۵۲ سال پیش در چنین روزی وقتی استاد محمد معین، ادیب و محقق ایرانی، پس از ۵ سال کما درگذشت و پیکر او تشییع شد، افراد زیادی برای بدرقهاش نیامده بودند. ابوالقاسم انجویشیرازی که خودش هم محقق نامداری بود، در روزنامه اطلاعات مقالهای انتشار داد با عنوان «تهران بمیر» و این تشییع جنازه غریبانه را با تشییع جنازه معصومه عزیزی مقایسه کرد. همچنین محمود عنایت، یکی از روزنامهنگاران شناختهشده آن زمان، در یکی از سرمقالههایش نوشت: «تهران مرگ محمد معین را حس نکرد.» تشییع جنازه معصومه عزیزی در همان ایام غوغایی به پا کرده بود. او یک خواننده عامهپسند بود که با نام مهوش شناخته میشد و مرگ زودهنگام و غافلگیرکنندهاش تبدیل به یکی از آن اخبار زردی شد که احساسات آنی و لحظهای بسیارانی را تحریک کرد. حالا امروز مهوش اصلا چهره شناختهشدهای برای توده مردم نیست. نهتنها در بین کسانی که پس از مرگ او متولد شدهاند شناختی نسبت به این خواننده وجود ندارد، بلکه بین افراد متعلق به نسل پیشین یا حتی کسانی که برای مرگش سوگوار شدهاند هم این نام فراموش شده و هیچ پیش نمیآید که کسی هوس صدا و نوای او را بکند؛ اما نمیتوان شمرد که روزی چند نفر به لغتنامه معین مراجعه میکنند و نام او را به یاد میآورند.
این عبرت تاریخی مهمی است. وقتی در دوران نزدیکتر به ما، مرتضی پاشایی، خواننده جوان موسیقی پاپ بر اثر سرطان درگذشت، شبیه همان اتفاقی رخ داد که دهها سال پیش درمورد مهوش رخ داده بود. موجی از جمعیت احساساتیشده در فضای مجازی و حقیقی بهراه افتاد و چنان غوغایی بهپا شد که حتی خود عزاداران را در شوک عظمت این عزاداری فرو برد. همان زمان تکوتوک از گوشهوکنار، نام مهوش دوباره زمزمه شد و عدهای این تشییع جنازه غولآسا را با مورد مهوش مقایسه کردند اما همین هم باعث نشد نام آن خواننده قدیمی دوباره سر زبانها بیفتد. ...
متن کامل را اینجا بخوانید.