فاطمه بریمانیورندی، خبرنگار گروه سیاست:چند روزی میشود که فرانسه درگیر اعتراضات و آشوبهای خیابانی است. اعتراضاتی که چندان بیشباهت به اتفاقات پاییز سال 1401 ایران نیست. اما نکته جالب توجه این است که وقتی ایران روزهای ملتهبی را پشتسر میگذاشت، رسانههای خارجی و حتی رسانههای فرانسوی از گامهای ابتدایی یک انقلاب در ایران حرف زده و اعتراضات خیابانی را ذیل نوعی جنبش اجتماعی تحلیل میکردند. اما حالا که پس از گذشت مدت کوتاهی از آن روزها، فرانسه هم با بهانه مشابه ایران _خطای نهاد انتظامی_ درگیر آشوبی گسترده شده، تحلیلها با نام شورش منتشر شده و تحلیلی تحت عنوان جنبش اجتماعی یا انقلاب به چشم نمیخورد. اتفاقات این روزهای فرانسه همچون روزهایی است که ایران اواخر شهریور سال 1401 تجربه کرده بود، شباهتهای متعدد و تفاوتهای اندکی میان این دو رخداد وجود دارد که این امکان را به ما میدهد تا هر دوی آنها را با یک عنوان تحلیل کنیم؛ شورش. حالا چه چیزی موجب میشود که آشوب در ایران جنبش اجتماعی نام بگیرد و مقدمهای برای انقلاب تلقی شود، اما در فرانسه عنوان اعتراض و شورش مقطعی داشته باشد؟
لازم است در ابتدای امر تفاوت میان جنبش و شورش را بررسی کنیم، اساسا ما به چه پدیدهای نام جنبش اجتماعی مینهیم و در چه پارادایمی میتوانیم کنشگری اجتماعی را در شورش و جنبش با یکدیگر متمایز کنیم. هنک جانستون، استادیار جامعهشناسی دانشگاه ایالتی سندیگو در کتاب «جنبش اجتماعی چیست؟» تعریف جامعی از جنبش اجتماعی ارائه داده، او معتقد است که جنبش اجتماعی را نمیتوان محصول جامعه مدرن درنظر گرفت؛ چراکه در جوامع سنتی و دولتهای سنتی کشاورزی نیز نخبگان همواره تودهها را نادیده میگرفتند و همین امر موجب میشد تا تودهها برای رساندن مطالباتشان به گوش نخبگان و دولت بسیج شوند، دست به جنبش اجتماعی بزنند و از طریق نهادهای متعدد پیگیر آن باشند. جنبش اجتماعی کنشی جمعی است که طی آن مردم مطالبات خود را به دولت و نخبگان میرسانند، در گذشته این فرآیند را غیرمعمول و خارج از ساختار تحلیل میکردند، اما امروزه با توجه به فراگیری و تعدد جنبشهای اجتماعی که اغلب آنها هم به نتایج مثبتی ختم میشود، نمیتوان آنها را غیرمعمول یا خارج از ساختار جامعه خواند و اتفاقا لازم است در پارادایم و الگوی مناسبی به تحلیل این اتفاقات پرداخته شود...
متن کامل را اینجا بخوانید.