میلاد جلیل زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:حیرتانگیز است که اکثر مردم ایران نمیدانند در ۱۵ خرداد سال ۴۲ دقیقا چه اتفاقی افتاد و دعوا بر سر چه بود؟
*بهطور کلی حکومت شاه را میتوان به سه دوره تقسیم کرد. دوره اول پس از شهریور سال ۱۳۲۰ و حمله متفقین به ایران رقم میخورد، این دوره، دوران رونق سیاستورزی در ایران بود؛ چون شاه قدرت چندانی نداشت. غولهای بزرگ سیاست ایران از احمد قوام تا محمد مصدق در این دوره ظهور کردند. محمدعلی فروغی آغازگر این دوران بود و چهرههای مرموزی مثل ساعد و افراد پرماجرایی مثل بیات در همین دوره رخ نمودند. بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ این دوران به پایان رسید و دوره بناپارتیسم پهلوی دوم شروع شد. فضلالله زاهدی آغازگر این دوره در پست نخستوزیری بود و بیکفایتانی مثل شریف امامی و منوچهر اقبال که خود را نوکر خانهزاد و سپر بلای اعلیحضرت مینامیدند، از دیگر نخستوزیران این دوره هستند. شاه در این دوران قرارداد کنسرسیوم را بست،دوره سوم حکومت شاه از سال ۴۱ به بعد شروع شد؛ دیکتاتوری محض. علی امینی که رابطه نسبتا بهتری با علما داشت و از آن سو رفیق جان اف کندی، رئیسجمهور آمریکا بود، کنار زده شد و امیر اسدالله علم که دوست بچگی شاه بود و در حمام پشت او را کیسه میکشید، در منصب نخستوزیری قرار گرفت.
* دعوای ۱۵ خرداد اگر بر سر کاپیتولاسیون نبود، سر چه بود؟ حق رای زنان؟ تقسیم زمینها بین رعایا و دهقانان؟ سوگند به کتابهایی غیر از قرآن در مجلس ملی؟ اینها مال سال ۴۱ هستند نه ۴۲ و مهمتر اینکه موارد اعتراض باقی علما هستند نه امام.
*امام غیر از سوگند به کتابی غیر از قرآن، با موادی از لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که تا آن روز منتشر شده بود مخالفتی نداشت. دو متن مکتوب از او، هم در اطلاعیه و هم در پاسخ به استفتاء بازاریان تهران موجود است که صراحتا میگوید بنده نهتنها با این موارد موافقم، بلکه آنها را مفید میدانم. یعنی مفید میدانست که زنها رأی بدهند و رعایا دیگر رعیت نباشند. اینها مکتوب است، ثبت در تاریخ است.
*بحث از چیزی شروع شد به نام «لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی». در این لایحه به زنها حق رأی داده شده بود و صورت مترقی طرح همینجا بود. یک ماده دیگر هم در طرح بود که خیلی چالش درست کرد. وکلای مجلس بعد از انتخاب شدن میتوانستند در مراسم تحلیف، به جای قرآن، به هر کتاب دیگری قسم بخورند.
* دیگر حرفی از سوگند به کتابی غیر از قرآن در مراسم تحلیف وکلای مجلس نبود، اما عوضش واژهای بهمیان آمد که میتوانست بحرانساز شود؛ رفراندوم. شاه گفت این 6 اصل را به رفراندوم میگذاریم و آخر سخنرانیاش در این کنگره ادعا کرد که ما دیگر کلمه رعیت را از ایران حذف کردیم.
* رفراندوم بدعتی بود که مصدق گذاشت، چون آن مرد سرسخت هم از جایی به بعد خودرأی شد و نتوانست با مجلس کار کند و منحلش کرد که همین باعث سقوط خودش هم شد. لحن متفاوتی که بیانیه آیتلله نسبت به لحن باقی علما داشت، به دلیل تهمایههای سیاسی و حقوقیاش بود. رک و بیتعارف اگر بخواهیم نگاه کنیم، این بیانیه را حتی میتوانست یک مشروطهچی عرفی نوشته باشد.
* در ممالکى که رفراندم قانونى است، باید به قدرى به ملت مهلت داده شود که یکیک مواد آن مورد نظر و بحث قرار گیرد و در جراید و وسایل تبلیغاتى، آراء موافق و مخالف منعکس شود و به مردم برسد؛ نه آنکه بهطور مبهم، با چند روز فاصله، بدون اطلاع ملت، رفراندوم اجرا شود.
* رأىدهندگان باید معلوماتشان به اندازهاى باشد که بفهمند به چه رأى میدهند.
* باید رأى دادن در محیطِ آزاد باشد و بدون هیچگونه فشار و زور و تهدید و تطمیع انجام شود؛ و در ایران این امر عملى نیست و اکثریت مردم را سازمانهاى دولتى در تمام نقاط و اطراف کشور ارعاب کرده و در فشار و مضیقه قرار داده و میدهند. »
* بحث رفراندوم که منشأ پدید آمدن ۱۵ خرداد سال ۴۲ بود، بحث مهمی است و ما هنوز هم گاهی با این واژه وسوسه میشویم یا تحریکمان میکنند. خوب است که این بخشهای تاریخ را با دقت بخوانیم و دربارهاش بحث کنیم.
متن کامل را اینجا بخوانید.