*بخشی که مربوط به نسلهای جدید جهانی است، میتواند جهانی باشد. ما از مدرنیته صحبت میکنیم، گاهی باید توجه داشته باشیم که مدرنیته بیعالم نبود و اتفاقا مدرنیته برای خودش عالمی داشت. ما بیعالم هستیم. اما وقتی میخواهیم به نسلهای جدید تاریخی اشاره کنیم، یعنی وقتی میخواهیم بیتاریخی را به معنای انقطاع و گسست از میراث تاریخی گذشته در نظر بگیریم یا اگر بیآینده بودن در نظر بگیریم، این یک وضعیت جهانی است. البته بیتاریخی ما ویژگیهای بومی خاص خودش را دارد.
*ما به مدرنیته نپیوستهایم. این یعنی اینکه ما دچار بیتاریخی مضاعف هستیم. کشورهای دیگر هم این تجربه بیتاریخی را دارند. البته تمدنهای اسلامی دیگر هم که به مدرنیته نپیوستهاند دچار نوعی بیتاریخی مضاعف هستند.
*من فکر میکنم تمدن اسلامی امروزه قدرت سازگاری خودش را با جهان امروز از دست داده. این به این معنا نیست که اسلام نمیتواند، اما حوزههای علمیه ما در شرایطی نیستند که بتوانند ایده جدیدی تولید کنند. در جهان امروزه اسلام سنتی حاکم است و قدرت اسلام سنتی دیگر به پایان رسیده. این به این معنا نیست که ظرفیتهای اسلام به پایان رسیده؛ به این معناست که ظرفیتهای اسلام سنتی به پایان رسیده. اسلام فقهمحوری که با فقهالاصغر میخواهد به جنگ فقهالاکبر غرب برود، این اسلام ظرفیتش را از دست داده است. اگر ما وضع بیتاریخی را اینگونه تعریف بکنیم که در وضعیت پستمدرن هستیم، آیا میتوانیم اینطور ادعا کنیم که در این تحلیل ما میتوایم بازگشتی به گفتمانها و آرمانهای دهه 50 داشته باشیم؟ فکر نمیکنم.
* ایدئولوژیهای دهه 50 برای دوران مدرنیته متقدم بود. الان ما در دوران مدرنیته متاخر به سر میبریم. یعنی اساسا افق فرهنگی و چهارچوب معنایی دگرگون شده. آن ایدئولوژیها نمیتواند پاسخگو باشد...ادامه گفتگو