البته می‌توان در آن بحران‌های شخصی -به‌ویژه بحران‌های جنسی- فیلمساز را دریافت. شاید اگر این بحران‌ها در مطب یک روانکاو تحلیل شوند، نتایج خوبی برای شخص کاهانی داشته باشد، اما به کار ما نمی‌آید.  از نوشتن درباره این فیلم بیزارم، اما مساله‌ام جدی شدن این دست فیلم‌هاست. این فیلم‌ها با توقیف جدی می‌شوند. کاهانی خوش‌شانس بوده و این اتفاق برایش به کرات افتاده، اصلا بعضی فیلم‌ها را ساخته که توقیف شوند. همین است که معتقدم ایران، بهشت «فیلم‌نسازان» جهان است. بسیاری از این دوستان اگر در آمریکا بودند، اگر بر فرض محال فیلمی می‌ساختند، هیچ‌وقت به فیلم دوم نمی‌رسیدند و به جای فیلمساز، نهایتا صندوق‌دار یکی از شعب مک‌دونالد می‌شدند. اطلاق عنوان فیلمساز بر امثال کاهانی، هدیه وزارت ارشاد و توقیف‌کنندگان به آنهاست. ماجرا جایی بامزه‌تر می‌شود که فیلمساز مصاحبه کرده و گفته است فیلمش «مستندی از وضعیت دختران ایران» است و خواسته اثر فاخرش را برای جریان «زن، زندگی، آزادی» فاکتور کند. کاهانی باید بداند که اولا هیچ فیلمی با لانگ‌تیک‌های بی‌رویه مستند نمی‌شود و ثانیا اگر آدم عاقلی در جریان «زن، زندگی، آزادی» باشد، کاهانی و فیلم ضدزنش را دشمن می‌گیرد نه دوست. طبق «مستند» آقای کاهانی، دختران ایرانی، بی‌بندوبار، دزد، بی‌عاطفه و وبال گردن مردان هستند و هیچ هویت مستقلی ندارند. دخترانی که حتی به همدیگر رحم نمی‌کنند و مرتب در حال مسخره کردن و تحقیر همجنس‌هایشان و نارو زدن به هم هستند. طبق فیلم کاهانی‌، آرمان و آرزوی دختر ایرانی، خلاصه شده در پیدا کردن شوهر. مثل کاراکتر فرعی فیلم با بازی سحر دولتشاهی که چند صباحی با سه کاراکتر اصلی می‌پرد و به محض قاپ زدن یک پسر، جمع را ترک می‌کند، اسم پسرک هم «آرمان» است.  امیدوارم این چند خط، برای توضیح عنوان یادداشتم کافی بوده باشد. وضعیت ابزورد، وضعیتی است که امثال کاهانی در آن محلی از اعراب داشته باشند، فیلم بسازند و ژست مبارز بگیرند. کاهانی‌ها، ابژه وضعیت ابزورد‌ هستند و زیست‌شان اجازه نمی‌دهد که این وضعیت را به‌عنوان یک سوژه، فهم و درک کنند. 

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰