محمد زعیم زاده، جانشین سردبیر:رئیسجمهور سابق از یک تکنیک روانی آشنا در مواجهه با منتقدان استفاده میکرد که در نوع خودش قابلتامل بود؛ تکنیک زامبیسازی از منتقدان و بعد فحش دادن به آنها، مثلا میگفت کسانی که دوست دارند ایران تحریم باشد باید به فلانجا بروند یا کسانی که میخواهند در پیادهروها خیابان بکشند زامبیاند و... گزارههایی که ضمایرش هیچ مرجع واقعیای نداشت، فقط عالیجناب دوست داشت صفاتی را به منتقدانش بچسباند و آنها را بنوازد. احتمالا زامبیسازی قبلش هم برای راحت کردن خیال و خلاصی از عذاب وجدان بوده است. حالا دوسالی میشود که حسن روحانی در قدرت نیست اما ظاهرا این عادات او زیر زبان برخی اهالی قدرت حسابی مزه کرده است. خیلی راه دور نروید، نمونه متاخر ماجرای لشکر ابرهه خواندن منتقدان مدیریت صداوسیما را میگویم؛ فحشی که با اتهام اخذ پول کثیف تکمیل شد. حالا کلیدواژه زامبیسازی جدید چیست؟ مخالفت با قانون، کدام قانون؟ نظارت بر شبکه نمایش خانگی؟ اما آیا واقعا منتقدان با قانون مشکل دارند یا این یک آدرس غلط برای پروژه زامبیسازی است؟ کسی هست که با قانون مشکل داشته باشد؟ اصل وجود پروتکل برای نظارت بر یک محصول فرهنگی یک اصل بدیهی است که حتی در لیبرالترین کشورها هم انجام میشود. بعید است کسی با قانون نظارت بر شبکه نمایش خانگی مشکل داشته باشد، حتی میتوان برای اینکه این ناظر باید یک نهاد حاکمیتی مثل صداوسیما باشد هم استدلال آورد، احتمالا خود تولیدکنندگان آثار نیز موافقند که این ناظر یک نهاد حاکمیتی باشد که ثبات دارد و با هر رفتوآمدی سیاستهایش تغییر نمیکند، پس این نگرانیها از کجا میآید؟ نقدها به اصل نهاد حاکمیتی است یا به سیاستهای کارگزاران فعلیاش؟ مساله قانون است یا نگاه خسته و بستهای که میخواهد همه تولید رسانهای را افقی کند؟ رسانه عمومی و ملی باید خاستگاه استدلال ملی و یک عقل عمومی باشد؛ استدلالی که بتواند بهشکل حداکثری قانعکننده باشد و این عقل عمومی باید حاکم بر ساختار، کارگزار و سیاستها و روندهای رسانه ملی باشد. اما آیا رسانه ملی ما در چنین وضعی قرار دارد؟ به همین مثال ابرهه برگردیم که خودش یک مطالعه موردی خوب است، که نویسنده غوغا کرده است و بحر را در کوزهای گنجانده و همه وجوه نگاه به منتقد را در یک کلمه آورده. فرض کنیم اصلا عدهای در سطوح مختلف استدلالی از ایده تا اجرا منتقد این تصمیم هستند، راه مواجهه با آنها چیست؟ چه استدلالی میتوان برای آنها ارائه کرد؟ تلویزیون چه استدلالی ارائه کرده است؟ احتمالا هرچه در رسانهها بگردید غیر از این دو نکته چیزی پیدا نمیکنید؛ این قانون است و هرکس با این تصمیم مخالف است پول گرفته و جزء لشکر ابرهه است و میخواهد خانه خدا را خراب کند. زهی خیال باطل که ما رسانهایهای حامی صداوسیما بگذاریم، بهزودی آنها را سنگباران خواهیم کرد. نتیجه چنین استدلالی چه شده است؟ بسیاری از فعالان فرهنگی حتی فعالان حزباللهی که ممکن بود فقط از جهاتی منتقد این تصمیم باشند، امروز بهطور جدی نقد میکنند و این سوال را دارند که آیا چنین عقلی میتواند هم خودش را اداره کند و هم بر رسانههای خصوصی که رقیبش هستند نظارت کند؟ آیا میتواند در این نظارت تعارض منافع نداشته باشد؟اجازه بدهید یک مثال فوتبالی بزنم. پرسپولیس امسال قهرمان لیگ شده است، آیا میتوان مربی پرسپولیس را برکنار کرد و فرزاد حسینخانی، مربی تیم مس کرمان را -که تیمش را به لیگ یک فرستاده است- بهعنوان مربی پرسپولیس منصوب کرد؟ تازه بعد هم به مدیران رسانهای دستور داد که یک پروژه تبلیغاتی درست کنید و بگویید هرکسی که با اصل انتخاب مربی برای پرسپولیس مخالف است از تیم رقیب پول گرفته و میخواهد خانه خدا را تخریب کند. چنین فهمی از رسانهداری چه بر سر رسانه ملی میآورد؟ با این سبک استدلال میتوان تحول ایجاد کرد یا رسانه را به نقطه نگرانکنندهای میرسانیم که حتی نشود آمار مخاطب سریالها و برنامههای عمومیاش را اعلام کرد؟خاطرم هست برادر عزیزی که این روزها مسئولیت مهمی در صداوسیما دارد و قبل از مسئولیت منتقد همه دستگاههای فرهنگی کشور بود، در نقد یکی از وزرای ارشاد میگفت آقای فلانی حالا شما سینمایی نبودی، اهل موسیقی نبودی، تئاتر را نمیشناسی و... روزنامهنگار که بودی... زیاده عرضی نیست...